شعری از احمد بیرانوند Reviewed by Momizat on . ادبیات اقلیت ـ شعری از احمد بیرانوند: . مدام مدام تو را تو را مدام ای همیشه‌ای که مدام در من خواستنت را مداوم داشته‌ای! . بلد نیست خون شبیه تو که در کجای من چنی ادبیات اقلیت ـ شعری از احمد بیرانوند: . مدام مدام تو را تو را مدام ای همیشه‌ای که مدام در من خواستنت را مداوم داشته‌ای! . بلد نیست خون شبیه تو که در کجای من چنی Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » شعر » شعری از احمد بیرانوند

شعری از احمد بیرانوند

شعری از احمد بیرانوند

ادبیات اقلیت ـ شعری از احمد بیرانوند:

.

مدام

مدام تو را

تو را مدام

ای همیشه‌ای که مدام

در من

خواستنت را مداوم داشته‌ای!

.

بلد نیست خون شبیه تو

که در کجای من

چنین مدام

چنان بیاید

که گویی همیشه در رفتنی.

.

مدامِ منی ‌ای که در دو گوش من

مصوتِ کوتاهی

صامتِ بلندی

حروف مقطعه‌ای در اول/ در آخر/ در وسط/ در پایان / در اول/ در وسط/ در آخر /در پایانِ آخر

رایجِ صدای حلقِ منی

.

فراغت از تو، فراغت از تویی که دیگر یکی نیست،

همه است. یکی که دیگر نیست اما همه است، ممکن نیست.

.

دوستم داشته بودی اگر

دوستت دارمِ مدامِ منی

بی‌آن‌که فراقتم از عشق ممکن بود اگر

ممکنِ ناممکنِ منی

آن‌قدر نزدیک که در دورِ تو هی نزدیک می‌شوم که بیا بیا در آغوشم اما

شبیه کسی که کنارت را بلد نیست

کنار می‌روم

از من، تو کنارِ مداومی

که غرقِ مدام بوده‌ام حتی اگر تمام جهان کنارِ من بود

از من کنار مداومی

.

من هر روز هر ساعت

به زبانم گفته‌ام نامش را نگو

گفتم تمام شد، تمامِ آن‌چه ماندنی بود، تمام شد.

من با زبانم مدام حرف می‌زنم

که زمانی در کام کسی بوده‌ای که تو را دوست می‌داشت.

نام زبانم یادم نیست

من زبانم را به نامِ تو صدا می‌زنم.

ادبیات اقلیت / ۱ شهریور ۱۴۰۰

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا