ساری پریده از سنگ و شعری دیگر از شیدا محمدی Reviewed by Momizat on . ادبیات اقلیت ـ دو شعر از شیدا محمدی: 1 ساری پریده از سنگ مادرت بی‌شمار وحشی بود و در هر خانه سری داشت پیراهن‌اش اما تنها بود تنها از دفتر شعر معشوقه‌اش و شلوغ ا ادبیات اقلیت ـ دو شعر از شیدا محمدی: 1 ساری پریده از سنگ مادرت بی‌شمار وحشی بود و در هر خانه سری داشت پیراهن‌اش اما تنها بود تنها از دفتر شعر معشوقه‌اش و شلوغ ا Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » شعر » ساری پریده از سنگ و شعری دیگر از شیدا محمدی

ساری پریده از سنگ و شعری دیگر از شیدا محمدی

ساری پریده از سنگ و شعری دیگر از شیدا محمدی

ادبیات اقلیت ـ دو شعر از شیدا محمدی:

۱
ساری پریده از سنگ

مادرت بی‌شمار وحشی بود

و در هر خانه سری داشت

پیراهن‌اش اما تنها بود

تنها از دفتر شعر معشوقه‌اش

و شلوغ از گوشواره‌های طلای همسرش.

.

پایین همین پل

تن‌اش را

به سار سنگ می‌زدند

مردم اما

با سنگ‌هایی در مشتشان

به تماشای خون آمده بودند

تو را که از شکمش بیرون کشیدند

مرده بودی.

.

چند سال بعد

باد

شعری گم‌شده را در شهر جابه‌جا می‌کرد

“زنی را که دوست می‌داشتم
ابابیل هلاک کرده بودند.”

Resort Palos Verdes
۰۳/۰۳/۲۰۱۶

***

۲
و تَرَنُمی که فرو می‌رفت در گلوی حناق

چشمانش پنبه‌ای سوخته بود         میان گندمزار

و آتش می‌گرفت موهایش

رفته

رفته

سپید

خاکستر.

.

کسی قصه می‌گوید

پنج‌دری‌ها را بسته‌اند

مادر روی تخت نشسته

پدر پشت پنجره‌ای

و من در بن بست یاس

همپای کوچه‌ای که دیگر نمی‌گذرم از آن.

.

حالا

آرش

کمان جانش را بر گردکان پیر آویخته

لیلا

باربد و خُنیا را به آن‌سوی دریا کشانده است

و من

این‌جا

در روشنای پنجره‌ای رو به شاهراه

برای تو

که چشمانت یکسره سوخته

شعری می‌نویسم زبانه‌خیز و زبان‌سوز.

…………..

از راه سیب‌ها و جالیز می‌رفتیم

با بادها و بادام‌های زمینی

تو فروپوشیده         و من برهنۀ باد

– «ببین کدوهای قرمز را!» گفتی

سمت برکه‌ای که می‌خشکید

و من

از ترسِ بازگشت

بادام‌ها را ـــــ بر زمین سوخته ریختم.

.

صلات ظهر بود

با کلاغ‌های کز کرده

در کویرِ خشکِ آن‌سوی دریا

هیچ صدایی از هیچ گلوگاهی برنمی‌آمد

تا سنگی فرو غلتید

و راه گم شد و من

ناپیدا…

.

کلاغ‌ها و بادام‌ها

و باد که خطوط را از کف دستانم می‌ربود

و تَرَنُمی که فرو می‌رفت در گلوی حناق

و زبانۀ موهایم

در بن بست سپید

خاکستر.

دیگر مگر تو به آن سرزمین ملعون

پا بگذاری!

شیدا محمدی
و
فقط
آبان ۱۳۹۸ بود

ادبیات اقلیت / ۱۰ آبان ۱۴۰۰

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا