شعری از سمیه جلالی Reviewed by Momizat on . ادبیات اقلیت ـ شعری از سمیه جلالی: *** با احتمال بریدن از بندها آمدم، آمدم تا به نقطه‌ها خیرگی کنم؛ احتمال دارد این‌بار بریده‌هایم را به مکاتب بروز دهم ابراز ان ادبیات اقلیت ـ شعری از سمیه جلالی: *** با احتمال بریدن از بندها آمدم، آمدم تا به نقطه‌ها خیرگی کنم؛ احتمال دارد این‌بار بریده‌هایم را به مکاتب بروز دهم ابراز ان Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » شعر » شعر فارسی » شعری از سمیه جلالی

شعری از سمیه جلالی

شعری از سمیه جلالی

ادبیات اقلیت ـ شعری از سمیه جلالی:

***

با احتمال بریدن از بندها آمدم،
آمدم تا به نقطه‌ها خیرگی کنم؛
احتمال دارد این‌بار بریده‌هایم را به مکاتب بروز دهم
ابراز انزجار از این نقطۀ جغرافیایی و زیستِ بیمار

خاورمیانه را از لای سرم/ سُر می‌خورد،
تودۀ مغشوش با تومورهای انتحاری
محدوده‌ای غم‌انگیز و قابل انتشار

جبرانم را برمی‌دارم و از مراکز وحشت، حس انزجارم را به احتمال می‌برم؛
با برش‌های محتومم چه کنم؟
با اسفنج‌های درونم که از چرک و دمل به حالت اشباع رسیده و
پوستِ متورمم، ترکیدنش حتمی‌ست؛
سال‌هاست این محدوده انفجارش حتمی‌ست.
نام‌های آشنا را به ثبت برسانی، با تکه‌های منبسطشان چه باید کرد؟!
دختران زیادی گوشواره سقط کرده و از جنین‌های متحصن بازگشته‌اند
قندهارِ لب‌هاشان رنج برداشته
با فاصله‌ای به قدر شب‌هاشان طولانی

چهار نقطه را گره می‌زنم، به چهار کنج برسم، با چهار ضربه سُم بکوبم، به دیوان بپاشم لاتِ نگام را، از چه چگونه برات بگویم که آماس نبرد پوست متبرکت؟
به فاصله حرف می‌زنی، به جدال راه می‌پوید آن مغمومِ بی‌سر که نفیر است و در گلو هجرانش گرفته…
جای زخم روی پیشانی اما حکایت دیگری دارد،
به نام نمی‌خوانیش
_ ما با نام‌ها غریبگی داریم از روی نژاد شلیک می‌کنیم؛

شب بود و شب به کرانه‌گیش دهل می‌نواخت و کودکان و زنان و مردان را
قوم‌ها و قبیله‌ها را
سرها و گریبان‌ها را
قتل‌عام و فاجعه را
به گورهای دسته جمعی راه می‌برد،
شب بود و همه شب در احاطه؛
از دور دید بهتری دارند
دیده‌بان‌هایی که با نام‌ها غریبه‌اند.

شروعت را به انکار دادی و با مادرت هم‌نام شدی؛
تاراجت را ببین،
برای آخرین بار پیراهنت را ببوس
عریانت را ببوس
زخم‌هات را ببوس، نشانه‌ها را ببوس
پیشانی مادرت را ببوس
با اشک‌هات که درآمیختی، انکارت را ببوس
جغرافیای محزونت را ببوس
چهارکنجِ مسمومت را با لذتی که از مرگ سر می‌زند ببوس
دخترانت را که هنوز نزاییده‌ای و تاریخ سقطشان حتمی‌ست، ببوس

ما از انکار تو به یقین رسیده‌ایم
خورشیدِ پشتِ پلک‌هات را بعد از خاموشی شب ببوس
من با بریده‌هایم برات خیرگی خواهم کرد، یک‌بار دیگر به نقطه‌هات خیره می‌شوم و احتمالم را از شانه‌هات برمی‌دارم.

سمیه جلالی
۲۰ اسفند ۹۹

ادبیات اقلیت / ۳۱ خرداد ۱۴۰۰

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا