خوکی میان رانه‌های الکتریکی / نینا کریمی Reviewed by Momizat on . خوکی میان رانه‌های الکتریکی خوانشی بر داستان «چراغ آژیر قرمز را خاموش کن فلور!*» (از کتاب دیر بجنبی اتفاق شومی می‌افتد**، خاطره محمدی) نینا کریمی امکان دستیابی خوکی میان رانه‌های الکتریکی خوانشی بر داستان «چراغ آژیر قرمز را خاموش کن فلور!*» (از کتاب دیر بجنبی اتفاق شومی می‌افتد**، خاطره محمدی) نینا کریمی امکان دستیابی Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » یادداشت » دربارۀ کتاب » خوکی میان رانه‌های الکتریکی / نینا کریمی

خوکی میان رانه‌های الکتریکی / نینا کریمی

خوکی میان رانه‌های الکتریکی / نینا کریمی

خوکی میان رانه‌های الکتریکی

خوانشی بر داستان «چراغ آژیر قرمز را خاموش کن فلور!
(از کتاب دیر بجنبی اتفاق شومی می‌افتد**، خاطره محمدی)

نینا کریمی

امکان دستیابی به درون ذهن آدمی، عوض کردن خاطرات، بازسازی و پاک کردن عوامل اندوه و جایگزین کردن آن‌ها با احساس رضایت و شادمانی، رؤیای همیشگی بشر بوده است.

در حماسۀ ادیسه، هلن پودری جادویی را در مشربۀ منلائوس و تلماک می‌ریزد تا دلتنگی و اندوه ناشی از جور سرنوشت، بر باد رفتن دارایی‌ها و از دست‌ دادن عزیزانشان را فراموش کنند و در شادی عیش و عشرت سهیم شوند. صدها سال بعد، هندوها هیپنوتیزم را به کار می‌گیرند تا با القای گزاره‌هایی، ذهنیت انسان مضطرب و رنج‌کشیده را تغییر دهند. این آرمان چنان پابرجا می‌ماند که در دهه‌ی ۱۹۶۰ میلادی عده‌ای خود را به پروژۀ مهیب «کی ‌ام اولترا» می‌سپارند تا متخصصان و روانکاوان آن‌ها را از شر خاطرات بد و اندوه دنیای درونی‌شان نجات دهند، غافل از این‌که حالا که نجات‌دهنده به عمیق‌ترین لایه‌های خاطره و احساس دسترسی دارد، می‌تواند نه‌تنها عامل رنج اولیه که تصویر تمام آزارهایی را هم که ممکن است بعدها توسط خود او وارد شود، پاک کند. به‌راستی اگر نجات‌دهنده قدرت عوض کردن خاطرات را داشته باشد، آیا تضمینی وجود دارد که بیش از آن‌چه از او خواسته شده است، دست‌ورزی نکند؟ آیا می‌توان اطمینان یافت که با این قدرت ماورایی، اتوریتۀ خود را جهت کسب منفعت شخصی دخیل نخواهد کرد؟

در داستان «چراغ آژیر قرمز را خاموش کن فلور»، قهرمان خود را با چنین رؤیایی به دست متخصصانی از همان دست سپرده است. بانیان قدرتمندی که مرگ را منجمد کرده‌اند. او با زخم عشقی در سینه و سودای رهایی در سر، از هرچه او را به گذشته وصل می‌کند، گریخته است. انسانی با کابوس دیر رسیدن و از دست دادن، برای گریختن از خاطرات و تصاویر گذشته خود را به دست جریان برقی روی شقیقه‌هایش می‌سپارد. او مانند تمام هم‌عصرانش قادر نیست به ماهیت گذشته پی ببرد. گذشته را چون مکانی در نظر می‌گیرد که می‌شود از آن گریخت و تنها عکسی را که از آن در موزۀ ذهن باقی مانده است، زدود و یا بازسازی کرد؛ می‌شود آن را به کل تغییر داد. کاراکتر هنوز نمی‌داند تصور او از زمان و آدم‌ها، دیر رسیدن‌ها و اتفاقات، چنان انتزاعی و ماحصل کار همان سلول‌های به زعم او فرتوت است که نمی‌توان به واقعی بودنش باور داشت.

هاینریش بل در عقاید یک دلقک، خاطره‌ای را برای برادرش تعریف می‌کند که آن را با تمام جزئیاتش به یاد می‌آورد. خاطرۀ ناچیزی از اره کردن یک تکه چوب و قطرات عرقی که به خاطرش ریخته شده است. برادر دلقک هر بار از شنیدن این خاطره خشمگین می‌شود و آن را انکار می‌کند. دلقک قلباً می‌داند که برادرش درست می‌گوید و این اتفاق هرگز رخ نداده است اما حسرت پاسخ ندادن به خواهش برادر کوچک‌تر برای مشارکت در ساختن کاردستی چوبی، او را وادار کرده است آن را طوری تصور کند که حالا بخشی از خاطرات واقعی گذشته‌اش باشد، همان‌طور که ایستادن پشت در حمام برای دادن احساس امنیت به فلور بابت عقاید خرافی‌اش واقعی است و شاید حتی وجود آدمی به نام فلور که اجبار سربازی موجب واگذار کردن او به برادر کوچک‌تر شده است.

نکتۀ ترسناک ماجرا اما این نیست؛ کابوس واقعی در اوبژگی ناخودآگاهی است که در قالب یاری خواستن اتفاق می‌افتد. خواهشی برای شاد بودن و تبدیل شدن به چیزی دیگر. همچون پینوکیویی که پس از ورود به سرزمین شادی و تجربۀ شعف نامحدود، تبدیل به الاغی قابل خرید و فروش می‌شود. حالا هم شخصیت گریز پای داستان که در پی شربت فراموشی آمده است، خواب می‌بیند خوکی است که در نهایت آرامش خر خر می‌کند. تن داده است به خوک بودن، به نیاز به کمک برای تکان خوردن، شاشیدن و حتی فکر کردن. نجات‌دهنده با کمک تکانه‌های الکتریکی، تصور او را از خویشتن و از گذشته عوض کرده است. مخاطب این‌جا با پرسش دیگری هم روبه‌روست: آیا با تمام این تفاصیل و با توجه به دستکاری‌های عظیمی که در ذهن کاراکتر رخ داده است، می‌توان به اصالت مفهوم زمان در ذهن او قایل بود؟ پیری و مرگی که در داستان روایت می‌شود آیا تصویر خوک مانند دیگری در ذهن اویی که برای کنترل افکارش تن به دخالت دیگری سپرده و از او یاری خواسته است، نیست؟ آیا تلقین خستگی و تنهایی راهی برای سوق دادن او به سمت کشیدن خود به دنبال پاهای دیگری نیست؟

این میان آژیر قرمزی هم وجود دارد که عامل تهدید است. اگر پیش از به صدا در آمدن آژیر از خاطراتت خارج نشوی، توی همان حال «بد» گیر خواهی افتاد. به عقیدۀ کولاکوفسکی «کسانی که خاطرات شخصی و جمعی‌شان مصادره شده است، به‌راحتی قابل اداره‌اند و یک‌سره در بند حکام خویش‌اند. هویت خود را از دست داده‌اند و توان تردید در شنیده‌های خود را ندارند. هرگز طغیان نمی‌کنند؛ هرگز نمی‌اندیشند و هرگز چیزی نخواهند آفرید. چه بسا شادکام هم باشند و به عامل کنترل عشق هم بورزند.»

زدودن خاطرات معمولاً با توبیخ و ارعاب امکان می‌پذیرد. و چه چیزی مرعوب‌کننده‌تر از گیر افتادن توی اضطراب آگاهانۀ قبل از انفجار؟ حالا قهرمان قصۀ آژیر که تکه‌گوشتی بی‌اراده روی ویلچر است که شاید پیر باشد و شاید نه، شاید فلوری را می‌شناخته است و شاید نه، با هزاران شاید دیگر بی‌هیچ خاطرۀ متقنی وابسته به پاهای کسی است که تا دم در حمام با قلاده‌ای در گردن دنبالش کند بی‌آنکه در فرایند تنظیف نقشی داشته باشد. او آن‌قدر خالی و نامطمئن است که می‌توان به هر چیزی تبدیلش کرد؛ پیرمردی معلول، الاغی بارکش، خوکی خانگی و یا بخشی از تودۀ در راه آماده شدن برای فرمانبرداری.

منابع:

محمدی، خاطره (۱۳۹۸)، دیر بجنبی اتفاق شومی می‌افتد، تهران، انتشارات روزنه؛
هومر، ایلیاد و ادیسه (۱۳۹۹)، مترجم: سعید نفیسی، تهران، نشر هرمس؛
بل، هاینریش، (۱۳۷۹)، عقاید یک دلقک، ترجمه: محمد اسماعیل‌زاده، تهران، نشر چشمه؛
کلودی، کالو (۱۳۹۷)، پینوکیو، مترجم: بهروز غریب‌پور، تهران، نشر افق؛
داستایوفسکی، نچایف، میلوش، کوندرا، کولاکوفسکی، (۱۳۹۸)، چند گفتار درباره توتالیتاریسم، مترجم عباس میلانی، تهران، انتشارات اختران.

——

* این داستان کوتاه پیش از این در خرداد ۱۳۹۷ در سایت ادبیات اقلیت منتشر شده است.

** این کتاب در سال ۱۳۹۸ در نشر روزنه، در ۱۴۶ صفحه منتشر شده است و در بردارندۀ ۲۲ داستان کوتاه از این نویسنده است.

ادبیات اقلیت / ۲۳ مرداد ۱۴۰۰

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا