پنج آواز برای ذوالجناح / شعری از هوشنگ آزادی ور Reviewed by Momizat on . ادبیات اقلیت ـ شعر "پنج آواز برای ذوالجناح" از هوشنگ آزادی ور: . پنج آواز برای ذوالجناح به مادرم   1 مرگِ آبی‌زده                  این سمند دل دلِ بی‌تابش ادبیات اقلیت ـ شعر "پنج آواز برای ذوالجناح" از هوشنگ آزادی ور: . پنج آواز برای ذوالجناح به مادرم   1 مرگِ آبی‌زده                  این سمند دل دلِ بی‌تابش Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » شعر » پنج آواز برای ذوالجناح / شعری از هوشنگ آزادی ور

پنج آواز برای ذوالجناح / شعری از هوشنگ آزادی ور

پنج آواز برای ذوالجناح / شعری از هوشنگ آزادی ور

ادبیات اقلیت ـ شعر “پنج آواز برای ذوالجناح” از هوشنگ آزادی ور:

.

پنج آواز برای ذوالجناح

به مادرم

 

۱

مرگِ آبی‌زده

                 این سمند

دل

دلِ بی‌تابش قبۀ دق

هزار بار خار

چگونه توانستنِ این میل را

نثار

ـ تکاور شَل

پران سم بر غبار

.

فراز آمده با ستاره‌هاش

و صد برهه از تن

آویخته به خاک

.

پس اینک

تکاور صرع

برای برهه‌ای که در میدان

دل تپندۀ من •

.

 

۲

گرامی‌تر

بر آن نَوَند سبک

تلخ بر زبان نمی‌رانم

به خطایش می‌خوانم

.

چندان‌که از پرده باز افتد

لاشۀ بی‌مرگش

سیاه ــ دوچندان بر گونه‌هاش

سمِ ابلق

چرمۀ بخرد

.

ــ پس بپر از ماهیچه‌هات و

بنشین در باد

.

گرامی‌تر

بازآمده از گور

بی‌سوار شهیدش

بپا شد خون بر ماه •

.

 

۳

شیهه در چادر

خداش در حنجره افکند

و لرزه بر نطفۀ آدمیان

.

درد می‌آید

از ریشه تا به ساق

و سبک بر چهارکوبۀ نعل

کُمیت از درد برمی‌آید

.

ــ چیست این سورۀ سوسوزن

والعصر!

.

خون کرشمۀ کافرانه و

درد

سایه‌ساری ویرانه می‌نهد بر جای

.

دیگر تیر باید

موی این دیزه را و

خون بر پستان

تاش

مرگِ شهید را دریابد

.

حیران بر راه و

پیچان بر یال بلندش

ذوالجنا مبارک می‌شود •

.

 

۴

گلوش از هزارۀ خاکستر

اسطورۀ خون و گل

و هزار مشعلِ یاقوت

بر دهان افعی‌هاش

.

نعلِ این بارۀ جرقه‌زن

غمنامۀ حسین باد ــ بُرد

و لگام بر دندان آبدیده‌اش

می‌ترکد

.

چه می‌تواند اسب

شیهه اگر نکشد

چه می‌گوید

وقتی که شیهه می‌کشد اسب

.

ــ ذوالجناح!

خون است این نه دریاچه •

.

 

۵

با زخم‌های سوگوار آمده

اکنون ــ

سوارِ بی‌نفس

انگار گلی دو نیمه شود

.

از تنگه‌هاش

تنگ در غربت زیستن بی‌ما

لوحی از صحرای بی‌آب

.

هالۀ ارغوان پیچیده به بازو

آمده تار

از تارهای گلو

با انقباض مرجان‌هاش

.

.

ــ پس بگریز دیوانه

از دیو

.

ذوالجنا زخم‌های فراوان دارد

و مرگِ هزار افعی

در یالش

.

پس تا می‌شود به حق و

سم بر ابر می‌گذارد •

.

از مجموعه شعرِ “مرگنامه‌ها ـ و ـ پنج آواز برای ذوالجناح” چاپ نخست: نشر رز ۱۳۵۰

عکس: جلد کتاب “مرگنامه‌ها ـ و ـ پنج آواز برای ذوالجناح” و پرترۀ هوشنگ آزادی ور اثر منوچهر صفرزاده

ادبیات اقلیت / ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۷

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا