::مدرسه خوشبختی::
فرهنگ ماسا
ادبیات اقلیت ـ “فرهنگ ماسا” در مجموعۀ مدرسه خوشبختی نوشتۀ مرتضا کربلایی لو:
***
نمیگویم میز، میگویم ماسا. هنوز خدمتی را که بر سر ماسا دیدهایم، سر میز ندیدهایم. گارسون به ازای هر ماسا، انگار یک حس بینایی جدا دارد و مثل قوش به دستت خیره است. تا پاکت سیگار از جیب درمیآوری میگذاری روی ماسا، با زیرسیگاری بر تو فرود میآید. و آرام، خیلی آهسته میگذاردش روی ماسا. خم میشود میپرسد جز این، دیگر دلخواهتان چیست، بگویید تا خدمتتان بکنم. دوباره دور میرود، کنار میایستد، انگار برای هیچ کس، حتا برای صاحب رستوران یا کافهدار کار نمیکند، بلکه برای این هست و تا ابد خواهد بود که خدمت کند. پسرجان، دخترجان، از کجا میآوری این اهتمام به خدمت را؟ چرا رفتاری میکنی من فکر کنم فرهنگی هست، فرهنگی به اسم “فرهنگ ماسا”؟ چرا این قدر اصرار داری جهان بر سر ماسا، از هرچه تلخی و عبوسی است زدوده شود، حتا بشقاب بیشعور را پرت نمیکنی، نوازش میکنی؟ نکند ترس در ناخودآگاهت داری از آن میز “شام آخر” که مسیح بر سرش نشست و جای خدمت، بوی خیانت شنید و بعد، جهان را ترک گفت؟ مسیحی که با دعایش، برای همین میزنشینان مائده از آسمان فرود آورد. نمیدانم. ماسا، دماسنج شادی جاری در یک جامعه است، ببینی چقدر انسانها سرشار و ماساچیناند، انگار که مادرزاد خادماناند. دلم میخواهد میزها ماساها شوند. میزبانها از فرط شادی نتوانند فارغ بر سرمیز بنشینند. (ماسا ترکی میز است.)
(یادداشتهای اینستاگرامی مرتضا کربلایی لو)
ادبیات اقلیت / ۲۵ شهریور ۱۳۹۷