شعری از پدرام محمدزاده

ادبیات اقلیت ـ شعری از پدرام محمدزاده:
.
طبقه تعریف نشده
میخواستم برای هر آسمانخراشی یک طبقۀ تعریفنشده بسازم
که هیچ شمارهای ندارد
و جز بعضیها کسی از وجود آن اطلاع ندارد
یک طبقۀ مخفی
میان تمام طبقات
یعنی طبقهای که هر کسی نتواند به آن ورود یا از آن خروج کند
فقط افراد مناسب
مثلن آدمهایی که میتوانند حرف خود را بزنند یا
میتوانند روی دو پای خود راه بروند یا
پوست برهنه و بدون موی خود را دارند یا
لباس خود را میپوشند یا
مغز خارقالعادۀ خود را دارند یا
دستهای کارا و مؤثر خود را دارند یا
صورت خودشان را دارند که سرخ است یا
دوران کودکی طولانی مدت خود را دارند یا
مثلن این طبقۀ تعریفنشده میتوانست
در سازمان ملل باشد یا
در یکی از برجهای ترامپ یا
در یکی از برجهای دوبی یا
در یکی از هرمهای نمایشیِ اجتماع یا
در یکی از برجهای هنگ کنگ یا
خوبی این طبقه این است
با ورود به آن
از بقیۀ طبقات خارج میشوید
و البته از مبارزۀ طبقاتی هم
بعد میتوانید هر غلطی دلتان میخواهد بکنید
هر غلطی مغزتان میخواهد بکنید
هر غلطی غریزهتان میخواهد بکنید
هر غلطی اخلاقتان میخواهد بکنید
هر غلطی قانونتان میخواهد بکنید
به قول اپیکور بزرگ:
فقط هر غلطی میکنید
گیر نیوفتید!
و ما راه مخفی بودیم
کد تقلب
شما برای وجود داشتن باید بفهمید که خودتانید
و هیچ کس جز خودش نیست
اما همه تلاش میکنند مثل یکی باشند
اما مثل بهتری باشند!
بگذارید برای یک چیز زشت ترکیب زشتی هم بسازیم:
همه میخواهند در این عالم تمثیل مثالزدنی باشند
در هزارتوی سینه و سر
هزاران راه
به درون
و هزاران راه به بیرون وجود دارد
سینه و سر خود را بیابید تا سرگردان نشوید!
تا مستر آف پاپتز جهان شوید
مثل من!
که راه مخفی خودم را ساختم
برنامه این دنیا از اساس اوپن سورس است
مپ خودم را ریختم
مراحل خودم را طراحی کردم
کد تقلب خودم را زدم
.
شما چه میکنید؟
کتاب مرجع نیستی و نمایش: ابَر شعر _مقاله_اتوبیوگرافی سایکودرام
ادبیات اقلیت / ۲۷ بهمن ۱۳۹۹
