سه شعر از نرگس دوست
ادبیات اقلیت ـ سه شعر از نرگس دوست:
***
۱
بوسیدهاند
ارغوانی پوست نازکت را
لبهایی که از ساوه
با ترک برگشتهاند!
.
نگاه کن
ترکهای سبک!
سنگین!
ترکهای بادآورده را
باد برده
انار در جنون پوست خود
میترکد!
و من انسانی م
که به شکل طبیعی
جنون نازک پوستی گرفتهام!
با قنات خنکی
که از دهان سرخم
دارد بالا میزند!
.
ـ ببین!
چگونه بند آمده
روی زبان کسی/
که در حریر پوستم
جابهجا میشود!
و با صدای شرۀ آب
در من گیر میکند!
.
گیر کرده انار در سینۀ فارسی از شاخههای آویزان
و به دستهای تو نمیرسد!
شاخه
شاخه بریدهای/ از این اندام اناری
.
دانه دانه
شکفتهای در بهت ناباور درخت!
و کلافه میکنی باد را
با دهان سرخی؛ که نیمۀ دیگرش
ماه را کامل میکند!
سرگردانیهای باد/ از پوست من برمیگردد
زیر نور تابناک
و خرامان خرامان
در باغی که
رشد کرده در تو / آهاری
روی پوست خود میکشد
کنار رودی که میگذرد!
رود با تمام شورش خود/
در باغ سر به زیر میشود
و زبان سرخ
زیر تیغ انار جیغ میکشد!
با دهانی که از انارستان برگشته است!
***
۲
ماده شیری زخمیام
که با پای لنگ
از جنگلی غمگین برمیگردم!
.
نگاه کن
زخم روی زخم
شباهت عجیبی دارد / به پوست مرگ!
تنها درختهای سالخورده میدانند
که میخواهم
برگردم
و پوستم را روی خودم بکشم
زنی با چکمهها
و پالتوی شیری از من بیرون میزند!
و زیر تگرگ میایستد!
.
میبینی
یکریز تگرگ میبارد!
روی زخمهایم
آه زخمهایم را ببین!
چگونه به وقت دهان باز کردن
کوههای سینهات را میلرزاند
با نعرههایی
که از غرش تنم میآید!
.
روی نوک بلندترین قله
درختهای سرگردان
از ترس
پا به فرار میگذارند
سر از خیابانها در میآورند
از هر خیابان /
میتوان جنگلی بیرون کشید!
دهانت را باز کن
آه ه ه بکش
که دهان زمین برای بلعیدن من/ بازتر میشود
.
نگاه کن
چگونه دهان. دهان را میبلعد
با نعرههایی که از من بالا میآید
به زنانی فکر کن
که مثل شیر هستند
و همیشۀ صبحها شیرشان روی
اجاق سر میرود!
وقتی از جنگل برمیگردند!
***
۳
باد
ولگرد باش
دور این کمر برقص
بشکن شاخۀ اندام را
و از سینۀ درخت بیرون بیاور!
خوشۀ انگوری سرخ را
که چگونه حواس از سرت میپرد
میچرخد و میچرخد
انگار که جهان
دور سرت
شکل خوشۀ انگوری است
و دهان باد
با چه ولولهای میآید!
ادبیات اقلیت / ۲۷ آذر ۱۳۹۶