::مدرسه خوشبختی::
اگر بیرون باد بوزد

ادبیات اقلیت ـ “اگر بیرون باد بوزد” در مجموعۀ مدرسه خوشبختی نوشتۀ مرتضا کربلایی لو:
***
اگر بیرون باد بوزد، اندوه درون خانه کوچک میشود، خیلی کوچک. باد شاد است. نمیگویم باد نوید باران است و از این نظر، سبب شادی است. به آنچه با و پس از باد میآید، نظر ندارم. به خود باد، وقتی میوزد و از درزها صدای زوزه برمیخیزد نظر دارم. دعوت همه است به گوش سپردن به هوف. باید یک شیوۀ درمان هم معرفی کرد به اسم “باددرمانی”، انسان غمگین در مسیر باد بنشیند. باد درخت را بتکاند و شاف شاف راه بیندازد، زلف را روی صورت بریزد. بالاسر من، قاب چوبی یک تابلو است که به دیوار آویخته است و با هر وزش باد از پنجره، تق تق به دیوار میکوبد. خوشبختم که اکنون در نقطهای بادخیزم. مناطق بادخیز کجا هستند؟ علفزارهای مرتفع؟ گردنهها؟ به پشتوانۀ شادی باد، میشود ماجراهای سنگین مصیبتبار، مثل آن نفرت جاری در رمان “بلندیهای بادگیر” را تاب آورد. یا آن زندگی نکبتبار پیرمرد و دخترش در فیلم “اسب تورین.” هر وعده غذا فقط یک سیب زمینی پخته در آب. اشتهاآور است چون در بیرون، باد میوزد. اگر هوا ایستاد، چه؟ بادگیرهای خانههای یزدی را دیدهایم. تلههای شادی نیستند؟ تعبیه شدهاند تا کوران درست کنند، یک باد جمع و جور خانگی. زنی را میشناسید که صورت خیس مردش را با فوت خنک کند؟ بادی از میان دو لبش بوزاند روی ابروها، چشمها، گونهها. یک رفتار شادان در قبال تکاپوی مرد، از طرف یک زن نزدیک، نه مثل باد صبا که همیشه از دور چیزی میآورد. باد، باد، باد شاد.
(یادداشتهای اینستاگرامی مرتضا کربلایی لو)
ادبیات اقلیت / ۲۷ شهریور ۱۳۹۷
