سه شعر از سبحان قربانی Reviewed by Momizat on . عادت عادت کرده‌ام به تو شبیه مادری داغدار که بچۀ مرده‌اش را روی پایش می‌خواباند و به او شیر می‌دهد   شبیه ماهیگیری که در شب‌های تهران زمان خوابیدن صدای دری عادت عادت کرده‌ام به تو شبیه مادری داغدار که بچۀ مرده‌اش را روی پایش می‌خواباند و به او شیر می‌دهد   شبیه ماهیگیری که در شب‌های تهران زمان خوابیدن صدای دری Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » شعر » سه شعر از سبحان قربانی

سه شعر از سبحان قربانی

سه شعر از سبحان قربانی

عادت

عادت کرده‌ام به تو

شبیه مادری داغدار

که بچۀ مرده‌اش را

روی پایش می‌خواباند

و به او شیر می‌دهد

 

شبیه ماهیگیری که

در شب‌های تهران

زمان خوابیدن

صدای دریا را می‌شنود

قفس را باز بگذار

این پرنده بعد از فرار

دوباره

به قفس خویش بازمی‌گردد

***

کوچه

به کوچه می‌پیچی و کوچه را سفر می‌کنی

علف‌های سبز انتظار را

در زیر پایت لهِ می‌کنی و می‌گذری…

اما بی‌خبر از آن که

یک کوچه عاشقت شده است

همه لحظه‌شماری می‌کنند تا

دوباره از آن کوچه عبور کنی و برگردی

تمام سنگ‌ها

تمام آجرها

تمام تیر برق ها

حتی آن علفی که زیر پایت له شده هم

آرزو دارد دوباره به آن کوچه برگردی

حتی اگر شده دوباره

زیر پایت لِهش کنی

***

به دیدنم بیا

 به دیدنم بیا

دست‌هایت را بیاور

تا جای خالی  زخم‌هایم را پر کند

 

به دیدنم بیا

چشم‌هایت را بیاور

که در آن دریا را  ببینم

و موهایت را از زیر چادر  مشکیت بیرون بینداز

تا غرش موج‌های دلتنگی را حس کنم

به دیدنم بیا

و دندان‌هایت را مسواک نزن

تا طعم سیب تازه را از لب های تو بچشم

و شب‌هایی که با میله‌های زندان خلوت می‌کنم

برایشان تعریف کنم که

هنوز هم درخت حیاط خانه‌مان سیب‌های ترش و سبزی می‌دهد

 

به دیدنم بیا

صدایت را بیاور

تا گوشم مزۀ زندگی را  بو بکشد

 

به دیدنم بیا

و خودت را بیاور

تا زندان‌بانان ببینند

که زیبایی تو از آزادی نیز

زیباتر است

ادبیات اقلیت / ۲۷ آبان ۱۳۹۴

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا