چهار شعر از زهرا جعفری Reviewed by Momizat on . 1 ما تازه از جنگ برگشته بودیم به کورسوراخ‌هایی که روزی خانهٔ ما بود و فسیل عاشقی را که قرن‌ها گریسته بود، خدا خواندیم. پاهای آبله‌زده‌مان را در گنداب‌ها شستیم و 1 ما تازه از جنگ برگشته بودیم به کورسوراخ‌هایی که روزی خانهٔ ما بود و فسیل عاشقی را که قرن‌ها گریسته بود، خدا خواندیم. پاهای آبله‌زده‌مان را در گنداب‌ها شستیم و Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » شعر » چهار شعر از زهرا جعفری

چهار شعر از زهرا جعفری

چهار شعر از زهرا جعفری

۱

ما تازه از جنگ برگشته بودیم

به کورسوراخ‌هایی که روزی خانهٔ ما بود

و فسیل عاشقی را که

قرن‌ها گریسته بود، خدا خواندیم.

پاهای آبله‌زده‌مان را در گنداب‌ها شستیم

و اینگونه پای رفتنمان دراز شد.

آن میان، کسی عاشق شد

سنگسارش کردیم

و معشوقه‌اش را وقف ملای پیر.

روزها ترس می‌خوردیم

شب‌ها حسرت.

بالینمان پر بود از گرد و غبار روزی حلال

و تنها گرسنگی در سفره‌هایمان یافت می‌شد.

هیچ چیز تقصیر ما نبود،

ما تازه از جنگ برگشته بودیم.

***

۲

این منم؛

غیر عمد زن.

با زنجیرهایی که مجبورم می‌کنند،

مخفیانه عاشقت باشم.

کتاب‌هایم همین روزها تبعید می‌شوند

و شال‌های سبزم

تبدیل به دستگیره‌های کوچک.

به خودکشی دست زده‌ام

که در آشپزخانه‌ای تنگ،

از زن بودنم لذت می‌برم

بی آنکه

به آن سوی دیوارها بیاندیشم.

***

۳

و ما پشت به پشت گریستیم

غصه‌های نابالغمان را.

پدر، برای همیشه از ذهن کتاب‌هایش گذشت

و مادر

میراثی که برای یحیی گریه می‌کند.

یحیی،

سرباز نوجوانی که لبخندش در این قاب پیر شده

بی هیچ نشانه‌ای در میان

و من،

تنهایی زنی که در آستانهٔ سی سالگی

پیشانی‌اش در آینه

هزار تکه می‌شود

هزار تکهٔ نابرابر

تا برابر فکر کنم به زخم‌های شیرین مادر،

و شعرهای تلخی که هیچ‌گاه سروده نخواهد شد.

***

۴

صبح

شیوع دردی تازه

و غصه‌هایی که هر هشت ساعت باید خورد.

با خدایی که در این قبلهٔ متروک سکوت کرده

و با چشمان من گریه می‌کند.

صبح

نسخهٔ جواب کرده‌ای که

به دردهای پدر می‌خندد.

به معجزه فکر می‌کنم در این اتاق مرگ‌آلود

کاش خدا کمی نزدیک‌تر می‌بود.

ادبیات اقلیت / ۱۴ خرداد ۱۳۹۵

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا