“صدا، روایت، هیکل خدا” و داستانی دیگر / نوشتۀ هادی مشهدی Reviewed by Momizat on . ادبیات اقلیت ـ "صدا، روایت، هیکل خدا و داستانی دیگر" عنوان کتابی است نوشتۀ هادی مشهدی در 103 صفحه که در تابستان 1396 منتشر شده است. کتاب به روایت "سیاهه"اش چهار ادبیات اقلیت ـ "صدا، روایت، هیکل خدا و داستانی دیگر" عنوان کتابی است نوشتۀ هادی مشهدی در 103 صفحه که در تابستان 1396 منتشر شده است. کتاب به روایت "سیاهه"اش چهار Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » معرفی کتاب » “صدا، روایت، هیکل خدا” و داستانی دیگر / نوشتۀ هادی مشهدی

“صدا، روایت، هیکل خدا” و داستانی دیگر / نوشتۀ هادی مشهدی

“صدا، روایت، هیکل خدا” و داستانی دیگر / نوشتۀ هادی مشهدی

ادبیات اقلیت ـ “صدا، روایت، هیکل خدا و داستانی دیگر” عنوان کتابی است نوشتۀ هادی مشهدی در ۱۰۳ صفحه که در تابستان ۱۳۹۶ منتشر شده است.

کتاب به روایت “سیاهه”اش چهار قسمت دارد: صدا، روایت، هیکل خدا؛ و شاید هم این‌گونه؛ من، روایت، گالوانیزه؛ پی‌نوشت‌ها.

“صدا، روایت، هیکل خدا” با “صدا” آغاز می‌شود؛ و به صدای داوود نبی می‌رسد که خودش مرده است: «رسن‌های گور مرا احاطه نمودند؛ دام‌های موت مرا دریافتند.» و آن‌گاه “روایتِ” برشی کوتاه از زندگی یک کارمند را در پی دارد که مخاطبِ راوی داستان است؛ مخاطبِ خودش و نامه‌ای که پیش از مرگ برای او نوشته است.

از همان صفحات آغازین کتاب این بوی مرگ است که از میان کلمات برمی‌خیزد؛ مرگ و جاودانگی؛ مرگ و خواستنِ دیگری؛ مرگ و زندگی؛ مرگ به‌تمامی، که خود هر چیزی را می‌تواند در بر بگیرد. این مرگ اما مرگی مفاجات است، مرگی که توقع آن را نداری، پرش‌هایی دارد که باید حواست جمع باشد تا دریابی‌شان، مدام وامی‌دارت که از آن به بیرونش سرک بکشی، به پی‌نوشت‌ها، برگردی، ادامه‌دهی، به عقب برگردی، باز ادامه دهی، چراکه آن‌چه می‌نمایدش ذات مرگ است نه نمودِ خارجیِ آن.

بعد “وشاید هم این‌گونه” است که هم بخش دیگری از کتاب است و هم نیست، روایتی دیگر از صفحات پایانی “صدا، روایت، هیکل خدا”ست که در آن ضمایر و زاویۀ دید روایت عوض شده است تا شاید بتواند “دغدغه‌ها و امراض زیرجلدی نویسنده در تجربۀ نوشتن (والبته روایت‌گری) را” بر مخاطب عرضه کند.

و اما “من، روایت، گالوانیزه” آخرین قسمت متن و نه تمامی کتاب، روایتی به‌ظاهر دیگرگونه و بی‌ارتباط با بخش نخست کتاب دارد. زمینی‌تر است. به نام‌ها و جای‌های آشناتری اشاره دارد و برای همین می‌توان آن را “داستانی دیگر” به حساب آورد که در کنار داستان “صدا، روایت، هیکل خدا” نشسته است.

و در انتها “پی‌نوشت”هاست که گاه شرح واژهای کتاب‌اند و گاه دستورالعملی برای خواندن آن و گاه نقش شرح و تفسیری برای یا برعلیه متن اصلی را برعهده دارند؛ بیست و یک پی‌نوشت که نه می‌توان آن‌ها را خارج از متن دانست و نه جزئی از متن اصلی.

باید گفت این کتاب نوعِ دیگری از نوشتن را پیشنهاد و ارائه کرده است؛ نوعی که شاید هنوز مخاطبانِ بسیاری نداشته باشد و با سلیقۀ بازار و مخاطبان عام و سبک و سیاق شایع و عام میانِ نویسندگان جور در نیاید. اما مگر ادبیات و نوشتن، جز همین در انداختن طرح‌های نو، و به نبردخواندن عادت‌ها و سلایق عام و پرمخاطب و شایع است؟

ویرایش و آماده‌سازی این کتاب بر عهدۀ «ه» و «ب» بوده، رضا مرادی برای جلد این کتاب تصویرسازی کرده و طرح جلد آن را محمد امین‌زاده زده است. این کتاب در شمارگان (محدود) ۴۹ نسخه برای “اولین و واپسین” بار در تابستان ۱۳۹۶ منتشر شده، قیمت آن ۱۷ هزار تومان است و “همۀ حقوق چاپ و نشر آن در انحصار هیچ کس و هیچ جا نیست.”

صدا، روایت، هیکل خدا

صدا، روایت، هیکل خدا

پاره‌ای از کتاب:

این بار شبی زمستان، شب چهل‌سالگی‌ام بود ـ دیگر باید مبعوث می‌شدم. نازنینم! پیامبر که بی‌امت نمی‌شود. پیامبر بی‌امت را شیطان هم سراغ نمی‌گیرد. اما تو یک بار گفته بودی اگر داوود شوم ایمان می‌آوری ـ فکر کردم داوود هم خوب است؛ او هم پیامبری‌ست دیگر، پیامبر خوش‌صدا؛ او به صدایش داوود است. یادت بیاور! همین تو بودی که پی صدایش بودی.

پس همان شب که شبی زمستانی بود بر تن خوابیده‌ات با دهانی تماما بسته ایستادم و صدای شرابی‌ام را در حنجره‌ات ریختم. بعد باید می‌مردم. باید بر تشکم با روکش فیروزه‌ای می‌لمیدم چیزی برای تو می‌نوشتم و می‌مردم. پیامبری که می‌میرد باید مرگ را بچشد؛ باید جوری بمیرد که اگر صدایش ماند، آن صدا بتواند مزه‌اش را جار بزند. مزۀ مرگ را می‌گویم.

تو حالا باز کمی تکان می‌خوری و آب دهانت را فرومی‌دهی ـ نه این‌که ترسیده باشی؛ خیال می‌کنی شاید مزه‌ی مرگ در دهان تو هم باشد. نمی‌دانم؛ شاید هم باشد. البته بلند شو کمی قدم بزن تا بگویم؛ این‌جوری بهتر است. حالا بلند شده‌ای و قدم می‌زنی و من می‌خواهم از مزه‌ی مرگ بگویم…

ادبیات اقلیت / ۱۷ اسفند ۱۳۹۶

پاسخ (1)

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا