سه شعر از شکوفه رضایی Reviewed by Momizat on . ادبیات اقلیت ـ سه شعر از شکوفه رضایی: . همیشه همین است این‌که یکی بایستد و دیگری قاطعانه بیفتد . اما ما با قاعده‌ها فرق داشتیم ما هیچ‌کدام قصد افتادن نداشتیم حت ادبیات اقلیت ـ سه شعر از شکوفه رضایی: . همیشه همین است این‌که یکی بایستد و دیگری قاطعانه بیفتد . اما ما با قاعده‌ها فرق داشتیم ما هیچ‌کدام قصد افتادن نداشتیم حت Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » شعر » سه شعر از شکوفه رضایی

سه شعر از شکوفه رضایی

سه شعر از شکوفه رضایی

ادبیات اقلیت ـ سه شعر از شکوفه رضایی:

.

همیشه همین است

این‌که یکی بایستد

و دیگری

قاطعانه بیفتد

.

اما

ما با قاعده‌ها فرق داشتیم

ما هیچ‌کدام

قصد افتادن نداشتیم

حتی به پای هم

ای کاش افتاده بودی

از طبقۀ نود و نهم یک برج

از در اتومبیلی که ناگهان به دره‌ای عمیق

یا با سقوط وحشتناک یک هواپیما

بعد

خبر نابودی‌ات

می‌افتاد

در تمام دهان‌ها

و کسی نمی‌دانست

از تو قسمتی باقی مانده است

در یک جای امن

خیلی امن

.

ما با قاعده‌ها فرق داشتیم

تو افتادی

از مهربان‌ترین جایی که توانستی کشف کنی

کشوری دست‌نخورده

و آرام

اما

چشم‌های من بلندترین ارتفاعِ…

.

ما با قاعده‌ها فرق داشتیم

نابودی‌ات

خبر هیچ رسانه‌ای نشد

و کسی نفهمید

پشت مرزهای من

برای تو

چه اتفاقی

می افتد

***

اگر اسب‌ها به وحشت افتادند

سگ‌ها شروع به زوزه کشیدن کردند

و بزهای کوهی

از قله‌ها گریختند

کفش‌هایت را دربیاور

.

در من پنجره‌ای ست

که از کوچ کبوتری

جان سالم به در برده است!

***

کار او تمام بود

دیگر

ماه از سرش گذشته بود!

ادبیات اقلیت  / ۶ شهریور ۱۳۹۶

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا