پنج شعر از شهباز پویا Reviewed by Momizat on . ادبیات اقلیت ـ پنج شعر از مجموعۀ «نامیدن» / شهباز پویا: . غَمَنگیز . غم‌انگیز نامی است که امروز می‌توانم روی این گُل بگذارم با نگاهی خیره پروانه که چسبیده روی ی ادبیات اقلیت ـ پنج شعر از مجموعۀ «نامیدن» / شهباز پویا: . غَمَنگیز . غم‌انگیز نامی است که امروز می‌توانم روی این گُل بگذارم با نگاهی خیره پروانه که چسبیده روی ی Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » شعر » پنج شعر از شهباز پویا

پنج شعر از شهباز پویا

پنج شعر از شهباز پویا

ادبیات اقلیت ـ پنج شعر از مجموعۀ «نامیدن» / شهباز پویا:

.

غَمَنگیز

.

غم‌انگیز نامی است که امروز می‌توانم روی این گُل بگذارم

با نگاهی خیره پروانه که چسبیده روی یخچال

غم‌انگیز آرام و بی‌صدا بوی مهربانی می‌گیرد

می‌خزد با چشمِ پنهان شده به گوشه‌های اتاق

نگاهش به بیرون

اما

یک آهن رُبا نیاز دارد بنشیند

پهلوی پروانه

تا ابد

.

***

۲

تعریف آن روز

.

صبحی روزی پرنده‌ای نشته بودی را حیاط خانه

روزهایی از روزهای سال است

که آن روز پرنده‌ها می‌نشینند در حیاط خانه

.

***

۳

 آن‌جا

.

اگر از کسی بخواهم رویِ سنگ قبری

روی سنگِ قبرِ من بنشیند

و آرام وآرام نام مرا بجود و یا حتی ببلعد

چگونه می‌توانم با دستِ پشیمانم برگردم به پیشانیم بزنم

وبگویم:

نه نه تو اشتباه بلعیده‌ای

اما نام من چیزِ دیگری بود

.

***

۴

غروبِ دقایق

.

از فاصله‌ها که شباهتِ مکان دارند چگونه می‌شود خانه‌ای ساخت و در غروبِ دقایق قرار گرفت

چگونه در رگ‌های شناور قایق‌ام را به سمت بی‌پایان برانم

قلبم را آماده کنم در بشقابی که طرحی از جنون دارد

چنگال‌ها هنگامِ فُرو رفتن و طعمِ قلبم که روی میزِ کافه می‌ریزد

کجاست دری برای عبور؟

کجاست دریچۀ قلبم؟

روزی در حیاطِ مدرسه برف می‌بارید

روزی هفت ساله بودم و پلاکِ خانه هفت بود و رنگِ اتاق‌ها سبزِ پسته‌ای

مادرم لحافی روی سرم کشید پاهام بیرون لحاف خوابِ بیرون را می‌دیدند

به نظر اگر چشم‌ها را از گذشته بیرون بکشی روی میزِ کافه دریچۀ قلبم را خواهند دید

و دری برای عبور پیدا خواهند کرد

به نظر غربت اگر نامِ یک پیراهنِ مردانه است که زنی جای خانه پوشیده

در این پیراهن

روزی در این مکان باران می‌بارد

گُمان می‌داری در این خانه

با تو ای شباهتِ زنی خوابیده که پستان‌های مهربانش را شُسته روی طناب آویزان کرده

گنجشکی از شاخه پَر زده

غروب رسیده

با دهانِ غمگین زن لای درِ خانه ایستاده

.

که اما بشود در فرصتی فاصله‌ها را یک‌جا ببلعد

.

***

۵

.

 صبح روز چهارشنبه ساعت ۱۱:۳۰

۱۳ اردیبهشت ۱۳۹۶

انفجاری در معدن زغال سنگ یورت رخ داد

معدنچیان در عمق هزاروسیصد متری در فضای مملو از گاز منواکسیدکربن و متان گرفتار شدند

 

(ابر آمد و بر سرِ سبزه گریست)

 

یک ابر از قرار

افتاد

بر مزار و

زار و زار و زار

سلام رفیق نگرانی اما نباش

آن پایین در لایه‌های زیرینِ زمین آسمانِ دیگری هست

تکه ابری در افق که بارانِ مهربان مالِ اوست

درخت‌ها معکوس در حال روییده‌اند

پرنده‌ها پروازهای گمنامِ هم‌اند

سنگ‌ها بر دوش خود نامی ندارند

و یک روزِ بی خبر از ناگهان

سبزه‌ای خوش‌رنگ و زیبا از جاهایِ خالی‌ات خواهد رویید

مگر مرگ نامِ دیگری دارد؟

ادبیات اقلیت / ۲۱ خرداد ۱۳۹۷

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا