به شعرهای فست فودی اعتراض دارم
آرمان – مجید لطفیفرد: مزدک پنجهای شاعر، روزنامهنگار ادبی در شهر رشت دیده به جهان گشود. تاکنون از مزدک پنجهای مجموعه شعرهای چوپان کلمات- انتشارات فرهنگ ایلیا در سال ۸۸ و بادبادکهای روزنامهای- انتشارات نصیرا در سال ۹۳ و نیز یک آنتولوژی از ۱۱۶ شاعر سیپدسرای گیلان تحت عنوان همه درختها سپیدارند در سال ۹۰ منتشر شده است. گفتوگوی زیر را از نظر میگذرانید:
اخیرا در گفتوگوها یادداشتهای شما با عبارت دموکراسی صدا در شعر مواجه شدهام که ظاهرا عنوانی است برای گونهای که میسرایید. این عنوان برآمده از یک ایده است یا در بردارنده مانیفست شما؟
ممنون که مخاطب نوشتههای من هستید و دقت نظر دارید! پیرامون این موضوع چند جایی نوشتهام و میترسم تقریر مجدد آن قلمفرسایی تلقی شود. اما بهطور موجز عرض میکنم دموکراسی صدا برآمده از یک ایده بود که شجره آن را باید در افسانه نیما و شاعران بعد از آن جستوجو کرد که دغدغه شعر چندصدایی داشتهاند. من در واقع سعی کردهام از همه هنرها به نفع شعر بهره ببرم و عنوان دموکراسی صدا به نوعی مشارکت صداهای گوناگون در کنار من متکلمالوحده است. چرا که معتقدم این ایده به شما اجازه میدهد لحنهای متفاوت را بر اساس شخصیتهایتان وارد اثرکنید و دست شما برای اجرای فرمهای متفاوت لحنی، زبانی و آوایی باز است. این شیوه در آثار بسیاری از شاعران وجود دارد اما اجرای آن متفاوت است. پس من صرفا مجری یک ایده شخصی هستم در میان هزاران نوع اجرای متفاوت از همان امکان یا ابزار. اهل وضع مانیفست نیز نیستم چرا که معتقدم مانیفست سکون میآورد و منجر به درجا زدن میشود. با روحیه شعر آوانگارد جور در نمیآید. من عاشق تجربه کردن هستم و نمیتوانم خود را در قید و بند باید و نبایدهای خودساخته کنم. من دقیقا همانطور شعر مینویسم که زندگی میکنم.
شعر زندگی برای هر شاعری تعریف خاص خود را دارد، شما چه طور زندگی را به فرم و ساختار ذهنی خود میسرایید؟
من اخیرا شعری نوشتهام که سعی کردهام در آن مخاطب فرم زنده آن را حس کند. این ایده چنین شکل گرفت، روزی که به تماشای نمایش تئاتر مرحوم امیر بدرطالعی رفته بودم، فکر کردم میتوانم خالق فرم شعری باشم که مثل خود تئاتر زنده است و زندگی در شخصیتهای آن جریان دارد. همانطور که من داشتم بازی را میدیدم و درگیر تخیلات خود نیز بودم جملات بازیگران به صورت چکشی و پراکنده به گوشم مینشستند. بخشی از این تجربه تبدیل شد به شعر عشق و جنگ. البته من برای اینکه واکنشها را در برابر این ایده بسنجم آن را در معرض مخاطب قرار دادم و در گروه شعر فارسی خانه فرهنگ گیلان روی این شعر یک ساعتی بحث شد. یکی از دوستانم نقدی به این نوع اجرا وارد کرد با این مضمون که گزارههای خبری در این شعر چون عاری از اوصاف شاعرانه است، جذاب نیستند. به نظر من آن دوست نگاه درستی داشت اما پاسخم به ایشان اینگونه بود که من به دنبال بازنمایی وضعیتی هستم که زندگی میکنم، آیا در تمام احوال من شاعرم و شاعرانه زندگی میکنم. هنگامی که اخبار گوش میدهم یا روزنامه میخوانم یا پشت صفحه فیس بوک نشستهام، من مدام تیترها را میخوانم یا میشنوم به صورت یک مفهوم خبری ساده، در واقع بقیه اتفاق شاعرانه، پرداخت من از آن تجربه و شنیدههاست. پس به زندگی اجازه میدهم در شعر من سهمی داشته باشد به همانگونه که زندگی میکند نه آن طور که من دوست دارم. من فقط سهم خودم را مینویسم و سهم زندگی با صدای آدمها و اتفاقات اطرافش میتواند به همان شکل طبیعی خود در شعر حضور داشته باشد. نمیدانم توانستم تعریف خود را از شعری که زندگی است به صورت مصداقی با رویکردی جدید به شما نشان دهم؟
بله فکر میکنم، در مجموعه بادبادکهای روزنامهای دیگر خبری از شعرهای دیداری نبود؟در حالی که پیشبینی میشد به واسطه دغدغهای که دارید، شاهد چنین اشعاری در این مجموعه نیز باشیم؟
شعر دیداری هم در طول زمان تعریف خود را تغییر داده است. اگر تعریف شما از شعر دیداری حضور صرف تصویر است مثل یک عکس در شعر، حق با شماست. یا مثلا شعر اتوبوس در مجموعه چوپان کلمات که نوعی کانکریت ایرانی شده است. بله، این نوع اشعار محدود به همان کتاب اول من شد. اما شعر دیداری در مجموعه بادبادکهای روزنامهای بُعد دیگری به خود گرفته است و کارکرد خود را به تغییر فونتها داده است. ضمن آنکه ارائه خلاقیتهای دیداری هنوز دغدغه من است اما امکانات سخت افزاری و نرمافزاری آن فراهم نیست یا حداقل در دنیای دیجیتال فراهم است و در رسانههای غیر دیجیتال این امکان پیشبینی نشده است. این نکته را نیز باید در نظر بگیرید که شاعر در هر مجموعه فضاهای متفاوتی را تجربه میکند. در مجموعه بادبادکهای روزنامهای روی دیگر شعر من را میبینید خاصه آنجا که به فرم توجه ویژهای میشود و لحن گردانی اتفاق میافتد. در واقع شعر به گونهای نوشته میشود که حرکت تصاویر در ذهن مخاطب اتفاق میافتد.
وضعیت شعر امروز را چگونه میبینید، شما در پارهای مواقع به بخشی از شعر امروز خاصه سادهنویسی معترض بودید؟
اشتباه نکنید من به جریان خاصی معترض نبودهام بلکه به سادهنویسی مذموم یا سادهانگارانه شعر گفتن اعتراض دارم. چرا که آن قدر شعر پوپولیستی توسط برخی نامداران و چهرههای مطرح ادبی تولید شده است که ذائقه مخاطب به بدترین شکل ممکن تغییر یافته است. شعرهای فست فودی که صرفا کارکردی یک لحظهای دارند یا به تعبیری فقط مخاطب را سیر میکنند و خبری از استمرار لذت نیست. البته همه این تقصیرها را نباید گردن شاعران انداخت. به نظر من نشریات و خاصه انتشاراتیها سهم مهمی در این بلبشو دارند. چرا که آنها هستند به شکلی مستقیم شعر سادهانگارانه را ترویج میدهند تا مخاطب فست فود خور را هر چه بیشتر، جذب کنند. در این فرآیند است که ارتقای سطح زیباییشناسی مخاطب اصلا مهم نیست و در چنین رویکردی وقتی منتقد و مخاطب خاص با انبوهی از مشق نوشتهها مواجه میشود، ترجیح میدهد سکوت کند. در این میان اگر ده کتاب شعر خوب هم منتشر شود در انبار کاه گم میشود و آن قدر بر طبل این بیاعتمادی نواخته شده است که هیچ کس نمیداند کدام صدا، جریان واقعی و اصیل است. با این تفاسیر گاه باید حق داد به منتقدین که ریسک نکنند. گویی همه در انتظار هستند تا کسی در شعر سر بر آورد.
خب با این اوضاع چرا منتقدین بنامی چون براهنی وارد عمل نمیشود؟
این را باید از خود ایشان بپرسید نه من! من فکر میکنم جناب براهنی خیلی از فضای شعر امروز وطن دور شدهاند. یا اگر هم میخوانند سیاستمدارانه اظهارنظر نمیکنند. ایشان در چند گفتوگوی اخیر و مقالاتی که به تازگی منتشر کردهاند مدام شعر خود را توضیح میدهند و وقتی هم که درباره شعر امروز حرف میزنند از دهه هفتاد پا را این سوتر نمیگذارند و تنها از چند چهره متاثر شعر خود، صحبت میکنند. تقریبا این رویه در همه همگانی شده است، از شاعر جوانی چون من بگیر تا آقای باباچاهی، همه مبلغ شعر خود شدهاند. شاید یکی از علتهای آن، نبود منتقد حرفهای، فرهنگ نقدپذیری و عدم شناخت مناسب از نقد آکادمیک باشد. لاجرم در این نوع فرهنگ میبینید آنهایی که تریبون دارند و صدای شان از همه بلندتر است مدام شنیده میشوند.
شما به وضعیت نشر و نشریات هم اشاره داشتید، نقش عملکرد آنان را در پدیداری کسالت ادبی چه طور ارزیابی میکنید؟ چه قدر به آینده خوشبین هستید؟
وضعیت نشریات که مشخص است، تا زمانی که روزنامهنگاران ادبی بزرگ بر مسند کار نیایند، صفحه نشریات ادبی میشود صرفا عرصه نمایش چند چهره ادبی! بسیار از دبیران سرویس ادبی نگاه توریستی به ادبیات دارند. من در دوره کاری خودم یک سال زحمت کشیدم تا توانستم گفتوگویی را که با تقی خاوری شاعر مطرح مشهدی منتشر کنم. به من میگفتند باید رزومهای از این شاعر برایمان بیاوری. حالا هم این وضعیت وجود دارد. چرا کسی سراغ شاعر خوب جنوبی چون قاسم آهنین جان نمیرود تا با او گفتوگو کند، بسیاری از این دست چهرهها، تاریخ شفاهی ادبیات هستند. از سوی دیگر برخی انتشاراتیهایی که تخصصی در عرصه شعر کار میکنند، به شکلی دیگر در حال ضربه زدن به پیکره ادبیات هستند. برای نمونه ناشری که در یک سال ۱۵۰ مجموعه شعر منتشر میکند، رفتارش بیانگر این مهم است که هیچ متر و معیاری برای انتشار و انتخاب شعر و شاعر ندارد. به قول معروف هر که آمد خوش آمد. بر این اساس میبینید با چهرههای مدعی در عرصه ادبیات مواجه هستید که شعرشان فاقد زیباییشناسی لازم است. یکی از دوستان که برای انتشار کتاب به تهران رفته بود میگفت ناشر از او پرسیده در فیس بوک مطالبت چند تا لایک میگیرد. خب تا وقتی چنین فرهنگی در جامعه ادبی وجود دارد نمیتوان به آینده ادبیات خوشبین بود.
#روزنامۀ آرمان، چهارشنبه، سوم تیر ۱۳۹۴