سارا و دلتنگی / دو شعر از ابراهیم منصفی

ادبیات اقلیت ـ “سارا” و “دلتنگی” نام دو شعر از ابراهیم منصفی (رامی)، شاعر، ترانه سرا و خوانندۀ اهل بندرعباس است که به مناسبت نزدیک شدن سالروز تولد او، شانزدهم آذر از وب سایت رامی بازنشر شده است. [ شعر سارا / شعر دلتنگی ]
سارا
سارا
زیر باران بمان
سارای من!
و بگذار تاجوانههای آخرین واقعه
در رگهای خونی ِ پستانهایت
شکوفه کنند
و میوههای تلخ مهاجرت
که مجروحترین ندای ِ فقرند
در زهدان ِ پیاده روهای بندر
بپوسند
سارا!
بگذار تا اجساد مهربانیها
در خیابانهای ممنوع گل کنند
و تیراژ رنگین نبشتهها
شهرت روسپیان را
به آستانهٔ خدا ببرد.
و ستارههای سرخ ِ سحر
مشایعان جنازههای معصومیّت باشند.
تو با من آمدی
با لبانی که شیرینترین شهدها را داشت
و آواز حرام خون مراشناختی
و گفتی
عشق ما گاهوارهٔ سبزترین استقلال است.
و از دردهای من
بار برداشتی سارا!
تو بشارتی
تو همیشه بشارت باش
تا من
بر قلــّههای کدر پستانهایت
سرود نجاتم را
بخوانم
تو بمان سارا
در خیابان بمان و شعار بده:
«عشق ِ ما
گاهوارهٔ سبزترین استقلال است».
من از پادگان
برایت بوسه خواهم فرستاد.
.
.
رامی
۴۸ بندر – سر آسیاب کرمان
[ شعر سارا ]
***
دلتنگی
[۱]
شیطان مهربان چشمهایت
وقتی نماز میخواندم
وسواس دلپذیری بود
خط بلند فاصله
بین خدا و ذهن خاکی من
تا چالههای زخم دلم
آبشخور کبوتران خوابهای دلتنگی باشد.
[۲]
پروردگار من!
شیطان مهربان آنهمه خوبی
وقتی نگاه میکنی
مجروح میشوم
تحلیل میروم
میمیرم!
تا دستهایت را شاید
تابوت پرواز کرده باشم
[۳]
من مستجاب میشدم
در متن گریههای» چایکوفسکی «
وقتیکه زخمهایم را
در باران سنفونی میشستم
و کودکانه تاب میخوردم
بر شاخههای نرم درختان خاطره
من مستجاب میشدم
در اولین شب ظهور شیطان
که دستهای فاسدم را
در آبها ی سجده مقدس کرد
و آنقدر صمیمی شد
که من
در آستان قدمهایش
گریستم.
آذر ماه ۱۳۴۷
[ شعر دلتنگی / شعر سارا ]
ادبیات اقلیت / ۱۳ آذر ۱۳۹۵
