دو پاره شعر از شیرکو بیکس
ادبیات اقلیت ـ دو پاره از شعر شیرکو بیکس / ترجمۀ سید هژیر ابراهیمی
۱
آرزوهایم، تا سرو
-دیاکو-
قد بلندند، قد میکشند، میوههاشان هیچ است،
دستِکم هر سال هرس میخواهند
آنها که بلنداشان گردنم را به درد میآرَند،
دیاکو
-امسال- تبر میخواهند.
***
۲
پاهولوسرآسیمه گوشاگر به فرمان صبا میدادم
در بین راه شعر من
روزنهای از شفق یا بیرمق
منظرهای از مهتاب میدیدم
یا که نه
شلُ ولُ ملنگ اگر
پاخورَکِ[۱] باد مخالف بودم
در دم
جادوی تو پاک میشد و شبم فراخ میشد و
این راه، طـــــــــــــــــــــــــــــــــی نمیشد.
——
[۱] . کنایه از آشغال، زباله یا هر چیز بی ارزشی که سر راه آدمی است و از سر بی ارزشی و بی توجهی با پا کنار میرود.
ادبیات اقلیت /۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۵