چهار شعر از پل سلان / ترجمۀ زلما بهادر Reviewed by Momizat on . ادبیات اقلیت ـ چهار شعر از پل سلان(1) با ترجمۀ زلما بهادر:   کلن   در کلن شهری از راهبه‌ها و استخوان‌ها و پیاده‌روهایی گزیده شده با سنگ‌های مرگ‌آور و ادبیات اقلیت ـ چهار شعر از پل سلان(1) با ترجمۀ زلما بهادر:   کلن   در کلن شهری از راهبه‌ها و استخوان‌ها و پیاده‌روهایی گزیده شده با سنگ‌های مرگ‌آور و Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » شعر » چهار شعر از پل سلان / ترجمۀ زلما بهادر

چهار شعر از پل سلان / ترجمۀ زلما بهادر

چهار شعر از پل سلان / ترجمۀ زلما بهادر

ادبیات اقلیت ـ چهار شعر از پل سلان(۱) با ترجمۀ زلما بهادر:

 

کلن

 

در کلن

شهری از راهبه‌ها و استخوان‌ها

و پیاده‌روهایی گزیده شده

با سنگ‌های مرگ‌آور

و ژنده‌ها

و ساحره‌ها

و فاحشه‌های زشت

من برشمردم دو و هفتاد تعفن را

همه به‌خوبی تعریف شده

و چندین بوی زننده

 

شما ای حوریان

که بر فاضلاب‌ها

و گودال‌ها

حکم می‌رانید

رود راین بسیار پرآوازه است

پس بشویید شهر کلن تان را

 

اما به من بگویید ای حوریان

کدام قدرت الهی از این پس

رودخانۀ راین را می‌شوید؟

 

***

کیمیایی

 

ساکت

مثل طلایی پخته

در دست‌هایی سوخته

 

وسیع

خاکستری

آن‌قدر نزدیک

که تمامی‌اش گم می‌شود



به شکلی خواهرانه

همۀ اسم‌ها

 

همۀ اسم‌های برافروخته

چه بسیار خاکستر متبرک

چه بسیار زمین بر آورده

بر فراز روشنایی

مثل حلقه‌های روشن روح

 

وسیع

خاکستری

بی‌تفاله

و سپس تو

 

تو با غنچه‌ای گزیده و رنگ پریده

تو در سیلی از شراب

(آیا در این ساعت او ما را خیلی تخلیه نکرد؟

خوب است

چه خوب که کلامت همین‌جا در گذشت.)

 

ساکت

مثل طلایی پخته در دست‌های سوخته

سوخته

 

 

انگشتان دودی باریک

مثل هاله‌ها

هاله‌های هوای اطراف

بی کرا

خاکستری

بی‌نشان

ملکه‌وار

 

***

هاله

 

پاییز از دستان من برگ می‌خورد.

ما با هم دوستیم:

از دیوانگی سر پناه زمان و ما راه رفتن را به او آموختیم:

حالا زمان به پوستۀ خود بازگشته



در آینه یکشنبه است

در رؤیا اتاقی برای خواب

دهان‌های ما حرف راست می‌زنند


چشمان من حرکت می‌کنند به پایین

برای درآمیختن با تنها عشقم
ما به هم نگاه می‌کنیم
در تاریکی کلمات را رد و بدل می‌کنیم
ما به هم عشق می‌ورزیم مثل

خشخاش و مرور خاطرات


ما می‌خوابیم شبیه شراب در صدف‌ها


مثل دریا در پرتو خونین ماه


ما همدیگر را در آغوش گرفته و کنار پنجره می‌ایستیم



مردم از خیابان رو به بالا

به ما نگاه می‌کنند


این زمانی است که آن‌ها می‌دانستند

زمانی است که سنگ تلاش می‌کند به گل دادن


زمان مضطرب قلبی تپنده داشت.
زمانش هست

زمانش بود

زمانش هست.

 

 

***

مزمور

 

هیچ کس دوباره

خمیر ما را از گل و لای

نخواهد سرشت

 

هیچ کس به غبارمان

روح نخواهد دمید

هیچ کس

 

درود بر توای هیچ کس

بر عشق تو

ما خواهیم شکفت

و روان می‌شویم

به سوی تو

 

 

یک هیچ

ما بودیم، ما هستیم

ما هنوز باید شکوفه بزنیم

 

هیچ

گل سرخ هیچ کس

 

با روح درخشان مادگی‌مان

با پرچم پارۀ بهشتمان

با جام قرمزمان

با آن واژۀ بنفش

که سر می‌دهیم

بر فراز

آه

بر فراز خار.


۱. پل سلان (Paul Celan)، (زاده ۲۳ نوامبر ۱۹۲۰ – درگذشته ۲۰ مه ۱۹۷۰) شاعری اهل رومانی و از بزرگ‌ترین شاعران آلمانی‌زبان سدهٔ بیستم است.

ادبیات اقلیت / ۴ اردیبهشت ۱۳۹۶

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا