شعری از آزاده فراهانی

ادبیات اقلیت ـ شعری از آزاده فراهانی:
.
خیره شو به جنونِ جهان
فراموش نکن آن پلکها را میان دو پروانه
بر کرانهها
آن چشمها که چرخید تا جهان را بیشتر ببیند
آنجا که ریواسها بهزحمت رشد کرد
.
بالا، یک دسته نظامی
پایین، دستههای علف
کلونیهای گیاه
مردی پس از هَرَس، درخت را برید
و ناله به شکل پرنده
خارج شد از آشیانه
رقصان
تا تو از ذرّههایت
از قاصدکهایت
مُعَلّق شوی
بچرخی بر مدار فروردین
که نشستن معنای مرموز مرگ بود
.
زنی چرخید تا بهار را ببیند
زنی که برج حَمَل را حَمل میکرد
شاخهای قوچ را مسافر بود
و بهار نزدیک
.
پایین، دستههای نظامی
بالا، کلونیهای گیاه
.
بیرون زد
از نوسان
لرزش
آوار
غربت
قیمت
و ارز
تمامِ ارض
ارضهای موعود
بیرون زد تا برج حَمَل را حمل
و پروانهای زیر پوستش برقصد
چرا که میدانست زنی که یک بار
تنها یک بار زاییده باشد
تا همیشه رقص یک ماهی کوچک را زیر پوست حس خواهد کرد
.
در او قاصدکی
مُعلّق
که زمین را
قانون جاذبه
و تمام وزنهایش را بیرون بزند
تا در دَمنوشهای فروردین
در دریاچهها
در قناتهای پیش از خشک
در فرشهای نقش و نگار
فارسی را میان باد و صبا پهن کند
و یک شب
تنها یک شب
خالی از نوسانهای جهان
بِرویَد
در کُنج کلونیهای گیاه
در گلوی پرندههای محبوس
و دمنوش ریواس به دست
خیره شود به روزی
که از دروازههای بهار
سرزمین گذشت
اما برنگشت.
خرداد نود و هفت
ادبیات اقلیت ـ ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
