شعری از علیرضا پورمسلمی
ادبیات اقلیت ـ شعری از علیرضا پورمسلمی:
.
به هر حال از شما متشکرم
شما که چای میخورید
گاهی هم قدم میزنید
از شعر معاصر چیزی نمیدانید
و لطیفه میپراکنید
خیلی متشکرم
.
یک روز دیدم بال پرنده بالا رفت
پایین
دیدم نشستهام توی جهان
نگاه میکنم به او
که از فراز شهر گذشت و یک لحظه هم درنگ نکرد
.
.
معشوقهام در شعرهایم مال من است
بیرون مال شما
گاهی آزارم میدهد
میبوسدم
میکشدم
گاهی هم نامم را فراموش میکند
از او هم متشکرم
.
.
سید رضا را تریاک کشت چون عاشقش بود
محمد را زنی سرور انگیز
خسرو گلسرخی را شما کشتید
عاشقتان بود بهراستی
اما هنوز به اندازهی کافی عاشق نیستم انگار
چرا نمیکشید؟
فرا میخوانم اشیاء اتاقم را
دریا را
زنگ تلفن را
اضطراب همه چیز را فرا میخوانم
– آیا تنم را میان شما تقسیم نکردم؟
این بود جواب آن همه آغوش که دستم بشکند اگر دریغ کرده باشم؟
چرا هنوز زندهام ؟
اصلاً هنوز؟
.
.
تکه روزنامهای را باد بلند میکند
– با عنوان درشت «واکنش مجلس به مذاکرات خارجی»
از روی مسجد میرزا تقی میگذراند
از روی امامزاده عبدالله
از کنار بال پرنده میگذراند
و یک لحظه هم درنگ نمیکند باد
.
.
بوی ماه میآید
مزهی بغض میدهد هوا
اگر روزی بخواهم تمام اینها را گریه کنم
میروم روی قبر فروغ
تنم را پس میگیرم از همه
می دهم به شاعرانگی خاکش
او اولین قاتل من است
.
.
با بوق از کنارم رد میشوند
ماشینهای جدید میسازید؟
از کارخانهداران محترم هم متشکرم
از دانشمندان گرامی
که گه میزنند به روح زمین
از همهی سیاستمداران که آبروی شیطان را خریدهاند
امروز فهمیدم که پاییز است
شاعران در پاییز متشکر میشوند
خدایا
به خاطر این همه چیز که آفریدی
نمیبخشمت
.
علیرضا پورمسلمی ۸۳-۱۳۸۲
ادبیات اقلیت / ۲۶ آذر ۱۳۹۸