نویسنده در کجای مثلث نشر ایستاده است؟ Reviewed by Momizat on . اگر هر نوشتاری را شکل ثبت و ضبط شده گفتاری تلقی کنیم- که به‌راستی چنین است- می‌توانیم بر این پایه استناد کنیم: از آنجا که هر گفتاری فی‌نفسه حاوی روایتی است اعم اگر هر نوشتاری را شکل ثبت و ضبط شده گفتاری تلقی کنیم- که به‌راستی چنین است- می‌توانیم بر این پایه استناد کنیم: از آنجا که هر گفتاری فی‌نفسه حاوی روایتی است اعم Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » یادداشت » نویسنده در کجای مثلث نشر ایستاده است؟

نویسنده در کجای مثلث نشر ایستاده است؟

نویسنده در کجای مثلث نشر ایستاده است؟

اگر هر نوشتاری را شکل ثبت و ضبط شده گفتاری تلقی کنیم- که به‌راستی چنین است- می‌توانیم بر این پایه استناد کنیم: از آنجا که هر گفتاری فی‌نفسه حاوی روایتی است اعم از گزارشی/ توضیحی/ توصیفی/ تحلیلی و یا حتی تلویحی و نامرئی و هر روایتی درواقع شرحی است از ماجرایی… چندان‌که کوتاه‌ترین جمله جهان، کوتاه‌ترین داستان نیز می‌تواند بود و اگر داستان را به تعبیر بنیامین «پیک باستانی خرد» بدانیم آنگاه باید بپذیریم که در هر کتابْ خرواری از پیک‌های باستانی خرد را- یا بدون درنظر گرفتن ارزش قائم به ذات خود و یا با قلمداد تشریفاتی این ارزش- به صورت کالای سوداگری بسته‌بندی کرده، روانه بازار می‌کنیم.

– آسیب مثلثاتی نشر:

وقتی ارزشی قائم به ذات به کالای تجاری بدل می‌شود، قوانین اقتصاد بر آن حاکم خواهد شد و پیش از همه با دو مقوله عرضه و تقاضا روبه‌روییم. مساله اینجاست که عرضه‌کننده، ناشر و تقاضاکننده، مخاطب یا خواننده است. درحالی‌که قائم به ذات بودن ارزش این کالا در خصایصی نهفته که در کاراکتر تولیدکننده یعنی مؤلف حضور و معنا دارند.

کالای حسرتم که به سودای ننگ و نام

این می‌فروشد آن دگری می‌خرد مرا

پس هنگام عرضه به متقاضی با مثلثی مواجه هستیم که یک رأس خود را ندارد. ارتباط دونقطه، ارتباطی خطی است و مثلث نمی‌تواند بود اما درحقیقت، رأس دیگری درکار بوده که وجود و رسمیت دو رأس دیگر مرهون وجود اوست و اینک پوشانده شده و پای او را از مثلثی بریده‌اند که بودنش را به او بدهکار است.

پس مؤلف به خودی خود حق دارد از عالم و آدم طلبکار باشد چرا که تقریباً به جای باقی آحاد ملتش می‌خواند، می‌داند، فکر می‌کند و تاوان می‌دهد چرا که باقی آحادْ در گیر و دار قسمت‌های دیگری از پازل زندگی شبه‌مدرن در حال استحاله چرخه‌های عرضه و تقاضا هستند؛ پوشش فانتزی، وسایل مدرن تکنولوژیک (البته بدون گذر از فرایند تولید و تنها با ورود از جوامع مدرن) و نیز بزرگتربودن دغدغه نان از دانش و… آن‌ها را وامی‌دارد که نه‌تنها فرصت کمی برای پرداختن به ارزش راستین هستی به‌مثابه دانستگی داشته باشند، بلکه مغالطات تبلیغاتی بورژوازی برای ایشان دغدغه‌های پوششی، ارتباطی و انتقالی را نیز تا مرز دغدغه نان ارتقاء داده و در این صورت نه فرصت‌های زمانی که دیگر اهمیت‌های مکانی، ارزشی و زیستی را خرج دغدغه‌های سوداگرانه می‌کنند.

* نکته: وانگهی اگر در جامعه‌ای رشد و اهمیت بورژوازی به مرزی برسد که وانمودکردن مردم به موقعیتی و قلمداد موقعیتی به مرتبه‌ای که حائز آن نیستند، مهم‌تر از حقیقت ِچیزی که هستند بشود، آنگاه فقدان رأس مزبور از مثلث مذبوح، ماجرا را به تثلیث او خواهد کشاند. (اهمیت این نکته در بررسی آفات آتی نمود خواهد یافت).

راه چاره و روش‌های ترمیم این فقدان نه‌تنها کار یکی دو مقاله و مقوله نیست، بلکه بررسی همه‌جانبه متخصصانی را در عرصه‌های جامعه‌شناختی/ روانشناختی/ پرورشی/ رفتارشناختی و…. می‌طلبد اما قدرمسلم هرچه که باشد بی‌تردید جای خالی رأس‌الرؤسای این سه‌گوش با تمهیدات و تدابیر بازرگانانه‌ای پُر نخواهد شد که مدیران چند نشر در پیش گرفته‌اند. بی‌کمترین استدلال و استنتاجی در می‌توان یافت که جانشینی گزینشی از چند شاعر و نویسنده به جای متصدیان دخل و راهنمایان پشت پیشخوان نه‌تنها باری از دوش این غیبت برنمی‌تواند داشت بلکه خود پیش‌آورنده آفاتی است که در حد وسع و توان خود بدان می‌پردازیم.

بررسی سه ورژن از آفات نشر در لایه نویسندگان پشت دخل:

نخست اینکه: تشکیل ناخودآگاه مثلت مربوطه و به‌تبع آن حضور و غیبت، پررنگی و کمرنگی و… هریک از رئوس و تأثیرات آن، امری ذهنی و حقیقی است نه عینی و واقعی. بنابراین حضور فیزیکال و ذات‌الشیء اجزای آن اگر نقش و اثری داشته باشد صرفاً در موقعیت صوری و ظاهری امر است که در راستای نکته ذکرشده در دو پاراگراف پیشین ایفا خواهد شد. عنوان علمی و فلسفی این آسیب (جانشینی ژست بجای تیپ) است که مشترکا در چند آفت دیگر بروز دارد و در هر یک تنها نوع و سطح اثرگذاری آن متفاوت است.

دوم اینکه: از میان مولفانِ دارای قرارداد با انتشاراتْ تنها کسانی (چه به گزینش انتشارات و چه به خودگزینشی) راه به پشت پیشخوان (دخل) می‌برند که با انگیزه‌های تجاری نشر همسو، موافق، بی‌موضع، یا حتی ناگزیر باشند. کمی واقع‌گرایی کافی است اهداف و انگیزه‌های ناشران را گذشته از ترویج علم و هنر و خدمت به خلق، کمی هم نزدیک به امکانات رشد تیراژ و افزایش فروش بدانیم. اگرچه این انگیزه برای سازمانی که اقتصاد در آن محوریت دارد، ایراد محسوب نمی‌شود اما دست‌یازی ایشان به چنین شیوه‌هایی برای رشد سرمایه (که به خودی خود مشروع به حساب می‌آید) زایای آفاتی است که در مقاله‌های بعدی به آن‌ها خواهیم پرداخت.

و اما سومین ایراد اینگونه تمهیدات و ابدال رفته‌رفته آن به تشریفات: پس از آنکه مؤلفان گزینش‌شده‌ای را به داخل غرفه‌ها و فروشگاه‌ها (نه به‌عنوان مهمان که به‌عنوان فروشنده) رهنمون نمودند، مؤلفه‌های منفعت‌ساز و ضررساز مشترک و چه‌بسا محرمانه و انکارناپذیری بین ایشان و نشر مزبور به وجود خواهد آمد. اکنون کافی است به این بیندیشیم که این فروشندگان/ راهنمایان نشر/ و پاسخ‌دهندگان با چه حدود و قصوری به پرسش‌های متقاضیان اعم از درخواست توصیه و کمک در انتخاب بهترین کتب و.‌.. پاسخ خواهندگفت؟

در قسمت پایانی این مقاله به نگرانی مؤلفان از ساز و کار روند و روال نشر می‌پردازم. طی تحقیقات تحلیلی و میدانی که منابع آن محفوظ و قابل ارائه است، اهم این نگرانی‌ها بر دو شِق استوارند:

الف/ تیراژ: مسئله اول منوط بر تیراژ کتاب‌هاست و بحث نه بر قیل و قال بی‌فایده بر کمی یا زیادت شمارگان، که بر سر راستی‌آزمایی تعدادی است که بر جلد کتاب‌ها درج‌شده و میزانی که درواقع چاپ و توزیع می‌شود؛ متاسفانه مؤلف به شخصه نمی‌تواند در جهت روشن شدن این شق، آستین همت بالا زند و همچنان امیدوار است کسانی از متولیان امر، این مسئله را پی‌گرفته و شبهات ایجاد شده این جریانِ درهاله را مرتفع گردانند.

ب/ ممیزی: در باب خصیصه محدودیتی ممیزی یا به تعبیر «وزیر محترم فرهنگ و ارشاد»- سانسور- صحبت‌های زیادی شده که درعین اهمیت و نقش آن مایلم به لایه‌ای از ممیزی بپردازم که تاکنون کمتر مورد توجه بوده و اگر مدنظر قرار بگیرد چه‌بسا میزهای ارائه کتاب از خیل کتاب اولی‌ها و تولید روزافزون کتاب چندمی‌ها خالی شود.

(درباره آن لایه از ممیزی که همیشه بدان پرداخته‌ایم به جمع‌آوری ناخوشایند کتاب‌هایی بسنده می‌کنم که جواز نشر را داشته و توقیفشان توسط همان مرجعی صادر شده که جواز را صادر می‌کند.) اما لایه مستور ممیزی، لایه کارشناختی یا عدم آن است. به‌راستی چند درصد از ممیزی اعمال شده روی آثار مؤلفان به‌موجب ایرادات کارشناختی بوده و قطعات حذف شده از متون به واسطه عدم احراز مراتب حرفه‌ای و یا دست دوم و سوم بودن نسخ آنان است، حال‌ آنکه شاهدیم بسیاری از کتب – چه بسا پرفروش به‌ویژه در حوزه ادبیات که شالوده گفتاری و نوشتاری دوره خود را رقم می‌زند- یا فاقد ارزش‌های حرفه‌ای و کارشناسی‌اند و یا گرته‌برداری‌ها و سوءاستفاده‌های نامشروع از متونی که از آنِ مؤلفان دیگری است؛ مؤلفانی که شاید سرخورده و دلخور از ممیزی‌های لایه اول از چاپ آثارشان مأیوس شده و ناچار از خانه‌نشینی‌اند. یا شاید از این‌رو که حاضر به رعایت حدود منفعتی ناشران نیستند، به پشت دخل‌ها نرفته و آثارشان مهجور واقع شده است. به راستی چنددرصد؟

محمدرضا حاج رستمبگلو

منبع: روزنامۀ مردمسالاری، ۱۳۹۴/۰۳/۲۳

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا