نویسندگان دربارۀ گهواره مردگان چه میگویند؟
ادبیات تهکشیدگی / میلاد ظریف
رمان «گهواره مردگان» نوشته مهدی بهرامی از ساختار و تکنیک پیچیده و حسابشده و بدیعی برخوردار است. جان بارت زمانی در مقالهای تحت عنوان «ادبیات تهکشیدگی» (شما بخوانید فراداستان) اشاره کرد هنرمند از طریق ادبیات میتواند برخلاف روال مرسوم، مرزها و غایتهای محسوس زمانه ما را به مواد و مصالح و ابزار کار خود تبدیل کند. «گهواره مردگان» نوشته مهدی بهرامی تلاشی است برای برهمریختن سازوکارهایی که در بطن داستان کتاب؛ چه در ژانر و چه در مصالح و ابزار داستانی ایجاد شده است.
الگوی رمان مهدی بهرامی را میتوان به نوار موبیوس تشبیه کرد. اگر نقطه شروع و نقطه پایان نوار موبیوس را به هم وصل کنیم در هر دو طرف نوار قبل از پیوندخوردن خط کشیده میشود. داستان «گهواره مردگان» همچون یک نوار موبیوس دائماً در حال پیوند خوردن دو نقطه شروع و پایان است. نقطهتلاقی این داستان را میتوان چاقویی تصور کرد که داستان را از سطحی به سطح دیگر انتقال میدهد. ابتدا برادر کوچکتر به کمک چاقو در مدرسه از همشاگردیها زهرچشم میگیرد و بعد آن را در تشکی مخفی میکند. مضامینی همچون قدرت و رودررو شدن شر از مضامین اصلی کتاب است. نویسنده با زیرکی توانسته پیوندی عمیق و قابلباور و ملموس بین این مضامین و تاریخ معاصر در یک داستان ساختارمند ایجاد کند. به زعم من بزرگترین دستاورد بهرامی در این کتاب رسیدن به فرمی مختص رمان است که از دل خود اثر بیرون میآید و قاب خودش را میسازد و به اثر چنان ویژگیای میبخشد که خواننده دیگر توان خارجشدن از متن را ندارد و مدام در شکل دوار و دایرهمانندش میچرخد و هربار سطحی از داستان را کشف میکند.
هر اثری اصولش را خودش بنا میکند / رضا زنگی آبادی
«گهواره مردگان» اولین رمان مهدی بهرامی، کتاب مهمی است بهخصوص در این برهه از ادبیات ما، که آمیخته به سادهانگاری، شلختگی، معلق در خلأ و… است. گهواره مردگان رمانی فکرشده، عمیق و پیچیده است که توانایی و درک خواننده و البته منتقدان را هم به چالش میکشد.
در برخورد با این اثر تلاشی برای واکاوی و تفسیر آن نمیشود و از خوانش اثر طفره میرویم و حاضر به اذعان این نکته هم نیستیم. ما میخواهیم با ردیفکردن برخی ویژگیهای آثار پستمدرن آن را در این چارچوب قرار دهیم و چون اثر به این فرمول تن نمیدهد، خود را جای نویسنده میگذاریم و اعلام میکنیم نویسنده میخواسته براساس ایدههای پستمدرن رمانی بنویسد اما موفق نشده است. اصلاً مگر چنین فرمول دقیقی وجود دارد مگر قالب خشتزنی است. اصلا مگر همه آثاری که با ادعای پستمدرن نوشته شدهاند به چنین فرمولی تن میدهند و اصلاً مگر پستمدرن بودن فضیلت است؛ بهخصوص بعد از نقدهای جدیای که در این سالها از طرف خود متفکران غربی بر آن وارد شده است.
مگر ممکن است ما فرمولی جلوی رویمان بگذاریم و از روی آن بنویسیم یا منتقدان این فرمول را جلویشان بگذارند و با زور فشار بخواهند اثر را در آن قرار دهند و بعد که به هنهن افتادند نفس راحتی بکشند و بگویند آخیش در این قالب جا نشد؛ پس چقدر اخ، چقدر بد. هر اثر ازجمله گهواره مردگان اصول خودش را بنا میکند و اصالت هم در همین است و هنر اصیل برآمده از اجتماع خودمان است، حالا اگر نویسنده با هوشمندی و حذف نامها، مکان و تلفیق فضاهای شرقی و غربی توانسته این را به همه جوامع گسترش بدهد دستمریزاد دارد. از طرفی در یمن و سوریه، ویتنام و… هم جنگ است. خشونت، بیخردی، زورگویی، بازیچه قدرت بودن در همه جنگها کم یا زیاد وجود دارد و ماهیت آن یکی است.
رمان ترفندی را که علیه ما استفاده میشده با ساختاری درهم و مارپیچی علیه خود آنها به کار میگیرد و نقطه عزیمت نویسنده احترام به خواننده و هوش و ذکاوت اوست.
فرهیختگان
ادبیات اقلیت / ۱۸ آبان ۱۳۹۴