داستانک: امر دیگر / فرانتس هولر
گارسون که داشت بشقاب و کارد و چنگال را جمع میکرد، به مشتری گفت: «امر دیگری باشد.» مشتری گفت: «یک گیلاس کنیاک، یک ویلا تو کوههای زوریخ، یک ماشین کورسی و یک زن که بشود باهاش دل به دریا زد.
گارسون گفت: «کمی زیادهخواهی است، ولی خب ببینم چکار میشود کرد.» چند لحظه بعد که داشت کنیاک را سرو میکرد، یک محضردار با او بود که سند ِ ویلایی در زوریخ و یک ماشین کورسی پارک شده توی گاراژ ویلا را به همراه داشت. مشتری تشکر کرد و جرعهای نوشید. در همین لحظه زنی که چشمهایش برق میزد، نشست پشت میز و گفت که در دل به دریا زدن شهرهی خاص و عام است.
مشتری پیش از اینکه رستوران را به همراه زن ترک کند، در دفترش نوشت: «کیفیت غذا متوسط. پذیرایی عالی.»
امر دیگر / فرانتس هولر، ترجمۀ ناصر غیاثی