در کوچه‌های مولوی اژدها می‌فروشند! Reviewed by Momizat on . در کوچه‌های مولوی اژدها می‌فروشند! بخش دوم از گزارش نخستین نشست «یک شب، یک نویسنده» با حضور محمد محمدعلی گزارش از: معصومه فرید ادبیات اقلیت ـ محمد محمدعلی، داست در کوچه‌های مولوی اژدها می‌فروشند! بخش دوم از گزارش نخستین نشست «یک شب، یک نویسنده» با حضور محمد محمدعلی گزارش از: معصومه فرید ادبیات اقلیت ـ محمد محمدعلی، داست Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » خبر و گزارش » در کوچه‌های مولوی اژدها می‌فروشند!

در کوچه‌های مولوی اژدها می‌فروشند!

در کوچه‌های مولوی اژدها می‌فروشند!

در کوچه‌های مولوی اژدها می‌فروشند!

بخش دوم از گزارش نخستین نشست «یک شب، یک نویسنده» با حضور محمد محمدعلی

گزارش از: معصومه فرید

ادبیات اقلیت ـ محمد محمدعلی، داستان‌نویس در اولین جلسه‌ از سری نشست‌های «یک شب، یک نویسنده» که روز ‌چهارشنبه، پنجم اردیبهشت ۹۷ در مؤسسۀ ادبی ـ فرهنگی هفت‌ اقلیم برگزار شد، از تجربه‌هایش در داستان‌نویسی و مشقت‌های این کار سخن گفت.

محمدعلی در این جلسه که در آن محسن فرجی در مقام میزبانِ جلسه حضور داشت، به پرسش‌های میزبانِ جلسه و شرکت‌کنندگان پاسخ گفت.  آن‌چه در ادامه می‌خوانید، بخش دوم از گزارش این نشست است: (بخش اول گزارش این نشست را اینجا بخوانید.)

***

در کوچه‌های مولوی اژدها می‌فروشند

در بخشی از این نشست فرجی موضوع بازنمایی جغرافیای زیستی محمدعلی در داستان‌هایش را مطرح کرد. محمدعلی، ضمن تأیید این موضوع، پاسخ داد: «من وطن و شهرم را خیلی دوست دارم و دوست دارم درباره‌اش بنویسم. من تهران را بلدم، در نتیجه از جایی که بلدم می‌نویسم… محله‌های گوناگون، خوب و بد، جاهای مخوف را رفته‌ام. به‌عنوان داستان‌نویس خودم را موظف می‌دانستم که بروم و ببینم. در کوچه‌های مولوی گشته‌ام؛ می‌دانستید در آن‌جا اژدها می‌فروشند؟ خیلی چیزهای دیگر در آن‌جا هست. محله‌های خیلی شیک هم دیده‌ام… اگر بخواهم به جوان‌ها توصیه‌ای بکنم می‌گویم ما نمی‌توانیم در خانه بنشینیم و حرف نویی به مخاطب‌های خود بزنیم! من دلم می‌خواهد یک فضایی بروم که برای بیننده بکر باشد. در نتیجه باید خودم راه بیفتم، بروم و بببنم تا چیزی برای گفتن داشته باشم که کس دیگری نگفته…

سردسته‌ی فحش‌مندها: لرها و تهرانی‌ها

محمدعلی ادامه داد: من در شغل‌های گوناگون رفتم: عکاسی، نقاشی، نانوایی و… در معاملات ملکی نشستم و دیالوگ‌ها را بلدم؛ زبان خاص تهرانی‌ها را بلدم. به‌خصوص این‌که تهرانی‌ها فحش‌مند هم هستند. بین ما و روس‌ها مدتی رقابت بود که چه کسی بهتر می‌تواند به‌ آن یکی فحش آبدار بدهد. من تأیید می‌کنم که ما جزء کشورهای فحش‌مند هستیم و سردسته‌ی این فحش‌مندها مقداری لرها هستند و مقداری هم خود تهرانی‌ها. خود این می‌تواند به‌عنوان یک زبان محسوب شود و دو نفر خارج از ایران این کار را کرده‌اند. یکی اکبر سردوزامی یکی هم دکتر نقره‌کار. این‌ها توانستند از فحش‌هایی که در تهران هست به‌نحو احسن استفاده کنند. حالا ممکن است من و شما نپسندیم، ولی خب به‌هرحال از این زبان به‌خوبی استفاده کرده‌اند و تصادفاً آثارشان چند چاپ هم خورده و وقتی اثری چند بار چاپ می‌شود یعنی دیده شده و وقتی اثری دیده می‌شود، ما می‌توانیم امیدوار باشیم که در آینده برخی از این شیوه استفاده کنند یا آن را نقد کنند.

نواب و اسکلت‌های لای جرز دیوار

محمدعلی در پاسخ به این پرسش فرجی که «باتوجه به این‌که محمدعلی تجربه‌های مختلفی علاوه ‌بر داستان‌نویسی داشته، مانند کار روی شاهنامه، روزنامه‌نگاری و… چه توصیه‌ای به جوانان در مورد کسب تجربه‌های مختلف دارد؟» گفت:‌ من وقتی روزنامه‌نگاری می‌کردم با خودم فکر می‌کردم آیا این کار نیروی من یا دیگر دوستان را برای خلاقیت نمی‌گیرد؟ مصاحبه‌ای از همینگوی خواندم و در آن سن اثر زیادی روی من داشت؛ عین جمله الان یادم نیست، ولی گفته بود من اگر روزنامه‌نگاری نمی‌کردم نمی‌توانستم آن همه حادثه را به‌شکل خاصی بنویسم. روزنامه‌نگاری یکی از راه‌های اساسی برای نویسنده شدن است. حالا به آن حدت و غلظت و شدت نگیریم ولی تو در روزنامه کلی حادثه و آدم می‌بینی.

برای مثال، شما در روزنامه‌های دوره‌ای که برای طرح نواب (بزرگراه) ساختمان‌ها را خراب می‌کردند نگاه کنید، می‌بینید تعدادی مرد لای جرزهای دیوار بودند؛ وقتی دیوارها را خراب می‌کردند اسکلت آن‌ها بیرون می‌افتاد! یکی دو تا خبرنگار فهمیدند که این‌ها مردانی بوده‌اند که زن‌هایشان با کمک دیگران آن‌ها را کشته‌اند و لای دیوار گذاشته‌اند. شما وقتی با چنین چیزی روبه‌رو می‌شوید، اگر گزارش آن را بدهید که کار یک روزنامه نگار است. این‌که در فلان تاریخ در فلان‌جا فلان اتفاق افتاد. خب، این را به خانه می‌بری، می‌خواهی با این چه کار کنی که یک اثر ادبی از آن دربیاوری! یا حوادث دیگر! من خودم وقتی بحث نواب پیش آمد رفتم آن‌جا بالای سر جنازه و از نزدیک دیدم. این‌ها حوادثی است که در این شهر اتفاق می‌افند.

در رمان‌هایی به زبان‌های دیگر هم که نگاه کنی سروکلۀ این اتفاقات را می‌بینی. کسی که عامه‌پسند و پرفروش می‌نویسد، به‌نوعی و کسی هم که پست‌مدرن و… است به‌شکل دیگری روی همین حوادث کار می‌کند… در آخر این را بگویم که در روزنامه‌نگاری چون تو در اختیار کس دیگری هستی و مثلاٌ سردبیر می‌گوید این را باید تا یک ساعت دیگر بدهی، عادت می‌کنی که مطلب را در یک قالب مشخص، در زمان مشخص، به او بدهی و این تجربه‌ای ناب برای یک نویسنده است.

آثار خوبی داریم ولی اسمشان در خاطرم نیست…

فرجی به‌عنوان آخرین سؤال از مدعو جلسه پرسید، اگر به گذشته برگردید آیا باز هم نویسنده می‌شوید یا مسیر دیگری را انتخاب می‌کنید؟ که محمدعلی پاسخ داد: «کار دیگری بلد نیستم.» پس از پایان گفت‌وگوی میزبان و مدعو، پرسش و پاسخی بین حضار و محمدعلی در باب موضوعات مختلف صورت گرفت. از جمله‌، یکی از حضار دربارۀ سرنوشت  Documentary Novel که در ایران اصطلاحاً «رمان پژوهشی» نامیده می‌شود پرسید و محمدعلی دلیل ادامه نیافتن این ژانر را سخت و پر زحمت بودن آن مطرح کرد و توضیح داد: کار روی سه‌گانه‌ی من آدم و حوا، مشی و مشیانه و جمشید و جمک، قبل از انتشار، پانزده سال زمان برد و چیزی نیست که هر کسی دنبال آن برود.

از دیگر پرسش‌ها این بود: شما در سخنان خود گفتید در میان آثار نویسندگان امروز موارد قابل‌توجهی سراغ دارید، می‌توانید چند نمونه از آن‌ها را نام ببرید؟

محمدعلی پاسخ داد، نام آثار را که یادم نیست. آثار برخی‌ها را خوانده‌ام. کارهای محمد حسینی، فرهاد بابایی، وحید پاک‌طینت و غزاله زرگر امینی خوب بودند، ولی خب ما هنوز به قطعیت نرسیده‌ایم. برای قضاوت زود است. در عصر پست‌مدرنیم و عدم قطعیت یکی از شاخصه‌های آن است.

ادبیات اقلیت / ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۷

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا