دو شعر از علیرضا عباسی
ادبیات اقلیت ـ دو شعر از علیرضا عباسی:
۱
صنوبر
دختری با دستهای سوزنی
درختی که سالها پیش قطع شد
موها معلق
آویزان از چهره بود
چهرهٔ معلق
باد آن را برد
باد آن را
جای خالیاش را هم برد
این تصویر ساده/ تخیل مانده در رنج است
درختی با دستهای سوزنی
صنوبری در باد
دختری با دستهای سوزنی
افتاده تصویر رنج
افتاده به جان ِ جان ِ سوزن خورده
۲
تصویر نیمه کاره
نیم سوخته
تن ِ نیمهٔ سوخته
افتاده روی جانب ِآبی
سوراخ کرده وسطش را ریخته خون/ بیرون را پوشانده
در کاسهٔ چشم.
چکه چکه اسید ِ چکیده بر روح ِ بلند
سوراخ
روح بریده به قطعات نامنظم
درون ِ نیمه کاره
درون ِخونی…
هضم نمیشود
نمیشود این خبر نیست بلعیده شود مثل اخبار جنگ
زلزله/ سیل
بدل شود به موسیقی
شعر
تاریخ
سوراخهای گمشده
پر شده با چیز دیگری
گریخته از جایی که باید باشند
فاعل سوراخ
مفعول سوراخ
قربانیهای کوچک آتش
قربانیهای کوچک جزا.
آنها در سکوتشان
درست وقت ستایش
از خود بیخود میشوند
میروند از حال خویش به حال دیگری.
وقت سوختن است
سوراخ شدن
ما ترسیدهایم
نگرانیم
و بلند بلند طلب آمرزش میکنیم
ادبیات اقلیت / ۱۸ بهمن ۱۳۹۵