نگاهی به کتاب «ابهام، فریاد ناتمام»
نوشتن دربارۀ یک کتابِ مسالهدار، اگر داعیهٔ ویرانی نداشته باشد، لااقل واجد این وضعیت است که میشود با آن تا حدی کلنجار رفت و بخشی از دغدغهها و مولفههای نظری آن را از درجهٔ اعتبار ساقط کرد. در این برخورد، ماهیتِ پنهان کتاب سر بر میکند و تا جایی که میتواند به دفاع از خود میپردازد. به خوانندهٔ سختگیر دهنکجی میکند. در جاهایی تن به قرائتهای رایج و دستمالی شده نمیدهد. بخشهایی از آن شگفتانگیز مینماید. بخشهایی با داشتههای قبلی تو بازی میکند. خلاصه همهٔ اینها تلاش یک متنِ جاندار است که میخواهد در حین ویرانی، چیزی از خود به جا گذاشته باشد. آن خصماگینیِ مواجهه، آن تلاش برای ویرانیِ یک کتاب مسالهدار، آن شوق وافر برای دریدنِ کتاب، همان چیزی است که خواننده را در موقعیتی حاد نسبت به کتاب قرار میدهد. و همین موقعیت است که در حین خوانش، قرائتهای دمِدستی را به نفع یک بازی چندسویه پس میزند. از این زاویه برخورد من با کتابهای نظری در هر شکل و شمایلش با سه پرسش عمده مواجه است:
الف: کتاب در کدام کانتکست حرف میزند؟
این پرسش اساسا از دل دغدغهای میآید که قصدش تشخیص سویهٔ کتاب به لحاظ نظری است و می-خواهد آن نگرهای را درک کند که مولف بر اساس آن با مفاهیم یا وضعیتها درگیر میشود. این پرسش در ذیل سه بحث میتواند بررسی شود:
۱-آیا کتاب قصد نظریهپردازی دارد؟
۲-شارح یک نظریه یا خوانشی بر یک کتاب یا دیدگاهی دیگر است؟
۳-در مورد چیستی و چرایی یک وضعیت به نوشتار درآمده است.
ب: کتاب به مبانی نظری و افقی که برای خود ترسیم کرده تا چه اندازه وفادار است و اگر از آن مبانی عدول میکند بر چه اساسی است؟
ج: کتاب چه امکانی پیش روی خواننده قرار میدهد؟
کمی روی واژهٔ امکان مکث کنیم، وارد بازی خطرناکی شود. خطرناک از این منظر که وقتی آن را به دو رویکرد یا گفتمان ذیل تقسیم میکنیم این احتمال وجود دارد که در نقش و جایگاه فیگورها چون و چرایی ایجاد شود و آن را از درجهٔ اعتبار – البته اگر داشته باشد – ساقط کند:
۱-کتابهایی که در جایگاه پاسخگویی میایستند و تلاش میکنند به پرسشهایی پاسخ دهند که در ذهن یک فرد، یک گروه یا روان جمعی یک فرهنگ وجود دارد. اگر بخواهیم برای این نوع کتابها فیگور فلسفی بتراشیم شاید و شاید این فیگور افلاطون باشد و فیگور داخلیاش در حیطهٔ ادبیات باز با یک شایدِ بزرگ، دکتر شفیعی کدکنی است. این نوع کتابها تلاشها میکنند به یک جواب قطعی برسند و در درون خود دنیایی ترسم میکنند که خواننده بعد از اتمام کتاب حس میکند با دستی پر از خوانش کتاب برگشته است. در نهایت یک آرامشی در آنها است که میشود نامش را «اتمام مساله» گذاشت.
۲-کتابهایی که به طرح مساله میپردازند. این کتابها قبل از آنکه دغدغهٔ پاسخ گویی داشته باشند. در کنار سوالهای ذهنی خواننده، پرسشهای دیگری ایجاد میکنند. باز اگر بخواهیم فیگوری فلسفی برای این نوع رویکرد نام ببریم شاید نیچه یکی از نزدیکترین گزینهها است و در حیطهٔ ادبیات معاصر ایران شاید براهنی در نزدیکترین وضعیت نسبت به این فیگور بایستد. این رویکرد محصول نگاهی سلبی به بسیاری از مفاهیم و رفتارهای تثبیت شده است که قصد بازی دارد. بازی با آن تعریفی که میخواهد مقابل هر امر تثبیت شدهای بایستد.
خطرناکی این تقسیمبندی اینجا است که در مواردی مصداقهای آن میتواند محل بحث باشد مخصوصا اگر فرض کنیم که این تقسیمبندی تا حدی ارزشگذارانه هم هست، هر چند میتوان از دریچههای دیگر به همین تقسیم نگاه کرد و به نتایج دیگری رسید. حتا گاهی تلفیقی از این دو نگاه در یک کتاب دیده میشود. این تقسیم بندی اساس خود را بر شکل مواجهه با پرسش میگذارد و تلاش میکند در حیطهٔ ادبیات چشم به نقاطی بدوزد که به هر دلیلی پس رانده میشوند. سوالهایی که شکل و شمایل سر راستی ندارند و در شکل خوش بینانهاش چالش برانگیزند.
در تقسیم بندی انواع کتاب به دیدگاه دلوز هم میتوان اشاره کرد: «رابطهٔ خواننده با بعضی کتبهای حقوقی به خودی خود تحت نظر قانون است. این نوع کتاب را بخصوص رمزها [codes] یا کتابهای مقدس مینامند. گونهٔ دیگری کتاب بازنمایانگر رابطهٔ قراردادی بورژوایی است، رابطهای که اساس جنبهٔ تجاریِ ادبیات لائیک را شکل میدهد.» من از تو چیزی میخرم، تو به من چیزی برای خواندن میدهی «- یک رابطهٔ قراردادی که همه، یعنی نویسنده، ناشر و خواننده را در بر میگیرد. بعد نوع سوم کتاب است، کتاب سیاسی، به صورت ارجح انقلابی، که به عنوان کتاب نهادها ارائه میشود. چه نهادهای حال و چه نهادهای آینده. در میان این گونه کتابها هر نوع ترکیبی صورت میگیرد. برای نمونه کتاب-های قراردادی یا نهادی ممکن است به عنوان متون مقدس مورد استفاده قرار گیرند. چرا که انواع مختلف رمزگذاری چنان فراگیرند که هر یک را در دیگری میتوان یافت.» (حقیقی، مانی، سرگشتگی نشانهها، ۱۳۸۴، تهران، چاپ سوم، صفحهٔ ۲۳۸).
اگر بخواهیم از منظرهای بالا به کتابِ «ابهام فریاد ناتمام» نوشتهٔ دکتر قهرمان شیری نگاه کنیم. میتوان آن را جز کتابهایی دانست که در چیستی و چرایی یک وضعیت نوشته شدهاند. نویسنده در این کتاب تلاش میکند ابتدا تعریفی از ابهام ارائه شود و سپس آن را در دو برههٔ تاریخی – قرن ششم و دورهٔ صفویه – تحلیل کند.
«ابهام فریاد ناتمام» با عنوان فرعی «گفتمان ابهام در فرهنگ و ادبیات ایران» کتابی ۵۷۷ صفحهای است که توسط انتشارات دانشگاه بوعلی در سال ۱۳۹۱ چاپ شد. این کتاب میتوانست با یک ناشر مطرح چاپ شود و بیشتر در معرض خوانشهای جدی قرار گیرد اما متاسفانه نه پخش خوبی صورت گرفت و نه نویسنده تلاشی برای معرفی کتاب خود کرد.
فارغ از فصلبندی کتاب که توسط نویسنده انجام شده است. این کتاب را میتوان به دو بخش کلی تقسیم کرد: بخش نخست از اول کتاب تا صفحهٔ ۱۱۳ که شامل تعریف ابهام میشود. این بخش خود شامل دو قسمت است که ابتدا نگاه و نظر نویسندگان دیگر به ابهام مطرح میشود و در قسمت دوم نویسنده تعریف و نگاه خود به ابهام را با مشخصهها و مولفههایی بیان میکند. در این قسمت ابهام به سه نوع کلی: ابهام زبانی، ابهام ادبی و ابهام معنایی تقسیم میشود. این نوع تقسیم بندی تلاش دارد ابهام را در جزییترین شکلش تحلیل کند به همین دلیل هر کدام از انواع آن شامل بخشهای کوچکتری است که در نهایت برسازندهٔ شِمایی از ابهام میشود که در فصلهای بعدیِ کتاب، نویسنده با توجه به بخش-هایی از آن به تحلیل فرهنگ ایرانی میپردازد. این سه نوع ابهام در واقع قراردادی است بین نویسنده با خواننده که میتواند در مواجهه با متون دیگر به کار آید. اغلب این تقسیمبندیها، میتوانند محل بحث باشند به گونهای که مثلا هر سه ابهام را ذیل ابهام معنایی قرار داد. یا ابهام ادبی و ابهام زبانی را یکی دانست مگر نه اینکه هر اتفاقی که میافتد در حیطهٔ زبان است. این تقسیم بندی اما این حُسن را دارد که خواننده را با جزییات بیشتری مواجهه میکند:
ابهام زبانی ابهام ادبی ابهام معنایی
ابهام خوانشی انواع استعارهها تشتت معنایی
ابهام ویرایشی کنایه / تمثیل/ نماد پاردوکس معنایی
ابهام گویشی ایجاز بیمعنایی
تیرگی معنایی ایهام ناهمخوانی کلمه با مقوله
تصویرها و تفکرات انتزاعی
هر سه ابهام با زیر مجموعههایش نگاه نویسنده را نشان میدهد که تلاش میکند در فاصلهای معنادار با تعاریف و تقسیمبندیهای دیگر بایستد. هرچند میشد این تقسیم بندی با وسواس بیشتری انجام شود مثلا تیرگی معنایی که در بخش ابهام زبانی قرار دارد میتواند ذیل ابهام معنایی تحلیل شود. بخش نخست در واقع مقدمهای است که نویسنده از گذر تعریفها و کاربستها سعی دارد برای قسمت دومِ کتاب مبانی نظری بتراشد. اما آنچه در ادامه اتفاق میافتد حضور پر رنگ ابهام معنایی است که تقریبا قسمت اعظم کتاب با این رویکرد نوشته میشود. هر چند در بخشهایی مانند «فلسفهٔ نثر فنی در کلیله و دمنه» نقش ابهام زبانی نقش بارزتری است. بخش اول کتاب میتواند دایره المعارفی دربارهٔ مفهومِ ابهام باشد که تعریف و دیدگاههای نویسندگان مختلف را در کنار دیدگاه مولف ارائه میدهد. این بخش فارغ از قسمتهای بعدی کتاب، میتواند به صورت مستقل یک کتاب مجزا و کم حجم باشد که خوانندگان را از مراجعه به انواع و اقسام تعاریف پراکنده بینیاز کند.
در بخش دوم، نویسنده از منظر یک راوی به تاریخ نگاه میکند و میخواهد آن وجه تروماتیک فرهنگ ایرانی در قرن شش و دورهٔ صفویه را ذیل مفهوم ابهام درک کند. این نگاه اساسا قصهگو است. به زبان دیگر شکلی از قصهگویی کتاب را پیش میبرد و انگشت بر جاهایی میگذارد که به زعم نویسنده، پاشنه-ی آشیل این فرهنگ است. نثر کتاب قبل از آنکه نثری انتقادی باشد، نثری داستانی است که دو دوره از تاریخ ایران را قاب میکند و پیش روی مخاطب میگذارد. این نوع نثر اگر نگوییم نثری فاقد جهتمندی است، نثری منفعل است. در کمتر جاهایی از کتاب میتوان لبهٔ تیز نقد را مشاهده کرد. با اینکه کتاب دربارهٔ یکی از کلیدیترین مفاهیمِ تاریخ انسان ایرانی بحث میکند. ابهام آن وجه تاریک و پسمانده اما تاثیرگذار فرهنگ ایرانی است که تحلیل آن عفونت پنهان در جانِ ایرانی را نشان میدهد. تصویر کردن این عفونت نثر تیزتری میطلبد که در جایی بایستد که مخوفترین جای ممکن است.
بخش دوم که قسمت اصلی کتاب است از فصلهای زیر تشکیل میشود:
زمینههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ابهام در دوره سلجوقیان
زمینههای فرهنگی و مذهبی ابهام در عصر سلجوقی
نثر فنی، دلایل و زمینههای شکل گیری
ابهام گوییهای سیاسی در منظومههای نظامی
دلالتهای معنایی در منظومههای نظامی
روانشناسی ابهام در اشعار خاقانی
نقش محیط سیاسی و جغرافیایی بر دشواری شعر خاقانی
فلسفهٔ نثر فنی در کلیله و دمنه
نثر و داستان در عصر صفوی
پیچیدگیهای سبک هندی و پس زمینههای پیدایش آن
سبک هندی مظهر مقاومت منفی
فرهنگ شفاهی در حدیقهٔ سنایی
با دقت در فصلبندی متوجه میشویم اصل و اساس کتاب به لحاظ تاریخی اول قرن ششم و دورهٔ سلجوقیان است که نویسنده هوشمندانه انگشت بر آن مینهد و این برهه از تاریخ ایران را پیش روی خواننده قرار میدهد. برههای که به قول نویسنده بیشترین متون دشوار در حوزهٔ شعر و نثر متعلق به آن است. تمرکز نویسنده بر این دوره از اهمیت فراوانی برخوردار است. دورهای که یکی از پرجنجنالترین دورههای تاریخی ماست و اگر بخواهیم قرن چهار و پنج را به گونهای پریکلس ایرانی بدانیم. قرن ششم اما داستان کاملا متفاوتی دارد که در کتاب به آن اشاره میشود. و دورهٔ بعدی دورهٔ صفویه است که نویسنده سعی میکند سبک هندی را از زوایای متعدد تحلیل کند. یکی از مولفههای قابل اعتنای کتاب این است که به گونهای رندانه دو وضعیت مذهبی مسلط در دو برههٔ تاریخی را پیش میکشد. در قرن ششم فضای اهل تسننی و در دوره صفویه نگرش شیعی رایج، دو گفتمان یا دورویکرد کاملا متفاوت هستند. که به شکل دغدغهای زیر پوستی در جایجای کتاب حضور دارند. بدون اینکه اشارهٔ مستقیمی به این تقابل شده باشد.
اگر بخواهیم از اسم کتاب شروع کنیم شاید نوع تعریف نویسنده از ابهام در همین عنوان کتاب نمایان است. نگاهی که ابهام را در وضعیت پنهانش پیش میکشد و برای آن وجهی نامریی اما تاثیر گذار قایل است. کتابهایی با مختصات ابهام فریادناتمام در معرض این آسیب هستند که در ترسیم وضعیت گرفتار تعاریف و تبیینهای روزمره شوند و آنچه که باید به شکلی سلبی در معرض خوانش قرار گیرد از نظرها پنهان شود. دکتر شیری تلاش میکند دچار این آسیب نشود و تا حدی هم موفق است. اما هیچگاه در کتاب آن وجه آنتاگونیسمی نقد دیده نمیشود انگار نویسنده فقط راوی یک فضا و دوران تاریخی است که میخواهد در روایت آن نقش داشته باشد. به همین دلیل هرجا که نویسنده از مختصات ادبی آثار حرف میزند بسیار دقیق و با جزییات به تحلیل مینشیند اما آنجا که پای تاریخ و تاریخیت در میان است شکل نویسش گزارش گونه میشود به عنوان مثال وقتی در فصل ۷ دربارهٔ دلالتهای معنایی در منظومههای سنایی حرف میزند به نکات دقیق و بدیعی اشاره میکند ولی آنجا که به مسائل تاریخی می-پردازد مجبور میشود هی ارجاع دهد به عنوان مثال از صفحهٔ ۱۸۶ تا ۱۹۳ هیچ ردپایی از نویسنده دیده نمیشود و هر چه هست ارجاع به متون مختلف است. و اتفاقا پاشنهٔ آشیل کتاب هم همین جاست. علاوه بر ارجاعات بسیار زیاد در بخشهای مختلف، ارجاع به منابع دست چندم است از کیفیت فنی کتاب میکاهد در صورتی که هیچ نیازی به ذکر آنها در کتابی چنین مهم نیست.
تا آنجا که من اطلاع دارم کتاب ابهام فریاد ناتمام جز اولین کتابهایی است که در زمینهٔ ابهام و رابطهٔ آن با فرهنگ ایرانی نوشته میشود. و از این حیث قابل اهمیت است که میتواند دریچهای باشد برای پیگیری مباحثی از این قبیل. آنچه این کتاب را برای خوانش پر اهمیت میکند پرداختن به رابطهٔ تغییرِ سبکهای نوشتاری و ساختارهای اجتماعی، سیاسی است. تحلیل این نوع رابطه در زیرساخت خود وامدار نگرشی روانکاوانه است که تلاش میکند هر امر پنهانی را مرئی کرده و نقش آن را به عنوان موتیفی تاثیر گذار تحلیل کند. اگرچه به طور آشکارا فقط یک فصل کتاب ذیل این عنوان بررسی میشود: «روانشناسی ابهام در اشعار خاقانی» که اتفاقا از فصلهای مهم و خواندنی کتاب است. اما در جاجای کتاب به نقش و تاثیر روانی بسیاری از پدیدهها اشاره میشود. در یک نگاه کلی ابهام فریاد ناتمام از سه زاویه قابل اهمیت است:
۱-کتاب تلاش دارد گزارشی مفصل از قرن شش و دوران سلجوقیان ارائه دهد و آنقدر بر این نکته تاکید میکند که خواننده اولین سوالی که به ذهنش میرسد این است که چرا قرن شش؟ و همین سوال است که در لابلای فصلهای کتاب ما را با بخشی از تاریخ این سرزمین مواجهه میکند که فراموش میکنیم قرار بود در مورد مفهومِ ابهام کتابی را ورق بزنیم. در بخش پایانی کتاب به دورهٔ صفویه هم پرداخته میشود و اهمین این بخش در آنجا است که علاوه بر شعر، نثر این دوره هم تحلیل میشود. در اغلب کتابهایی که در حیطهٔ ادبیات دوره صفویه بحث میکنند شعر اهمیت بیشتری دارد اما در این کتاب نثر پهلو به پهلوی شعر پیش میرود. و گاهی از آن پیش میافتد.
در بحث از دورهٔ صفویه نقش و رابطهٔ صوفیه با علمای دینی و همچنین شباهت این دوره با دورهٔ ساسانیان بحث میشود در صفحهٔ ۴۱۲ کتاب میخوانیم: «دورهٔ صفویه از نظر بیاعتنایی به اندیشمندان و مبارزه با دگراندیشی و نیت و نگرشی که در ماورای این حرکتها نهفته بود، شباهت بسیاری به دورهٔ ساسانیان داشت. انوشیروان در ظاهر برای خدمت به دین زرتشت، چندصد هزار مزدکی عدالتخواه را از دم تیغ بیدریغ خود گذرانید اما در باطن، همهٔ این حرکتهای دینی درست مانند بسیاری ازکنشهای مذهبی در دورهٔ صفویه – مثل مبارزه با صوفیه، حروفیه، فلاسفه، واهل سنت – به قصد ایجاد قداست و حراست از حریم مطلقه و تضمین انحصار و استمرار آن در خاندان اصلی سلسلهٔ حکومتی صورت میگرفت» (شیری، قهرمان، ابهام فریاد ناتمام، ۱۳۹۱، انتشارات دانشگاه بوعلی، همدان). در ادامهٔ همین بحث به شباهتهای دیگر این دو دوره اشاره میکند. آنچه در این فصل از اهمیت قابل اعتنایی برخوردار است تحلیل پیچیدگیهای سبک هندی بر اساس فرمگرایی، ناهم-سویی با جریانهای سیاسی، نگرش غیرایدئولوژیک، سیاستهای غیر سیاسی، تقابل با برتری طلبیها، تاثیر گویش هندی و نقش اصفهان است.
۲- نکتهٔ بسیار مهم دیگری که در این کتاب بحث میشود نقش و تاثیر مخاطب در تغییر شکل و شیوه-های نثر است. در تحلیل تغییرات نثر یا حتا شعر کمتر به تاثیر مخاطب پرداخته شده است. هر جا هم که صحبتی از مخاطب میشود بیشتر شکل تاثیرپذیری او مدنظر است تا تاثیر گذاری. به عنوان مثال در دهه-ی هفتاد که مخاطب حضور پررنگتری در نوشتهها و نقدهای این دهه داشت اغلب در جایگاهی قرار میگیرد که دور از شعر است. به گونهای همه از بحران مخاطب حرف میزنند. مخاطب سوءهاضمه دارد، مخاطب تنبل شده است، مخاطب شعر یا داستان را درک نمیکند. البته گاهی این حرف درست است و میتوان آن را محصول شرایطی دانست که برآیند شرایط اقتصادی و سیاسی روانپریشانه است. اما در ابهام فریاد ناتمام از دریچهای دیگر به نقش مخاطب نگاه میشود: «تغییر مخاطب یکی از عاملهای اساسی فنی شدن نثر فارسی در عصر سلجوقی بود. در این دوره به دلیل افزایش چشمگیر مدارس و تحصیلکردگان آنها، و کم توجهی دربارها به شاعران و بیرمق شدن اشعار ستایشی آنان، و همچنین کثرت یافتن شمار دربارها و شکلگیری مراکز متعدد فرهنگی، متون ادبی از انحصار دربارها به درآمد و همچنان که تولید کنندگان آن طبقات تحصیلکرده و عالمان و اندیشمندان بودند، مخاطبان آنان نیز اغلب در میان همین گروهها قرار گرفتند» (همان، ۲۲۸).
در ادامهٔ همین بحث به اهمیت منشات نویسی در دربارها، نقش ترجمه و الگوگیری از آرایهها و اغراض شعری تاکید میشود و نقش و نحوهٔ تاثیرگذاری هر کدام در روند تبدیل نثر مرسل به نثر فنی گویای اهمیت نوع مخاطب است. این نوع مواجهه با تغییرات نثر از دل دغدغههای فرهنگی بیرون میآید آنجا که فرهنگ، مازاد امرسیاسی و امر اقتصادی است و به خودی خود تعریف گل و گشادی دارد. هر چه این تعریف تنگتر و دقیقتر میشود نقش تاثیرپذیری آن به تاثرگذاریاش میچربد. حال این وسط اگر بحث تغییرات نثر هم باشد لاجرم اهمیت و نقش مکانهای سیاسی و اقتصادیی که اتفاقا در جایگاه مکانهای فرهنگی هم هستند پر اهمیت میشود. به طور کلی در میان همهٔ امکانهایی که برای تحلیلِ تغییرات سبکی در ادبیات وجود دارد. بررسی جایگاه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مخاطب میتواند یکی از پنجرههایی باشد که با آن به تاریخ ادبیات نگاه کنیم و تغییرات سبکی را از این دریچه هم به تحلیل بنشینیم.
۳-اهمیت ابهام در این کتاب نه یک اهمیت بوطیقایی است و نه پدیدهای در راستای بازگشایی گرههای ادبی. بلکه ابهام، استعارهای است که نویسنده با آن به تحلیل شرایط سیاسی و فرهنگی دو دورهٔ مهم تاریخی ایران میپردازد. به زبانی دیگر ابهام از سطح مفهوم به وضعیت ارتقا مییابد. نویسنده درگیر مفهوم ادبی ابهام نیست بلکه در مورد یک وضعیت فرهنگی، سیاسی حرف میزند که ابهام مشخصهٔ بارز آن است که در طول تاریخ بیشترین نقش را در بازخوانی متون میتواند داشته باشد. وقتی یک وضعیت دغدغهٔ نویسنده میشود پای شکافها، گسستها، تخیلها، پندارها و ابعاد روانی آن وضعیت نیز به میان میآید. نکته جالب همنشینی ابهام و سیاست در بسیاری از سرفصلهای کتاب است که نویسنده تلاش میکند رابطهٔ بین ابهام و سیاست را کشف کند برای نمونه به چند مورد از سرفصلهای اصلی و فرعی اشاره میشود:
زمینههای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی ابهام در دورهٔ سلجوقیان
ابهامگوییهای سیاسی در منظومههای نظامی
ملاحظات سیاسی و خودسانسوری
نقش محیط سیاسیو جغرافیایی در دشواری خاقانی
سیاست و حکومت (نثر فنی در کلیله و دمنه)
سیاستهای غیر سیاسی (پیچیدگیهای سبک هندی و پسزمینههای پیدایش آن)
این همجواری برآمده از درون یک وضعیت نابسامان اجتماعی است که در تاریخ این سرزمین حضوری همیشگی دارد. از دریچهای دیگر میتوان اینگونه به مساله نگاه کرد که این وضعیتِ ترماتیک فرهنگ ایرانی است که ابهام را در درون خود پرورش میدهد و اتفاقا تعریف سرراست و فلسفی از سیاست ارائه نمیکند. همین عدم تعریفمندی در دیدگاه نویسنده هم حضور دارد. همه جا از سیاست حرف می-زند بدون اینکه حتا یکبار تلاش کند تعریفی از آن ارائه دهد. این فرم از سیاست اغلب بدیلی برای امر سیاسی و وجه آنتاگونیسمی آن است که زهرش را درون خودش میریزد و در حادترین شکلش راوی بخشی از تاریخ میشود.
قطع نظر از اینکه کتاب چقدر توانسته در پیشبرد تبدیل مفهوم به وضعیت موفق باشد. باید از زاویهای دیگر هم به این خصیصه نگاه کرد. آیا اصلا در فرهنگ ایرانی مخصوصا قبل از مشروطه میتوان از امر سیاسی آنگونه که مدنظر افرادی مانند شانتال موفه است صحبت کرد؟ موفه معتقد است: «هنوز در این خصوص که چه چیزی امر سیاسی را میسازد، اختلاف زیادی وجود دارد. برخی از نظریه پردازان مانند هانا آرنت، امر سیاسی را به عنوان فضای آزادی و تامل عمومی تصور میکنند در حالی که برخی دیگر از نظریهپردازان، آن را به عنوان منازعه و تخاصم (آنتگونیسم) میبینند. دیدگاه من در خصوص امر سیاسی، بعد تخاصم (آنتاگونیسم) است که به نظرم عنصر قوام بخش جوامع بشری است در حالی که سیاست، مجموعهای از کردارها و نهادها است که از طریق نظم ایجاد میشود. همزیستی بشر در زمینه تضادی سازمان مییابد که امر سیاسی فراهم میکند» (موفه، شانتال، امر سیاسی، ترجمهٔ منصور انصاری، ۱۳۹۱، رخداد نو، تهران، صفحهٔ ۱۶). شانتال موفه اگر چه نگاهی هم به دیدگاههای اشمیت دارد و تعریفش از امر سیاسی تا همجواری اشمیت پیش میرود اما آنجا که معتقد است وجه آنتاگونیسمی امر سیاسی تضادی با تکثرگرایی دموکراتیک ندارد راهش را از اشمیت جدا میکند. و شاید همین بخش از نظرات او بتواند به دریافت و تحلیل ما از امر سیاسی و تفاوتش با سیاست در فرهنگ ایرانی کمک کند.
تاریخ انسان ایرانی در بازترین شکل ممکن و روشنفکرانهترین وضعیتش تا مغز استخوان استبدادی است. از جامعهٔ کلنگی و کوتاه مدتِ همایون کاتوزیان تا مفهوم انحطاط نزد سید جواد طباطبایی و امتناع تفکرِ آرامش دوستدار همگی از این نکته غافل بودهاند که انسان ایرانی از این استبداد تاریخی لذت میبرد و در مواردی این استبداد خودخاسته است. خودخواسته از این منظر که انسان ایرانی در این پناه بردن به استبداد نوعی لذت تخدیری تجربه میکند که با ذات شکست و مفهوم انزوا پیوند خورده است. اگر از انسان ایرانی صحبت میشود منظور یک کاسه کردن فیگورهای مختلف انسانِ ایرانی نیست که دارای وجوه متعدد است و البته باز بحث بر سر نادیده انگاشتنِ تفاوتها و گسلهای متفاوت فرهنگی نیست. بلکه تاکید بر آن دقایق و نکاتی است که در تحلیل تاریخی این فرهنگ میتواند به عنوان مولفه-های تاثیر گذار تحلیل شود. همان نکتهای که نویسنده قصد دارد با آن به واکاوی ابهام بپردازد. بعد از مشروطه هم ذهنیت ایرانی از این استبداد فاصلهٔ چندانی نمیگیرد. اتفاقا گاهی شکل مخوف تری پیدا میکند. پاتریمونیالیسم پیشا مشروطهای که به حوزهٔ خصوصی انسان ایرانی چنگ میزند و او را در چنبرهٔ استبدادی قرار میدهد که ماحصل آن یا پناه بردن به زهدِ مدرن است یا برساختن جهانی بر پایهٔ «منِ» قطوری که میخواهد دهان همه باشد. یا به زبان دیگر صدایی که از همهٔ صداها کلفتتر و موجهتر و صدالبته مشروعتر است.
این دهان گشادِ استبداد بعد از مشروطه پایهٔ عقلانی نصف و نیمهای هم برای خود میتراشد. البته شاید بتوان به جای استبداد از مفاهیمی مانند ظلم، جور و ستم هم نام برد. مفاهیمی که در همسایگی ابهام به سر میبرند و میتوانند نقش مهمتری در تحلیل ابهام ایفا کنند. رنجوری و مفهوم شهادت در روان انسان ایرانی، آن دیگریِ بزرگی است که تا امروز بدیلی نداشته و هر چه این انسان تلاش کرده از آن فاصله بگیرد بیشتر در آن فرو رفته است. و از همین منظر میتوان آن استبداد لخت و عور را تماشا کرد. استبدادی که نشئهٔ تاریخی این سرزمین را در مرزهای تفکرخیامی نگه داشته و دستور زیستن در لحظه را صادر میکند. هیچ بیماریی خطرناکتر از بیماریِ زیستن در لحطه نیست. فارغ از دست داشتن اغلب حکومتها در پیدایش این نوع استبداد، شکل زیست انسان ایرانی به اضافهٔ نوع اقلیمِ این سرزمین می-تواند نقش غیر قابل انکاری در تعریف مفاهیم داشته باشد. زندگی ایلی و نقش آب از آن مواردی است که در شکلدهی به ذهنیت استبدادی از اهمیت بالایی برخوردار است.
انسان ایرانی به دلیل شکستهای پیدرپی دچار انزوایی تاریخی است که به عرفان هم پناه میبرد و لذت تخدیریاش را دو چندان میکند. بررسی رابطه ابهام و عرفان از آن رویکردهایی است که کمتر مورد توجه قرار گرفته و همین رابطه است که همواره در مشروعیت بخشی به وجهی از ابهام و استبداد به بهترین شکلی نقش بازی میکند. پناه بردن به استبداد و تکیه دادن به آن به مرور زمان مشروعیتی برای استبداد میتراشد که دیگر نمیشود به راحتی آن را نقد کرد. ذهنیت ایرانی فارغ از دینمابی باید بتواند از شر این لذت رها شود. باید بتواند قید این نشئگی تاریخی را بزند و خود را در آستانهٔ درد نگه دارد. شاید مفاهیمی مانند: ظلم، جور و ستم بتوانند رسانای وضعیت فرهنگی دوران مدنظر کتابِ ابهام فریاد ناتمام باشند که نویسنده هم بارها از همین مفاهیم به درستی استفاده میکند. اینجا بیشتر ترسیم وضعیت تاریخی مهم است که در دل خود ابهام را پرورش میدهد. ابهام فریاد ناتمام در واقع صدای بخشی از وضعیت تاریخی ما است که ادبیات بهانهای برای نوشتن آن است.
در بخشهایی از کتاب به نقش دین و متون دینی در تغییرات نوع نثر و به وجود آمدن ابهام اشاراتی شده است. شاید در تعریف مفاهیم، مولفههای دینی – مذهبی نقش به سزایی داشته باشند و بتوانند در روند نویسش تاثیر گذار باشند: «اگر یکی از عواملهای تاثیرگذار بر فنی شدن نثر فارسی از سدهٔ ششم به بعد، ترجمهٔ کلیله و دمنه به وسیلهٔ نصرالله منشی باشد، آیا میتوان به این دریافت رسید که ماهیت و محتوای کلیله و دمنه که یکی از متون هندی و مرتبط با ادیان و آموزههای دینی و اخلاقی آنان بوده است عاملی تاثرگذار بر فنی شدن نثر آن بوده است؟ یعنی در آنجا نیز ترس از تضادها و تکفیرهای دینی و نوعی پیش محافظت و مراقبت در برابر علما و متولیان مذهبی، او را به گزینش چنین زبانی وا داشته است؟ و نیز آیا محتویات باب برزویهٔ طبیب که گفتهاند گرایش به اندیشههای دینی ایرانی از آن استشمام میشود و پارههایی از آن در این مقدمه و در پارههای دیگر کتاب بازیافته است باعث نشده است که نصرالله منشی برای پنهان کردن آن گونه اندیشهها و آموزههای غیر اسلامی، علاوه بر وارد کردن بعضی از آیات و تلمیحات و تعلیمات اسلامی در کلیله، زبان آن را به عمد این گونه منشیانه و فنی انتخاب کرده است تا حداقل عوامالناس که اهل غوغاگری و عاملیت برای اجرای حکم تکفیرها را داشتند به سادگی پی به تبلیغ آیینهای غیر اسلامی در درون کلیله و دمنه نبرند؟» (ابهام فریاد ناتمام، صفحهٔ ۳۸۳). این شکل از مواجهه با مفاهیم و تغییرات در کتاب کم نیست. نکات بدیع و بکری که میتواند در خوانش و تحلیل متون کلاسیک به یاری خواننده بیاید. ابهام فریادناتمام از آن کتابهایی است که خواننده را در سیر تاریخی ابهام قرار میدهد و اگر بخواهیم از زاویهٔ تحلیل و تغییر نثر فارسی در دورهای خاص به آن توجه کنیم کتابی است که انصافا حرفهای تازهای برای گفتن دارد.
آثار دکتر قهرمان شیری
داستان نویسی، شیوهها و شاخصهها، انتشارات پایا، ۱۳۸۲
تحلیل و بررسی آثار بهرام صادقی، انتشارات پایا، ۱۳۸۵
مکتبهای داستان نویسی در ایران، نشر چشمه، ۱۳۸۷
ابهام، فریاد ناتمام، انتشارات دانشگاه بوعلی سینا، ۱۳۹۱
همسایهٔ هدایت، انتشارات بوتیمار، ۱۳۹۳
ادبیات اقلیت / ۲۲ آذر ۱۳۹۴