بکت پوچ گرا نیست / گودو می آید! Reviewed by Momizat on . هادی مشهدی: ساموئل بکت نمایشنامه‌نویس، داستان‌نویس و رمان‌نویس ایرلندی است که در پی مهاجرت به فرانسه بسیاری از آثارش را به زبان فرانسوی نوشته است. گمان آن می‌رو هادی مشهدی: ساموئل بکت نمایشنامه‌نویس، داستان‌نویس و رمان‌نویس ایرلندی است که در پی مهاجرت به فرانسه بسیاری از آثارش را به زبان فرانسوی نوشته است. گمان آن می‌رو Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » خبر و گزارش » بکت پوچ گرا نیست / گودو می آید!

بکت پوچ گرا نیست / گودو می آید!

گزارش نشست نوبل‌خوانی با بکت
بکت پوچ گرا نیست / گودو می آید!

هادی مشهدی: ساموئل بکت نمایشنامه‌نویس، داستان‌نویس و رمان‌نویس ایرلندی است که در پی مهاجرت به فرانسه بسیاری از آثارش را به زبان فرانسوی نوشته است. گمان آن می‌رود کم‌تر کسی باشد که نام این نویسنده یا نام مهم‌ترین اثرش «در انتظار گودو» را نشنیده باشد یا تصویر او را ندیده باشد. به نظر می‌رسد حتا به اجمال و به رسم بیوگرافی‌های مرسوم نمی‌توان او را معرفی کرد. آکادمی ادبی نوبل در سال ۱۹۶۹ جایزه خود را به بکت اختصاص داد؛ اما او از گرفتن آن سر باز زد.

هفدهمین نشست نوبل‌خوانی مرکز فرهنگی شهرکتاب به ساموئل بکت با محوریت نمایشنامه‌ی در انتظار گودو اختصاص داشت. این نشست یک‌شنبه ۲۹ شهریور ماه با حضور دکتر امیرعلی نجومیان و بلقیس سلیمانی برگزار شد.

تنها یک دهان باقی است

سلیمانی در ابتدا، به نقش و کارکرد مضمون درآثار بکت پرداخت و تصریح کرد: با مرور خلاصه‌ی داستان‌ها در می‌یابیم چقدر آن‌ها شگفت‌انگیز هستند و چقدر نوشتن درباره‌شان دشوار است؛ چراکه نویسنده به نوعی ضد ادبیات منتشر می‌کند؛ او خود می‌گوید من آرزو دارم ادبیاتی بدون کلمه داشته باشم. این بسیار وحشتناک است؛ بسیار دشوار است تصور خواندن ادبیاتی که با ما ارتباط برقرار نمی‌کند یا به سختی ارتباط برقرار می‌کند؛ چراکه موضوع آثار بکت سکوت و هیچ است. به نظر می‌رسد نوشتن درباره‌ی این مضامین بسیار دشوار است؛ حال آن‌که باید نقش کلمات هم بسیار کم باشد. تقریباً نمی‌توان درباره‌ی این مضامین گفت. سکوت با سکوت نمایان می‌شود و هیچ با خلاء و نیستی؛ اما او این‌ها را دستمایه‌ی کار خود قرار می‌دهد.

وی، به اولین مجموعه‌ی داستان کوتاه بکت با نام «نیش بیش از نوش» اشاره کرد و در این‌باره اظهار داشت: داستان‌های این مجموعه پیوسته هستند. شخصیت اول آن‌ها برگرفته از کمدی الهی دانته است. این شخصیت مرد متفکری است در احاطه‌ی زن‌ها که اجازه‌ی پرسش از خود و جهان را ندارد. این موضوع تقریباً همواره دستمایه‌ی بکت بوده است. در غالب آثار وی همیشه کسی در فضایی نیمه‌تاریک و در اسارت درباره‌ی خودش و زندگی گذشته‌اش و جهان می‌اندیشد. این اندیشه‌ها پراکنده هستند؛ همان‌طور که در تک‌گویی مرسوم است. می‌توان گفت بکت این شیوه را از استادش جویس وام گرفته است.

سلیمانی به جایگاه گروتسک در آثار بکت اشاره کرد و اظهار داشت: می‌توان گفت گروتسک سبک این نویسنده است؛ چراکه در غالب آثار وی هم طنز وجود دارد و هم مخاطب را به تفکر و حتا نوعی چندش وامی‌دارد. این سبک گاه کمدی بکتی نام گرفته است. جهان آثار بکت، نسبت به داستان رئال یا داستان سنتی، بسیار راکد و فاقد کنش است. در دیگر داستان او به نام «مورفی» تأثیر اندیشه‌ی محوری دکارت (دوگانه‌ی ذهن و جسم) دیده می‌شود که در غالب آثار او ادامه می‌یابد. شخصیت‌های او مدام به خود می‌اندیشند و مدام می‌خواهند بدن را محو کنند. در یکی از نمایشنامه‌های بکت بدن کاملاً حذف و تنها به یک دهان تبدیل شده است. اثر داستانی بعدی او «وات» نام دارد که موضوع آن همچنان عدم ارتباط است. غالب شخصیت‌های بکت پیر، علیل، ولگرد و خانه‌به‌دوش هستند.

وی، پس از طرح خلاصه‌ای از دیگر آثار بکت افزود: منتقدان درباره‌ی «در انتظار گودو» همواره پرسیده‌اند: گودو کیست؟ آیا خدا است؟ بکت در پاسخ به این پرسش می‌گوید: اگر این‌گونه بود باید این اثر در انتظار خدا نام می‌گرفت. آیا گودو یک منجی رهایی‌بخش است؟ تاکنون کسی پاسخ قطعی به این پرسش نداده است. به هر روی انتظار، عادت، آرزو، بیهودگی، ناپایداری و زمان درونمایه‌های این نمایشنامه هستند. از دیگر مضامین او وحشت از تولید مثل است؛ اصولاً مطلوب می‌دارد نسل بشر قطع و همه‌چیز به برهوت بدل شود. در اکثر آثار وی نوشتن خود به دستمایه تبدیل می‌شود. این امر همواره محل توجه صاحب‌نظران در حوزه‌ی پست‌مدرنیسم بوده است. آگاهی از فرم و فرایند نوشتن همان‌چیزی است که پست‌مدرن‌ها بسیار به آن توجه کرده‌اند.

گودو می‌آید…

نجومیان، گفتن درباره‌ی بکت را هم لذت‌بخش و هم سخت دانست و او را یکی از محبوب‌ترین نویسنده‌های خود خواند و درباره‌ی بکت و دنیای او گفت: اولین بار با ترجمه‌های نجف دریابندری با آثار این نویسنده آشنا شدم؛ سپس آثار او را به زبان انگلیسی در سال‌های ابتدایی دانشگاه خواندم و همواره آن‌ها برایم جذابیتی شگفت داشتند؛ آن‌چنان‌که یک فصل از رساله‌ی دکتری من که درباره‌ی زبان بود به آثار او اختصاص داشت. این آثار بهترین نمونه هستند برای این‌که بتوان معنای زبان ادبی را بازنمایی کرد. من رمانی به نام «نام‌ناپذیر» را موضوع کار خود قرار دادم که گویا تازگی به فارسی هم ترجمه شده است؛ البته این اثر بسیار دشوار است. نام‌ناپذیر درباره‌ی شخصیتی است که طی رمان سعی می‌کند از زبانی که برای نوشن استفاده می‌کند، رها شود؛ به عبارتی درباره‌ی کسی است که در حال نوشتن است، اما می‌خواهد ننویسد.

وی ادامه داد: پرسش این است: چگونه زبان ادبی، درست در لحظه‌ای که مرتب زبان را اثبات می‌کند، در پی نفی آن است؟ و چگونه درست در لحظه‌ای که در تلاش برای نفی زبان است آن را اثبات می‌کند؟ این یعنی ادبیات؛ ادبیات وضعیتی است که زبان در آن واحد در حال اثبات و نفی‌شدن است. شاید بهترین نویسنده برای به‌کارگیری این موضوع بکت است؛ این ویژگی به شکلی مطلوب‌تر در رمان‌های وی دیده می‌شود.

نجومیان در ادامه، به عنوان این نشست اشاره کرد و اظهار داشت: وقتی بکت در سال ۱۹۶۹ برنده جایزه‌ی نوبل شد، گفت: عجب فاجعه‌ای؛ او در مراسم نوبل حاضر نشد و در واقع آن را نپذیرفت. یکی از ویژگی‌های بکت درونگرایی بود؛ بکت تمام عمر خود را با گروه کوچکی از دوستانش گذراند. شخصیت وی بسیار پارادوکسی بوده است؛ چراکه دوستانش اذعان می‌دارند بسیار شوخ و کمیک بود و همیشه در جلسات حرف‌های خنده‌دار و بامزه‌ای می‌گفت؛ حال آن‌که بسیار عبوس، جدی و شاید غمگین بوده است. از دیگر خصوصیات جالب توجه بکت صورت او است؛ به اعتقاد من شاید او شمایلی‌ترین صورت ادیب قرن بیستم را دارد؛ به این معنا که این صورت خود تبدیل به یک نماد شده است؛ گویی دنیای رنج انسانی را بازنمایی می‌کند.

وی نیز به مضامین بکت اشاره کرد و افزود: در یک کلام او زندگی را به مثابه یک عادت بازنمایی می‌کند؛ عادت در پی تکرار رنج‌آور است. به زعم او این وضعیت خنده‌دار نیز هست. نمایشنامه‌های بکت لزوماً آثاری جدی نیستند؛ آن‌چنان‌که معمولاً در دنیا نمایشنامه‌های او را کمدین‌های بزرگ اجرا می‌کنند. حتا جالب توجه است که بخشی‌هایی از شخصیت ولادیمیر و استراگون از لورل و هاردی گرفته شده است؛ بکت به آن دو علاقه‌ی بسیار داشت؛ حتا در برخی قسمت‌های نمایش صحنه‌هایی از آن فیلم‌ها تکرار شده است. نمایش‌های بکت کمدی است، اما کمدی تراژدی. چراکه زمینه‌ی زندگی انسانی برای او تراژیک است؛ ولی در این وضعیت، انسان‌ها کاراکترها و شخصیت‌های کمیک هستند. شاید بتوان دنیا را این‌گونه خلاصه کرد؛ دنیا یک تراژدی است؛ ولی آن‌چه ما در آن انجام می‌دهیم کمدی است. شاید از آن‌روی که ما با این تراژدی هم‌خوان نیستیم؛ درگیر مسائلی هستیم که با تراژدی هستی هم‌خوانی ندارند.

نجومیان ادامه داد: با این تعبیر می‌توان زمینه‌ی آثار بکت را بسیار غم‌انگیز خواند؛ حال آن‌که شخصیت‌ها کمدی هستند. به اعتقاد من بهترین نویسنده‌ها آن‌هایی هستند که عنصر خنده را با گریه می‌آمیزند؛ چراکه عنصر اصلی و ریشه‌ی حیات در لحظه‌ای است که این دو یکی می‌شوند. اگر بستر فرهنگی و فکری رشد بکت را در نظر آوریم، بسیاری او را به‌عنوان یک اگزیستانسیالیست می‌شناسند. البته واقعیت این است که او هیچ‌گاه خود را اگزیستانسیالیست نمی‌دانست. مساله‌ی وجود در برابر ذات اوایل قرن بیستم در فلسفه مطرح شد. بکت در همین مقطع متولد شد. او در فضایی رشد کرد که فلسفه از مساله‌ی ذات به سمت مساله‌ی وجود حرکت می‌کرد. فهم ذات چیزها یکی از مفاهیم فلسفی است؛ در مقابل آن مطرح می‌شود که ما هیچ‌گاه نخواهیم فهمید ذات چیزها چیست و تنها این یقین وجود دارد که ما هستیم و اصلاً باید فلسفه را بر همین اساس شناخت. این مفهوم اگزیستانسیالیسم است و از این‌روی حتماً بکت در این دسته قرار دارد؛ چراکه نزد او مساله‌ی وجود اهمیت بسیار دارد. ما در این دنیا هستیم؛ شرایط وجودی ما چیست؟ این تنها پرسش فلسفی بکت است.

وی تاکید کرد: بهترین تعریف در شرح این وضعیت، تشبیه انسان به بازیگر یک نمایش است. او در صحنه حاضر شده اما به او نگفته‌اند باید چه چیز را اجرا کند؛ می‌ماند تا بگویند وقت تمام است. رب گری‌یه، در یک مقاله درباره‌ی بکت می‌گوید: «به گفته‌ی هایدگر شرایط انسان «آن‌جا بودن» است؛ شاید بیش از هر شکل دیگر هنری، تئاتر این موقعیت را نشان می‌دهد؛ مهم‌ترین چیز درباره‌ی یک شخصیت در یک نمایشنامه این است که او روی صحنه است.» نمایشنامه‌های بکت همین دیدگاه را بازتاب می‌دهند: او روی صحنه است. این رویکرد در داستان‌های وی نیز وجود دارد؛ با این تفاوت که در آن‌ها شخصیت‌ها یا گویندگان، کسانی هستند که زبان را در اختیار دارند بدون این‌که بدانند به کدام کار می‌آید؛ گویا به هیچ کاری نمی‌آید. زبان هیچ‌گاه قادر نیست آن‌چه احساس می‌کنیم و نیز شرایط وجودی را بازنمایی کند؛ بنابراین در داستان‌های بکت هم آدم‌ها هستند اما نمی‌دانند چرا.

نجومیان، به شرایط فرهنگی و اجتماعی زیست بکت اشاره کرد و سخنان خود را پی گرفت؛ وی تصریح کرد: فراموش نکنیم که بکت مهاجر است. مساله‌ی مهاجرت در شکل‌گیری شخصیت او اهمیت بسیار داشته است. در چند سال اخیر که مساله‌ی مهاجرت و دیدگاه‌های پسااستعماری به طور جدی در نقد ادبی مطرح شده است، آثار زیادی درباره‌ی بکت، از ورای این دیدگاه نوشته شده است. از آن‌جاکه شرایط وجودی بکت، شرایط انسانی است که گویا به هیچ‌جا تعلق ندارد این رویکرد اهمیت یافته است. موقعیت پسااستعماری او به‌عنوان یک مهاجر در نوشته‌هایش نمایان است. دیگر این‌که او در دوره‌ی جنگ رشد یافته و روان‌زخم آن در تک‌تک آثارش نمایان است. بکت یک نویسنده‌ی به تمام معنا سیاسی است؛ البته اگر معنای عام سیاسی را در نظر آوریم این‌گونه نیست. آثار او سراسر درباره‌ی وضعیت انسان در جهانی است که دیوانه شده است و به زودی از بین خواهد رفت. غالب آثار وی شرایطی را توصیف می‌کند گویی یک جنگ هسته‌ای روی داده است و تنها چند نفر باقی مانده‌اند. به این تعبیر می‌توان آثارش را سیاسی خواند.

وی مصادیق این رویکرد در آثار بکت را برشمرد و بحث خود را درباره‌ی رویکردهای اگزیستانسیالیستی او ادامه داد: به قولی از بکت در این‌باره اشاره می‌کنم؛ او می‌گوید: «وقتی هایدگر و سارتر از تضاد هستی و وجود می‌گویند، شاید درست می‌گویند؛ ولی برای من زبانشان بیش از حد فلسفی است.» شاید بتوان گفت بکت در آثار خود مقولات فلسفی را دراماتیزه می‌کند. بنابراین می‌توان تاکید کرد نمایش‌های او سراسر فلسفی نیز هست. در عین حال وی از یک جریان بسیار مهم ادبی متأثر بوده است: جریان مدرنیزم. مدرنیزم جریانی ادبی و هنری در اروپا است که بین دو جنگ جهانی رخ داده است؛ شاید بتوان گفت از حدود سال ۱۹۱۵ آغاز شده و در حدود سال ۱۹۵۰ تمام شده است. بکت دقیقاً در این فضا و زیر سایه مدرنیزم رشد یافته است. اما به طور مشخص‌تر می‌توان گفت او زیر سایه جویس بزرگ شده است. او منشی شخصی جویس بوده و بخشی از آثار او را تایپ کرده است. البته گاه به تمایل خود برای رهایی از این سایه اشاره کرده است.

نجومیان افزود: بکت تجربه‌گرایی، شکل‌گیری ضدقهرمان، نگاه ضدمدرنیته، نسبیت‌گرایی، کارکردهای منفی جهان صنعتی و اضطراب انسان مدرن را از ورای مدرنیزم دریافته است. البته جالب توجه است که او از نویسنده‌های کلاسیک نیز بهره جسته است؛ دانته، راسین، مولیر، سوئیفت، گوته و پروست از آن‌دست هستند. او بسیار متأثر از دکارت بوده است؛ اما نمی‌توان دکارتی خواندش. بکت دوگانه‌های دکارتی را در نظر داشته، اما همواره آن‌ها را به بازی می‌گیرد. او از فلاسفه‌ی کلاسیک به‌ویژه پیشاسقراطی‌ها متأثر بوده است.

وی در ادامه‌ی سخنان خود به نمایش در انتظار گودو پرداخت و اظهار داشت: این نمایش در دو پرده نوشته شده است. پرده دوم تنها کمی با پرده‌ی اول متفاوت است؛ به این معنا که مخاطب نمایشی را می‌بیند که نیمی از آن مشابه نیم دیگر است. به این تعبیر، در انتظار گودو نمایشی کسل‌کننده است؛ چراکه بکت به طور مشخص تلاش کرده است کسالت شخصیت‌ها روی صحنه را به مخاطب منتقل کند. بنا بر این نیست که مخاطب در لذت شخصیت‌ها شریک شود؛ او باید در رنج آن‌ها مشارکت کند. در این اثر چون بسیاری از آثار این نویسنده شخصیت‌ها جفت هستند؛ اما گویا آن‌ها مجبورند با هم باشند؛ این وضعیت بسیار اسفبار و ناراحت‌کننده است؛ چراکه نیازهای آن‌ها به یکدیگر به دلیل دوستی و عشق نیست؛ آن‌ها به هم دوخته شده‌اند. از این‌روی روابط بین شخصیت‌ها متعادل نیست و همواره اعمال قدرت از سویی بر سوی دیگر جاری است.

نجومیان تاکید کرد: در آثار بکت، اعمال قدرت دوسویه است و هر کس از ابزاری که در اختیار دارد برای اعمال قدرت بر دیگری بهره می‌جوید. مهم‌ترین مساله در نمایشنامه‌ی در انتظار گودو، انتظار است؛ چراکه از دید بکت زندگی نوعی انتظار است؛ حال آن‌که نمی‌دانیم این انتظار برای چیست؛ در واقع این جهان، جهان تحقق، رضایتمندی و آرامش نیست. لکان نیز بر این معنا تاکید کرده است؛ او نظم جهان را نمادین می‌داند؛ در این جهان، زبان غیاب آن‌چه را می‌خواهیم بازنمایی می‌کند؛ زبان را آفریده‌ایم چون آن‌چه می‌خواهیم را نداریم؛ مثلاً اگر همواره به آب دسترسی داشتیم نیاز نبود واژه‌ی آب را بسازیم. این همان است که بکت در آثار خود نشان می‌دهد؛ زبان به جای این‌که ما را خرسند کند و یاری رساند، مرتب رنجمان می‌دهد و فقدان نداشته‌هایمان را یادآوری می‌کند. به اعتقاد لکان این فقدان یک میل در انسان ایجاد می‌کند؛ این میل به معنی امید به چیزی است که ممکن است صورت گیرد. این اتفاق دقیقاً در نمایشنامه‌ی در انتظار گودو محقق می‌شود.

وی، با توجه به این استدلال پوچ‌گرا خواندن بکت را نادرست دانست و تصریح کرد: در درون تفکر بکت یک ماشین میل یا مکانیزمی وجود دارد مبنی بر این‌که گودو می‌آید. شخصیت‌های داستان زندگی خود را بر اساس عادت پیش می‌برند و هیچ‌گاه از آمدن گودو ناامید نمی‌شوند؛ گرچه مدام یک فرستاده می‌آید و نیامدن او را اعلام می‌کند. زیاد اهمیت ندارد که گودو نماد چیست؛ او برای هریک از ما یک مفهوم دارد. ما به دنبال پر کردن فقدان وجودشناختی خود هستیم. به همین دلیل گودو تا این اندازه مبهم است؛ اگر بکت به جای گودو خدا را قرار می‌داد مساله حل می‌شد؛ چراکه تعداد زیادی از انسان‌ها دیگر این اثر را مساله‌ی خود نمی‌دانستند. اما به زعم بکت همه‌ی انسان‌ها منتظرند. به این تعبیر، ولادیمیر و استراگون انسان‌های ژنریک هستند؛ ولادیمیر در بخشی از نمایش می‌گوید: همه‌ی بشریت ما هستیم؛ چه بخواهیم چه نخواهیم.

نجومیان، این ویژگی را دلیلی بر ماندگاری این اثر دانست و افزود: داستان‌های او جهانی هستند؛ اما تنها جهانی نوشتن لطفی ندارد؛ گویا زیبایی در این است که یک اثر علاوه بر جهانی بودن رنگ و بوی بومی داشته باشد؛ کما این‌که این اثر از این ویژگی نیز برخوردار است. گفته شد در آثار بکت به واسطه وجود مفهوم انتظار نوعی امید نیز وجود دارد؛ از این‌روی می‌توان تاکید کرد، آثار او تماماً دینی و مذهبی نیز هستند؛ اما نه به مفهوم ایدئولوژیک آن. در آثار بکت مرتب به انجیل اشاره شده است و می‌دانیم امید یکی از سه اصل عمده‌ی مسیحیت است. در هیچ‌یک از آثار او دیده نمی‌شود شخصیت‌ها همه چیز را منکر شوند؛ البته گاه با خدا شوخی می‌کنند. اما در نهایت امید به رستگاری در این آثار وجود دارد. همه‌ی انسان‌ها با این امید زندگی می‌کنند و اگر چنین نباشد به زندگی خود خاتمه می‌دهند؛ بکت هیچ‌گاه چنین کاری نکرده است.

وی بر اشارات بکت به مسیح تاکید کرد و دلایل اهمیت مسیح در آثار او را برشمرد و گفت: از آن‌جاکه مسیح کهن‌الگوی رنج بشریت و کسی است که گویی تمامی این رنج را به تنهایی به دوش کشیده است، بکت او را مطلوب می‌دارد و بر این معنا تاکید می‌کند که هریک از ما نیز به تنهایی رنج بشریت را به دوش می‌کشیم؛ مسیح همه‌ی ما و همه‌ی ما مسیح هستیم. به زعم بکت رنج در یک جای جهان جمع نمی‌شود؛ در بخشی از در انتظار گودو می‌خوانیم: «اشک‌های جهان مقدار ثابتی است؛ به ازای هرکه گریه را سر کند دیگری در جایی دیگر گریه‌اش را تمام می‌کند.» در این‌باره تعادل وجود دارد و همه‌ی انسان‌ها با هم رنج می‌کشند؛ همه تا لحظه‌ی مرگ آن صلیب را با هم بر دوش می‌کشیم. از این‌روی هیچ‌یک از شخصیت‌های او آرمان‌گرا نیستند؛ به دنبال اصلاح اجتماعی یا تغییر اجتماع نیستند؛ حال آن که در وضعیت نامطلوبی هستند.

نجومیان ادامه داد: گفته شد، بکت سیاسی، فلسفی و دینی است؛ اما در عین حال گفتمان رسمی سیاست، فلسفه و دین را به سخره گرفته می‌گیرد. مولفه‌ی دیگر این نمایش این است که گویا هیچ‌یک از شخصیت‌ها به مفهوم سنتی یا کلاسیک کاراکتر نیستند؛ به این معنی نمی‌توان هیچ‌یک از آن‌ها را در مجموعه‌ای از توصیف‌ها تعریف کرد؛ آن‌ها به راحتی در موقعیت‌های یکدیگر جابه‌جا می‌شوند. به اعتقاد بکت سوژه یا فردیت انسانی اعتباری است؛ فردیت انسان‌ها مرتب در حال تغییر است.

گاه رستگاری کجاست؟

سلیمانی، به بخش‌هایی از زندگی بکت اشاره کرد و افزود: او در ادواری که دیوانگی انسان قرن بیستم آغاز شد، از آن نمی‌گوید؛ او می‌گوید انسان و زمین هر دو در همه‌ی ادوار گناهکارند. بکت در نمایشنامه‌ی آخر بازی می‌گوید: ما از لحظه‌ی تولد و استقرار در زمین گناهکاریم؛ ما گناهکاریم چون روی زمین هستیم. او بر این باور است که نه ما برای این جهانیم و نه این جهان برای ماست. هم‌بستگی بین انسان و زمین در آثار بکت صفر است. گناه زاده شدن نیز یکی از مفاهیمی است که بکت مدام بر آن تاکید می‌کند.

وی ادامه داد: نکته‌ی جالب توجه دیگر این است که بکت تفکر بومی ندارد و از این‌روی آثارش فاقد مکان هستند. دیگر این‌که به اعتقاد وی زبان عامل ارتباط نیست؛ عامل گسست و سوءتفاهم است. با وجود این آدم‌هایی که او می‌سازد به تعبیر پست‌مدرنیست‌ها حیث متنی و کلامی دارند و وجود خارجی ندارند؛ آن‌ها با زبان ساخته می‌شوند و در آن زندگی می‌کنند. این همان وجه پارادوکسیکالی است که همه‌ی ما با زبان داریم. بکت بسیار نوگرا است؛ به این معنا که از تمام ابزارهای جهان تازه استفاده کرده است. داستان، نمایشنامه، نمایشنامه‌ی رادیویی و تلویزیونی و حتا فیلمنامه از آن‌جمله‌اند.

سلیمانی در انتها به نقش و کارکرد بدن در آثار بکت اشاره کرد؛ وی اظهار داشت: بکت در اوایل دوران نویسندگی خود به ساموئل جانسون ادیب انگلیسی خیلی توجه کرده است و تصمیم می‌گیرد زندگی او را به نمایشنامه تبدیل‌کند. جانسون در آن مقطع ۷۰ سال دارد؛ به انواع و اقسام بیماری‌ها مبتلا است؛ همسرش مرده است؛ زن جوان بیوه‌ای از او نگهداری می‌کند و گویا جانسون عاشق او شده است. از این‌جا بدن و افراد علیل وارد آثار بکت شده‌اند؛ از آن‌پس او درباره‌ی هیچ آدم متعارفی ننوشته است. این افراد در نمایشنامه‌های بکت، تلاش می‌کنند با ذهنشان زندگی کنند؛ چراکه جسم وفادار نیست. شخصیت‌های او در پی حیات ذهنی و عجیب‌تر از آن حیات نوشتاری هستند. از دیگرسو گذشته و حافظه به این افراد کمک نمی‌کند. در این آثار آینده هم مشخص نیست چون گودو نمی‌آید؛ پس رستگاری کجا صورت می‌گیرد؟

منبع گزارش: موسسه شهر کتاب

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا