جایزه‌داران محترم، حتماً مراسم را برگزار کنید! Reviewed by Momizat on . جایزه‌داران محترم، حتماً مراسم را برگزار کنید! غلامحسین دولت‌آبادی /  آراز بارسقیان   جایزه‌داران محترم، حتماً مراسم اختتامیۀ جایزۀ احمد محمود را برگزار کن جایزه‌داران محترم، حتماً مراسم را برگزار کنید! غلامحسین دولت‌آبادی /  آراز بارسقیان   جایزه‌داران محترم، حتماً مراسم اختتامیۀ جایزۀ احمد محمود را برگزار کن Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » یادداشت » جایزه‌داران محترم، حتماً مراسم را برگزار کنید!

جایزه‌داران محترم، حتماً مراسم را برگزار کنید!

جایزه‌داران محترم، حتماً مراسم را برگزار کنید!

جایزه‌داران محترم، حتماً مراسم را برگزار کنید!

غلامحسین دولت‌آبادی /  آراز بارسقیان

 

جایزه‌داران محترم، حتماً مراسم اختتامیۀ جایزۀ احمد محمود را برگزار کنید. نه یک دوره و دو دوره و سه دوره، سال‌های سال جایزه‌تان مستدام باد؛ چون احمد محمود، فرزانه طاهری‌ ندارد تا مثل شیر بالای سر نام و آثار همسرش بایستد و نگذارد نام عزیزترین کسش را با زد و بندها و سیاه‌کاری و خاله‌زنک‌ بازی‌ها به بدنامی بکشند.

فکر خوبی است! احمد محمود واقعاً ایدۀ نابی است. مشخص است که خیلی روی برگزاری یک جایزه با نام یک نویسندۀ بزرگ کار کرده‌اید. نقشه‌اش را کشیده بودید و حالا که از همه جا رانده و مانده شده بودید، وقت عمل بود. چه کسی بهتر از احمد محمود؟ هدایت که صاحب دارد و ضمناً بردن نامش تابوست. چوبک که بردی برایتان ندارد. بهرام صادقی هم آن بُرد را ندارد. گلستان هم اصلاً زنده است و خودش و خانواده‌اش اجازۀ همچین کاری را بهتان نمی‌دهد. بزرگ علوی هم که چپ است و با مرام شما نمی‌خواند و برای مصادره کردن فایده‌ای ندارد. جمال میرصادقی هم که در قید حیات است، اما قبلاً سندش را به نام بزرگواری از دوستان سابق خودتان زده‌اند. درویشیان هم که برای توده می‌نویسد و لابد قابلش نمی‌دانید. جلال آل احمد هم خیلی به قواره‌تان نمی‌خورد، در ضمن سفرۀ بزرگی برایش پهن کرده‌اند و سیمین خانم هم که جای خود دارد. رضا براهنی هم که شهامت طرف شدن با نامش را ندارید. بقیۀ نویسندگانِ مرحوم‌شده هم که اصلاً در نظر شما آدم نیستند، بلکه سنگین‌کنندگان وزن تاریخ ادبیات هستند و چه بهتر که جارو شوند و به محاق فراموشی بروند.

حقاً در انتخابِ احمد محمود نبوغ به خرج داده‌اید. چگونه از نویسنده‌ای که همۀ عمر از در بوق و کرنا بودن، دوری کرده بود و برای خودش در گوشۀ یکی از میدان‌های ساکت نارمک سکنا گزیده بود، بِرندی ساختید؟ یک سؤال: دوستان نویسنده/ بررس/ داور/ روزنامه‌نگار/ استاد، چرا در آثارتان، در میان شاگردانتان، در آثاری که ذیل بررسی شما منتشر می‌شود، هیچ رد پایی از احمد محمود نیست؟ کدام یک از شما نگاهتان به زندگی و ادبیات با نگاه احمد محمود به زندگی و ادبیات نسبت دارد؟ او ظاهراً چپ‌روی می‌کرده است، اما شما که در راست‌ترین موضع قرار دارید. شما که در مجلۀ خود، تمام چپ‌روها را تا حد توان لگدکوب کرده‌اید ـ مهرنامه را می‌گوییم ـ مگر همۀ توان خود را برای نابودی هژمونی چپ در ادبیات به کار نگرفته‌اید؟ خب پس احمد محمود این وسط چه می‌گوید؟ البته اشکال ندارد، گاهی می‌شود از سمت راست نفوذ کرد، ولی با پای چپ سانتر کرد؛ این هم یک نوعش است. تا آن‌جا که ما از کلاس‌های دوست دکترتان که هنوز PH.D‌اش را نگرفته و دچار ملال اگزیستانسیال است، آگاهیم، ایشان نه داستان کوتاهی و نه رمانی از احمد محمود به شاگردهایش تجویز نمی‌کند و هنوز هم در کار «نمازخانۀ کوچک من» است. فکر می‌کنید می‌توانید بر تن جایزۀ هوشنگ گلشیری جامۀ احمد محمود بپوشانید؟ گلشیری در پوست احمد محمود! باز هم همان حرف قبلی‌مان را تکرار می‌کنیم: «بهتر است بروید با خانم طاهری صحبت کنید، قانعش کنید که کارهای گذشته را تکرار نمی‌کنید و اعتبار هوشنگ گلشیری را دیگر زیر سؤال نمی‌برید یا احمد غلامی را راضی کنید و قول بدهید دیگر مثل قبل دعوایتان نمی‌شود و قهر نمی‌کنید.» چون اگر این روند را پیش نگیرید، بعد از بدنام کردن احمد محمود باید دنبال یک نویسندۀ بزرگ دیگر بگردید و این کارتان را دشوار می‌کند.

دوستان بیایید با خود صادق باشید و بی‌تعارف بگویید: «داستان کسب و کار من است: کلاس داستان‌نویسی می‌گذارم، اگر نشد، جایزه علم می‌کنم، نشد، بررس می‌شوم و برای ناشران، آدم‌های گمنام پیدا می‌کنم تا چرخ نشرشان بچرخد و من نانی به کَف آرم و به غفلت نخورم.» عجب است که شما همه را با هم دارید. از دانشگاه و هر جای ممکن شاگرد به کلاس خصوصی می‌کشانید. از این شهر به آن شهر کارگاه می‌گذارید ـ از این نشر به آن نشر. خودتان بررسید و کارهای شاگردانتان را در نشر کارفرمایتان منتشر می‌کنید ـ یا للعحب ـ جایزه برگزار می‌کنید و بهشان جایزه می‌دهید، ولی افسوس که این آدم‌های گمنام را خیلی زود رها می‌کنید و دنبال کیس‌های جذاب‌تر می‌گردید. این‌گونه است که شما بزرگوار ادبیات می‌شوید، نامتان به نیکی برده می‌شود و از شما می‌خواهند در مقابل یاوه‌گویان و عربده‌کشان و حسودان استوار بایستید و پُر قدرت به راهتان ادامه بدهید و ناشرهایتان را روز به روز فربه‌تر و فربه‌تر و فربه‌تر کنید و آن گمنام‌ها به آن یک دو سه کتاب خود دلخوش؛ نویسندگان ناتمام. هم از زندگی افتاده‌اند، هم نویسنده نشده‌اند. کافی است نگاهی به کتاب‌های قفسه‌‌شده در کتابفروشی‌ها بیندازید. چه راهی برای فروش آن‌ها دارید؟ جایزه. جایزه راه مناسبی است و چه اسمی بهتر از احمد محمود روی جلد کتاب‌ها… «نامزد جایزۀ احمد محمود…»، «برندۀ جایزۀ احمد محمود…» این‌گونه این آثار یکی دو چاپی تکان می‌خورند و شما بیشتر از قبل بزرگوار می‌شوید و ناشر هم جیبش قلمبه می‌شود. حتی می‌توانید با این کار دل رادیو تلویزیون‌های خارج از ایران را ببرید. مثلاً در سر خط خبرها بگویند «علی‌رغم محدودیت‌های اعمال‌شده جایزۀ احمد محمود در تهران برگزار شد…» و یا «در آخرین لحظات، حتی در حالی که مدعوین در تالار منتظر بودند، به دلایل نامعلومی این جایزه برگزار نشد…» چه حس خوب مخالف‌خوانی به آدم دست می‌دهد. چه حس پُر خون روشنفکری‌ای به شما دست می‌دهد. اما آن‌ها نمی‌دانند که چه کسانی با چه افکاری پشت جایزۀ یک نویسندۀ توده‌گرا مخفی شده‌اند که فقط از مردم می‌نوشت. ای‌ کاش راست باشیم و راست بمانیم یا چپ باشیم و چپ بمانیم؛ گاهی به راست، گاهی به چپ و زیگ‌زاگ‌ دویدن از ما انسانی بی‌هویت می‌سازد. به‌راستی که نویسندۀ مطلوب شما کیست؟ نویسنده‌ای که با افکار و آثار شما همخوانی داشته باشد. حتی همان گلشیری که سنگش را قبل‌ها به سینه می‌زدید، در کجای آثارتان هویداست؟ بروید و بگردید و اگر پیدا شد، نویسندۀ نزدیک به خودتان را پیدا کنید و جایزه‌اش را برگزار کنید.

دوستان، شما همگی کلنگ ادبیات را زده‌اید. خانه ویران شده است. همین روزها هم آخرین ستونش می‌ریزد و شما خلاص می‌شوید.

خب، اکنون آزاد هستید هر انگی را به نگارندگان این مطلب بچسبانید: عقده‌ای؛ نفرت پراکن؛ کارشان دیده نشده؛ بی‌سواد؛ ضعیف؛ وابسته به فلان نهاد و فلان آدم و فلان و فلان… ولی ما با خود می‌پنداریم حتی اگر یک نفر با این مطلب آگاه شود، ما رسالت خود را انجام داده‌ایم، چرا که رِندی می‌گفت اگر معلمی در تمام دوران تدریسش فقط یک نفر را آگاه کند، رسالت معلمی‌اش را انجام داده‌ است.

جایزه‌داران محترم، حالا حتماً بروید اختتامیۀ جایزه‌تان را برگزار کنید… ولی یادتان باشد احمد محمود فقط یک نام برای جایزه نیست…

و من الله التوفیق

دی ۹۶

پاسخ (2)

  • عمو حسن

    شاخ باش عمو جان که خوب جایی وایسادی!
    نذار فکر کنن می تونن با واق واق ساکتت کنن!
    این بازی ها یه روزی یه جور خوبی تموم می شه.
    اون روز هم زیاد دور نیست.

  • مروارید

    چرا هرجا نگاه می کنم این پسره هست؟ اون یکی دیگه کیه اصلا؟ اینا مشکلشون چیه کلا؟حالا جایزه برگزار بشه یا نشه به اینا چی می رسه؟ مگه چه کاره ان این دوتا که بیانیه دادن؟ مرسی اقلیت جان. کلی خندیدم… وای این پسره شده جوک این روزا.

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا