دو شعر از سهند پاک بین
برای پدرم که لبخندش را برد
نمی دانستم غبار پشت سرت روزی تو را دفن خواهد کرد
دوست داشتی نور به قبرت ببارد
ولی من آب می ریزم پای نهال گیلاسی که ریشه هایش همین روزها تا کاسه سرت می رسد
حتمن روزی درخت کهنسالی خواهد شد
وسایه خواهد داد
چقدر خوب است آدم خودش را در سایه اش دفن کند
راستی از وقتی رفته ای هیچ انفاق بزرگی نمی افتد
و ساعت هفت عصر ربطی به زنگ خانه ندارد
فقط سونامی کمی بی قرارم کرده
تو کوچه ها به کشتی های غول پیکر شبیه ام
راه که می روم یه در و دیوار می خورم.
***
کاش اسم های بیشماری داشتم
هر مردی را صدا می کردی من برمی گشتم
کاش این لب ها به جز دوست داشتن کاری کرده بود
آن وقت می توانستی لب هایم را بدوزی
چرا خودم را با گونی اشتباه گرفته ام
گونی آدمی است دست هایش را به جیب هایش دوخته اند
گونی آدمی است که پاهایش را به جیب هایش دوخته اند
اگر دست هایم را به جیب هایم ندوزند
حتمن به همه کمک خواهم کرد
مثلن دست هایم را قرض می دهم به مرد همسایه
وقتی تو نیستی من یک جفت دست اضافی دارم.
ادبیات اقلیت / ۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
خدیجه معصومی
سلام شعر بسیار زیبا و پر احساسی بود.فقط در سطری که نوشته اید: “تو” کوچه ها به کشتی غول پیکر شبیه ام شاید بهتر بود “توی ” یا “در میانِ “کوچه ها نوشته می شد. موفق باشید.
سهند پاک بین
ممنونم از دقت نظر شما متاسفانه یکی دو مورد اشتباه تایپی در شعرها وجود داره وگرنه همان توی کوچه ها به کشتی های غول پیکر شبیه ام درست است. جانتان شاد
حجت
سهند عزیز شعری که بدای پدر سرودی..
اشک را در چشمانم لبریز میکند. خدا پدرت رو بیامرزد.
شعر دوم احساس قشنگیه در که شاید ما همیشه دوست داریم داشته باشیم. مثل افق روشن.
درود بر تو 😍💜💜💜🌻🌻🌻🌻🌼🌸🌺
سهند پاک بین
جانتان شاد حجت عزیز
شکوفه رضایی
… کاش اسم های بیشماری داشتم
هر مردی را صدا می کردی من برمی گشتم …
خیلی زیبا!
سهند پاک بین
ممنونم خانم رضایی لطف دارید
مهدی علی بلندی
سلام سهند عزیز عالی بود وتاثیر گذار.
هر مردی را صدا می کردی من بر می گشتم.
لذت بردم آفرین
سهند پاک بین
زنده باد مهدی علی بلندی عزبز