گزارش مراسم رونمایی مجموعه شعر مشترک “آفتاب زنجیر به محبس تابوت” Reviewed by Momizat on . ادبیات اقلیت ـ جلسهٔ رونمایی مجموعه شعر مشترک " آفتاب زنجیر به محبس تابوت" با حضور مولفان اثر، و منتقدان: رزا جمالی و عبدالله وطن خواه (فلزبان) و مجری جلسه مصطف ادبیات اقلیت ـ جلسهٔ رونمایی مجموعه شعر مشترک " آفتاب زنجیر به محبس تابوت" با حضور مولفان اثر، و منتقدان: رزا جمالی و عبدالله وطن خواه (فلزبان) و مجری جلسه مصطف Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » خبر و گزارش » اخبار کتاب » گزارش مراسم رونمایی مجموعه شعر مشترک “آفتاب زنجیر به محبس تابوت”

گزارش مراسم رونمایی مجموعه شعر مشترک “آفتاب زنجیر به محبس تابوت”

گزارش مراسم رونمایی مجموعه شعر مشترک “آفتاب زنجیر به محبس تابوت”

ادبیات اقلیت ـ جلسهٔ رونمایی مجموعه شعر مشترک ” آفتاب زنجیر به محبس تابوت” با حضور مولفان اثر، و منتقدان: رزا جمالی و عبدالله وطن خواه (فلزبان) و مجری جلسه مصطفی شالچی، بیست و چهارم اردیبهشت ۱۳۹۵ در موسسه آپ آرت مان تهران برگزار شد. در ادامه، گزارشی را که از این نشست آماده شده است، می خوانید:

در ابتدای جلسه، مصطفی شالچی: شعر مشترک ۲۱ از این مجموعه را خواند:

عذاب‌انگیز است

جیغ‌های گربهٔ ولگرد

 به وقت زایمان

هولناک و فریبنده

با چندین نگاه معصوم…

خورشت بچه‌گربهٔ کور و ضعیف

 برای قوی‌تر شدن

 دودو می‌زند، سوسوی معصومانه و حریصانه‌اش

 او برگزیده آمد

 تا دیگران بمانند با تلف شدن‌اش

عذاب‌انگیزتر

 لحظهٔ برگزیدگی به محض ورود

 برای درک ناب تلخک‌ها

اسب می‌دود

 و قابله جیغ را در نمی‌یابد

جنینی نیست

 متولد نشدهٔ ازلی

 به فراموشی ابد می‌رود

 لحظهٔ چشم گشودن و

 خوراک مادر شدن و…

مادر

 در دنیای غریزه

 الههٔ مرگ است

پدر مجبورم تو را بکشم

 زیرا که اعترافاتم تو را به قتل همنوعانم وا خواهد داشت

شاید اگر مادر تنها نبود

ما این مخلوقان ضعیف جبری

 دست‌ها و پاهای افلیج‌مان

 روده‌ها و قلب نحیف‌مان

 به کام مادر کشیده نمی‌شدیم.

اوه، بهتر است فراموش کنیم.

پس از این شعر، مجری ضمن خوشامدگویی به حاضران و منتقدان دعوت شده، گفت: منتقدانی هم داشتیم از جمله آقای فریبرز رئیس دانا که به دلایلی خارج از ارادهٔ طرفین نتوانستیم در خدمت‌شان باشیم ولی خب به هرحال باز این جلسه برگزار شد – معرفی مجموعه و خواندن فرازهایی از مقدمهٔ کتاب (فلسفه شعر مشترک: ما با این رویکرد که چون ترانه‌های ابتدایی از آن همگان بوده و همگان در ساخت آن نقش داشته‌اند پس به ناچار زبان حال همه محسوب می‌شده و همگان آن را در می‌یافتند و صریحاً و عمیقاً از آن متأثر می‌شدند دست به کار خلق اشتراکی شدیم. با این تفاوت که ما چند صد سال تجربهٔ تاریخی در گنجینهٔ ادبیات خود نهان داریم و به زعم آن تصاویر و زبان‌مان متعلق به عصرمان است… و همچنین دربارهٔ فرم شعر مشترک: ما با به‌کارگیری شعر فارسی در نوترین حالت خود، آن‌جا که با حذف تمام قواعد شعری و نظم‌پردازی و بدون غلتیدن و درافتادن دوباره و صدها هزارباره با مفاهیم ازلی و ابدی، تازه‌ترین بازخوردها و خیال‌پردازی‌ها را در قالب جذاب‌ترین ایماژهای ممکن، هراسناک‌ترین و شاید دهشتناک‌ترین آن و با به کارگیری تمامی تکنیک‌های مدرن روایی شعر، خواهان در انداختن طرحی نو هستیم… و در مورد چگونگی سرودن شعر مشترک با این دید که تجربه‌ای نو و منحصر به فردی است: ساز و کار ما برای سرودن این مجموعه شعر آن‌گونه بوده که پس از دریافت‌های هر روزه‌مان، دور هم جمع می‌شویم و “حلقهٔ شاعرانه” را تشکیل می‌دهیم، بعد با کمی تمرکز در سکوت و بی‌آنکه بدانیم از کجا می‌خواهیم آغاز کنیم و یا در چه موردی می‌خواهیم بسرائیم و یا به کجا می‌خواهیم برویم، هر یک از ما در صورت توانایی، شروع‌کننده می‌شود و سطرهای بعدی یکی از پس دیگری بی‌توالی و حفظ نوبت، به تبع سطرهای قبلی و فضای ذهنی هر فرد می‌آیند تا آن‌جا که احساس کنیم به پایان شعر رسیده‌ایم و همین‌طور پایان مجموعه… و در آخر دوستان ما شعرشان را منحصر به ۳ نفر ندانستند: ما برای سرودن شعرهای این مجموعه تنها سه نفر بودیم… سه نفر همراه تقریباً هفت میلیارد دیگر. چنین مجموعه‌ای را با تعداد بیشتری شاعر می‌توان در نظر گرفت و خلق کرد؛ با صدها و بلکه هزاران انسان- هنرمند دیگر… هر کدام با سرایش حتا یک کلمه، یک خط، یک نُت و… برای مبارزه با تمام تثبیت شده‌های به ظاهر مستحکم، به صورتی موزون و هماهنگ با تمرکز نیروها در کار جمعی…) من فکر می‌کنم این می‌تواند مقدمهٔ مفیدی برای ورود به کتاب باشد البته دوستانی که مایل هستند خواندن جستاری بر شعر مشترک مقدمهٔ خیلی کامل‌تری هست برای مطالعه.

– دعوت از خانم رزا جمالی و خواندن رزومهٔ ایشان-

رزا جمالی: چیزی که بیشتر از همه من را جلب کرد که در این جلسه شرکت کنم این بود که این اثر سه مؤلف دارد و هر سه در نگارش کتاب دخیل بودند در حالی که اسم‌هاشون به صورت جزء جزء ذکر نشده و مشخص نیست کدام قسمت را کدام شخص نوشته است. من قبلاً کارهای مشترک در زمینهٔ شعر دیده بودم ولی همیشه اسم‌ها جدا می‌شدند مثلاً در ابتدای دههٔ ۷۰ یک مجموعه شعری منتشر شده بود از یک خانم و یک آقایی در یک کتاب که جداگانه قسمت‌بندی شده بود و در واقع این‌ها می‌خواستند کتاب مشترک داشته باشند – ما دو مجموعه مشترک در آن دهه داشتیم که کار مشترک بود یکی کتاب آقای علیرضا آدینه و الهه رهرو نیا بود و کتاب اولِ علی عبدالرضایی و پروین قمصری بود که فقط هزینه کتاب و پخش و … مشترک بود ولی شعر مشترک نبود و در دههٔ ۸۰ کتاب آقای آزرم با خانمی که اسم مستعار داشت و آن هم بعداً مشخص شد خانم نرگس باقری بوده و به هر حال با اسم آقای آزرم ما کتاب رو می‌شناختیم بعد در سایت‌ها دیدم که بچه‌های گروه شعر مطرود که مشترکاَ و فی البداهه در کنار هم جمع می‌شدند و شعر می‌نوشتند و در سایت‌شان چاپ می‌کردند و من دنبال می‌کردم که تشخیص بدم ببینم صداهای این‌ها چه طوی با هم تفاوت دارد و سبک‌های این‌ها چه‌طوری کنار هم نشسته و چه‌طور توانستند یک ساختی را حفظ کنند در حالی که واقعاً صداهای مختلف و ساخت‌های مختلف دخیل بود در کارهایی که می‌نوشتند و … ولی کلن ما در تاریخ ادبیات خلاقه این سبک را خیلی داریم مثلاً در دورهٔ سورئالیسم، شاعران سورئالیست، اوایل که می‌خواستند کارشان را شروع کنند با هم جمع می‌شدند و سعی می‌کردند در کنار هم کار کنند تا به یک سبکی برسند و حتی مثلاً من فکر می‌کنم در ابتدای شعر دههٔ ۷۰ نزدیکی کار شاعران به هم دیگر یک‌طوری در کنار هم کار کردن را نشان می‌داد ولی خب این مجموعهٔ خیلی جالبی بود برای من که در این کار اسم افراد نوشته نشده بود و کاش یکی از شاعران کتاب توضیح می‌دادند…

مصطفی شالچی: یک توضیحی در مورد اینکه گفتید کدام سطر برای کدام شاعر هست با صحبتی که من هم پیشتر با شاعران داشتم شاید این برای خودشان هم دیگر مشخص نیست…

آفتاب زنجیر به محبس تابوت

آفتاب زنجیر به محبس تابوت

رزا جمالی: به طور کلی خیلی کار خلاقانه‌ای هست مثلاً ما در فیلم‌نامه‌نویسی داریم که چندتا نویسنده باهم کار کردند یا در کارگردانی… ولی خیلی خوب هست که شما تجربیات خودتان را در اختیار جمع قرار بدین که چه‌طوری این کار رو انجام دادین…

میلاد جنت: به سورئالیست‌ها اشاره کردید اگر بخواهم مثالی مرتبط بزنم هانری لوفور در عین این‌که مفهوم تریالکتیک را در فلسفه مطرح می‌کند در همین راستا می‌رود و با آندره برتون شعر مشترک می‌نویسد… به طور کلی ما بیشتر روی محتوای فلسفی یعنی نگرش فلسفی‌ای که پشت کار بود، اتکا داشتیم تا این‌که به ناخودآگاه جمعی برسیم با توجه به شرایطی که الان داریم فردگرایی و خودشیفتگی و بیماری‌های روانی عصر حاضر…

رزا جمالی: به هر حال این یک کار تیمی هست و ما در ایران در عرصهٔ هنر خصوصاً در شعر و داستان کم داریم کار تیمی، چه‌طور این‌کار را انجام دادید؟

میلاد جنت: با تکیه بر فلسفهٔ کار مشترک می‌خواستیم یک نوع دیالوگ یا گفتمان جمعی را جایگزین تک صدایی رایج کنیم به خصوص در شرایط حال حاضر که می‌بینیم اکثر شاعرها تبدیل به کارمندان ادبی شده و از نظر اقتصادی وابسته‌اند؛ به نوعی این کار واکنشی بود به کالایی شدن هنر و صنعت فرهنگ‌سازی سرمایه تا رسیدن به هنر مشترک…

رزا جمالی: مثلاً در شعری که صفحهٔ ۸۰ هست زبان خیلی محاوره‌ای‌تر و روزمره‌تر است ولی در بعضی شعرها زبان خیلی آرکائیک‌تر و فخیم‌تر است…

میلاد جنت: در مورد بخش‌هایی که آرکائیک شده اشاره کنم که به دلیل پرداختن به فرم و مفاهیم متون کهن (تلمود، انجیل و…) این نوع نوشتار را انتخاب کردیم.

سعید میرزایی: خیلی ساده اگر بخواهم توضیح بدهم که چه اتفاقی در این مجموعه افتاد، اتفاق از آن جایی شروع شد که ما فرض کردیم اگر یک نفر شمال تهران را بگردد و نفری دیگر جنوب و نفری دیگر مرکز تهران را و بعد اگر از هر کدام بخواهیم تهران را توصیف کنند به طبع هر کس بر اساس دیده‌ها و تفسیر شخصی‌اش تهران را معرفی می‌کند، اما واقعیت تهران نه آن چیزی است که در شمال یا جنوب یا مرکزش رخ می‌دهد و نظرات شخصی هر فرد تنها منعکس کنندهٔ گوشه‌ای از حقیقت تهران است و زمانی حقیقت و واقعیت تهران با هم منطبق می‌شوند و تهران در کلیت خودش به درستی بازگو می‌شود که هر سه توصیفات و تفسیرات با هم ترکیب شوند. ما آمدیم دور هم نشستیم و شروع به سرایش شعر کردیم؛ هر کسی سطری را شروع می‌کرد و همینطور نفر بعد و نفر بعد و در یک سیکل، گردش آن‌قدر ادامه پیدا می‌کرد تا احساس کنیم این شعر تمام است، این شعر را می‌گذاشتیم کنار و کار جدیدی را آغاز می‌کردیم. بعد از مدتی به شعرهایی که قبلاً سروده بودیم باز می‌گشتیم و آن‌ها را مورد بازبینی قرار می‌دادیم سطری را حذف می‌کردیم، سطر دیگری را اضافه می‌کردیم و یا سطری را اصلاح می‌کردیم و تمام این‌ها در یک دموکراسی جمعی رخ می‌داد به این معنی که هر تغییری با نظر جمع اعمال می‌شد و دیگر مهم نبود که کدام سطر برای چه کسی است و آن‌قدر با این متن‌ها بازی می‌کردیم که دیگر مشخص هم نبود که چه کسی کدام سطر را سروده است.

رزا جمالی: مثلاً نمونه‌های فرا متن صفحات ۶۰ و ۶۱ کتاب (مشترک ۱۹) و بودن تصویر در کار، فرامتن حساب می‌شوند و متن حساب نمی‌شوند. من این حالت دموکراسی‌ای را که در کار هست، خیلی می‌پسندم این‌که سه نفر کنار هم بنشینند و کار کنند بعدش هم یک چیزهایی به اسم فرامتن هم در داخل‌اش ببینیم این کار خیلی در ایران نو است.

سعید میرزایی: من اگر بخواهم توضیحی در مورد استفاده از رنگ در ص ۶۱ کتاب بدهم به این صورت بوده که همان‌طور که مشاهده می‌کنید نوشتیم آبی و جلوی‌اش رنگ قرمز را به کار بردیم و سپس جلوی کلمه زرد رنگ آبی و در سطر بعد جلوی کلمه قرمز رنگ زرد را به کار بردیم که مربوط می‌شود به بحث فردیت، و اینکه هر کدام از فردیت‌ها به صورت فردی بازگو کنندهٔ تمام واقعیت نیست و ممکن است حقیقت و واقعیت‌اش بر هم منطق نباشند و اگر بخواهیم این‌گونه باشد باید همه با هم ترکیب شوند که ما در چند سطر بعد کلمهٔ قهوه‌ای را گذاشتیم و در جلوی‌اش رنگ قهوه‌ای، که در واقع همان منطبق شدن حقیقت با واقعیت است.

آفتاب زنجیر به محبس تابوت

آفتاب زنجیر به محبس تابوت

رزا جمالی: کتاب از نظر تصویر پردازی و الگو گرفتن از متون مقدس خیلی قوی است و چند صدایی بودن، چند روایی بودن، چند نگاه، مرکز و لحن داشتن و حتی جاهای دیگر همین در کنار هم قرار گرفتن در یک شعر واحد می‌تواند قدم دیگری باشد… الان ما در فرم ساده‌نویسی‌ای که خیلی رایج شده می‌بینیم که دیگر دارند تصویر را کنار می‌گذارند و به یک استعارهٔ مرکزی توجه می‌کنند این‌که شعر یک استعارهٔ مرکزی باشد و شعر از اول تا آخر با یک زبان خیلی ساده یک چیز را روایت کند و یک حال داستانی به شعر دادن، ولی خب این کتاب هنوز تصویرسازی در درون‌اش دیده می‌شود و این خیلی خوب است.

مصطفی شالچی: مولفان در ابتدای کتاب هم توضیح داده‌اند که زیاد علاقه‌ای ندارند به آن شیوه‌های مرسومِ ساده نویسی یا ساده سرایی رایج…

رزا جمالی: من قبول دارم به هرحال امکان دارد یک چیزی در یک دوره‌ای مُد شود… به هرحال این کتاب مخاطب پسند شده و خیلی خوب هست که آدم فرای یک دوره و جریان باشد و به دور از مُدگرایی حرکت کند که چنین اتفاقی در این مجموعه افتاده؛ نقاط قوت زیادی در این کتاب هست و این که یک کار مشترک بوده؛ کتاب دایرهٔ لغات وسیعی داره و این خیلی خوب هست…

صادق الهه: زمانی که ما شروع به این کار کردیم مسأله این بود که یک سری چیزهایی در درون هر کدام از ما به صورت فردی شکل گرفته بود و این‌ها باعث شد که ما به صورت مشترک شعر بگوییم یعنی از فردیت‌مان گذر کنیم. یکی از این‌ها اندیویدوآلیسم (فردیتی) که در انسان معاصر نهفته است این‌که حاضر نیست از خودش بگذر برای جمع… برای مثال اکثر افرادی که کتاب ما را خوانده‌اند، می‌گویند چه‌طور ممکن است که شعر مشترک گفته‌اید؟! چه‌طور ممکن هست که حتی معلوم نیست کدام سطر برای چه کسی است؟! چه قدر از خودتان عبور کرده‌اید؟! ما از خودمان رد شدیم و این یک مبارزه بود برای هر کدام از ما یک مبارزه بود تا بگوییم که ما هیچی نیستیم به صورت فرد و مایِ جمعی بودیم که توانستیم این مجموعه را خلق کنیم… تصویرهایی که در کتاب هست تصاویری هست هر کدام از ما با دید خودمان نسبت به آن موضوع روایت کردیم و روایت یک برآیند کلی داشت که برآیندِ کلی واقعیت است اگر چه هر کدام از ما امکان داشت برای مثال رنگِ آبی را آبی ندیده باشیم…

مصطفی شالچی: یک توضیحی هم می‌دادید این‌که شما آیا الهامی هم گرفته‌اید از سورئالیسم در متن‌تان؟

صادق الهه: البته سورئالیست‌ها می‌خواستند از واقعیت عبور کنند اما ما می‌خواستیم به واقعیت برگردیم و مسأله این بود که شاعران آن دوره آندره برتون، آراگون و… دور هم جمع می‌شدند و وارد حالت خلسه‌ای می‌شدند و در آن حالت شعرهایی می‌گفتند که خود آندره برتون توصیف می‌کند دیوانه‌وار بوده چون که آن‌ها وارد یک برآیند دیگری از ذهن شده بودند…

مصطفی شالچی: پس به نوعی کار شما سورئالیسمِ معکوس بوده…

صادق الهه: دقیقاً

رزا جمالی: در آن دوره ما یک ابژه داشتیم و یک سوژه و شاعرها یک امر بیرونی را روایت می‌کردند این در شعر معاصر ما هم هست تا دههٔ ۴۰ و ۵۰ که همیشه یک امر بیرونی را شاعر دارد روایت می‌کند و بعد کم کم این سوژه و ابژه در هم تداخل پیدا می‌کنند و امر درونی و بیرونی در هم دخیل می‌شوند و می‌شود یک دنیایی که قلمرو ذهن می‌تواند یک جریان سیالی از نشانه‌های بیرونی باشد و آن چه ذهن دارد روایت می‌کند و حالا شما که می‌توانید چند راوی و چند صدا باشید و انبوهی از نشانه‌ها… ما ۳ تا ناخودآگاه شخصی داریم و هر کدام ممکن است یک پس زمینهٔ شخصی داشته باشند؛ پس زمینه‌ای که خیلی وسیع است و ما اگر بتوانیم همهٔ این‌ها را در یک شعر جمع کنیم خب خیلی کار جالبی می‌تواند باشد و از نظر خلاقیت الگو باشد و ما می‌توانیم در این کارگاه‌های ادبیاتی که برگزار می‌شود چنین شکلی را داشته باشیم.

صادق الهه: رسیدن به ناخودآگاهِ جمعی، توسط یک فرد شاعر، حتی قوی‌ترین شاعران غیر ممکن است…

مصطفی شالچی: تمثیل‌اش مثل یک آواز دسته جمعی هست که هر کس صدای متفاوتی دارد ولی برآیندش یک صداست که شبیه هیچ‌کدام از آن صداها نیست…

رزا جمالی: حتی اگر شعر بهترین شاعران را به صورت کلاژوار بگذاریم در کنار هم می‌بینیم که خسته کننده نیست…

صادق الهه: به قول آقای کدکنی، شاعر ایران زمین، شاعر تصویرپرداز و خلاقی نبوده است…

رزا جمالی: ما شعر نمایشی نداشتیم و اگر ادبیات نمایشی ایران را بخواهیم بررسی کنیم می‌بینیم که ادبیات ما به صورت تک صدایی بوده و برای همین هست که این کتاب به خاطر چند صدایی بودن‌اش جالب هست.

آفتاب زنجیر به محبس تابوت

آفتاب زنجیر به محبس تابوت

صادق الهه: خواندن شعر مشترک ۲۵:

رسول شیاد

 عقابی است آکنده از شهوت و نفرت

کباده‌کش بر فراز سرزمینِ

 گرازان و پروانه‌های آبی غلیظ

هدهدان محزون

واصفان پرتوی نادیدهٔ خورشیداند

 از برای

در خودفرو

 سایه‌های بی‌جان نامرئی

” که محض است تاریکی… “

نترس و شیفتهٔ پرواز در اوج باش.

رسول شیاد

 غولی است زوزه‌کش و

بچه‌گاوی

 جهان بر دوش

 که عظیم ماغ می‌کشد

گشت‌زنان در میان جنگلی

انبوه، تاریک، نیمه‌سرد

 که بوی مه می‌دهد

گم‌گشتهٔ خیال راه نپخته‌ای

 به پیچنده شاخه‌های تکفیر

 خیس از رطوبتِ عرق

چنگال‌های گاوآهن

 می‌درانند و به پیش می‌نوازند

 حزن‌انگیزترین سروده‌های شادی را.

این کتاب نتیجهٔ سه سال کار مشترک و جلسات دورهم نشینی برای رسیدن به فضای فکری مشترک و سرایش شعر مشترک بود.

سعید میرزایی: ما وقتی به شعرها برگشتیم ممکن بود سه شعر را با هم ترکیب کنیم یا یک بخشی از شعری را برداریم و در یک شعر دیگر اضافه کنیم و روند این کار در واقع روند بازی بود تا جایی که حس کنیم یک شعر هویت کامل خودش را یافته است. در ضمن این که بازی به این مفهوم که گادامر معتقد بود پختگی انسان در بازیافتن آن جدیتی است که در کودکی هنگام بازی داشته… اما به نظرم بازی برای ما به مثابهٔ امری بیهوده است و این بیهودگی از جایی ناشی می‌شود که ما برای چیزی داریم تلاش می‌کنیم که نظام سرمایه با صنعت فرهنگ‌سازی خود این واقعیت هنر را از بین برده است.

رزا جمالی: یک پیشنهاد دارم و آن جایگزینی استعاره‌های نزدیک به زندگی روزمرهٔ امروز با استعاره‌هایی که معمولاً در گذشته بوده‌اند و در این کتاب هم تکرار شده‌اند مثلاً جنگل و عقاب در این شعر.

صادق الهه: ما بیشتر هدف‌مان تصویرسازی بود تا استعاره‌سازی به طوری که در نظر داشتیم برآیندمان به یک تصویر واحدی برسد تا یک استعاره…

رزا جمالی: این کلمات بار کهن‌الگویی و اسطوره‌ای دارند و مثلاً شاعری که به اسطوره‌ها توجه دارد زبان‌اش خیلی فخیم‌تر (آرکائیک‌تر) از دورهٔ خودش هست به هر حال کم کم می‌شود از کلمات، استعاره‌ها و تصاویری استفاده کرد که به زندگی روزمره هم اشاره کند.

میلاد جنت: در مورد این شعر ما نمی‌توانستیم به طور عینی‌تر از تصاویر واقعی با توجه به مسائلی مثل سانسور استفاده کنیم حتی در شعری که در مورد سیاهکل بود از کلمهٔ جنگل به جای سیاهکل استفاده کردیم. یک توضیح این‌که به این کتاب به عنوان یک شعر بلند هم می‌شود نگاه کرد… سطرهای وسط چین‌ای که در بعضی شعرها هست در عین این‌که یک صدایی در فضا پخش می‌شود، در نظر داشتیم جایی را برای مخاطب باز بگذاریم که او هم درگیر شعر مشترک شود…

مصطفی شالچی: در ابتدای کتاب هم اشاره داشته‌اند با این‌که فرزند زمانه‌شان هستند ولی به هرحال یک اندوختهٔ مطالعاتی دارند. در مورد شعر فارسی همان‌طور که شما گفتید، شعر فارسی خیلی شعر لفاظ و فرمالیستی‌ای هست حالا نداشتن تصاویر را شما اشاره کردید ولی خیلی وقت‌ها اصلاً روایت ندارد…

رزا جمالی: با این‌که خیلی از این‌ها را تفکیک کرده‌اند تا بگویند این منظومه است و این غزل، الان در دورهٔ معاصر ما می‌توانیم به صورت کُلاژگونه از تمام این فرم‌ها استفاده کنیم.

مصطفی شالچی: در مورد تصاویر کتاب می‌خواهم توضیح بیشتری بدهید…

صادق الهه: زمانی که به انتهای این مجموعه رسیدیم، نکته‌ای که برای خود ما جالب بود هولناک و وهم‌انگیز بودن تصاویری بود که به آن‌ها رسیدیم. ما معتقدیم که شاعر برآمده از جامعه است شاعر خودِ جامعه و صدای جامعه است. این وهم‌انگیز بودن برآیندی بوده که از دلِ جامعه‌ای بیرون آمده که هر روز دارد وحشت و وهم‌انگیز بودن را هر لحظه تجربه می‌کند. برای مثال می‌توانیم به خودکشی‌های سریالی پل عابر اشاره کنیم این شاید برای روزمرهٔ یک جامعه خیلی مسألهٔ ساده‌ای باشد طوری که در صفحهٔ حوادث روزنامه‌ها با آن مواجه‌ایم ولی این برای یک شاعر مسالهٔ ساده‌ای نیست. این مسأله وهم‌انگیز و هولناک است، چون جامعه دارد این را درک می‌کند و لحظه به لحظه دارد به افراد جامعه نزدیک‌تر می‌شود… این وحشت در واقع برآیندِ جامعه است و به عنوان نوعی بازدارنده دارد به جامعه هشدار می‌دهد…

رزا جمالی: عنوان و تصویر کتاب هم نشانهٔ ژانر وحشت است و نشان دهندهٔ گروتسک بودن کتاب…

میلاد جنت: این وحشت خود واقعیتِ جهان نئوامپریالیستی حاضر است… شاید یک زمانی مثلاً رئالیسم جادویی در تخیل ذهنی شکل گرفت ولی الان اگر ما در خیابان‌های جهان به خصوص خاورمیانه راه برویم دیگر عجیب نیست که با پایی بریده، دست قطع شده و چشمِ آویزانی مواجه شویم…

مصطفی شالچی: به طور مشخص شعرهایی هستند که تقدیم شده‌اند به ۴۳ دانشجوی دانشسرای تربیت معلم ایگوآلای مکزیک و جبههٔ خلق برای آزادی فلسطین (PFLP) همچنین شعر دیگری خطاب به جنبش‌های تروریستی…

سعید میرزایی: خواندن شعر مشترک ۸:

تقدیم به ۴۳ دانشجوی دانشسرای تربیت معلم ایگوآلای مکزیک

 

جواز کفن و دفن صادر شده

 به گور افکنید آنان را

 زنده یا مرده

 با چشم‌های باز یا بسته

 و قلب‌های تپنده یا که خاموش.

به دور بیافکنید

 آنان را…

مصطفی شالچی: این کتاب با این‌که کهن الگوهایی را با خود دارد، کتابِ زمانهٔ خودش هست چون به واقعیت‌های امروزه خیلی وابسته و متعهد است.

میلاد جنت: خواندن مشترک ۱۴:

: «… فاجعه‌های رنگین‌کمانی

تب‌های مسری نو به نو

واهمهٔ از هم‌گسیختگی ذهن در پساایسم‌ها

سکوت افلیج

فتح غده‌های سرطانی

غرش شکنندگان دیوارهای صوتی

بمب‌افکن‌ها

بر فراز شفق خواب‌آلودهٔ نرگسی‌ها و گل‌دسته‌ها

 که لابه‌لای‌شان

 خفته‌اند لاشه‌های متبرکِ متعفن

لاک‌پشت‌وار

 قنداق شده می‌رانند طول خیابان بند آمده را

 سلام

صبح زیبای بهاری‌تان بخیر

با بخش عصرگاهیِ رادیو خبر… »

صرف نظر از اغراقی که ما در این شعر داشتیم با توجه به اتفاقاتی که در جهان معاصر می‌افتد، بعید نیست یک روز گویندهٔ رادیو یا تلویزیون با لحنی شاد مثل «شنوندگان عزیز توجه فرمایید خرمشهر آزاد شد» روایتی مشابه با این شعر داشته باشد.

مصطفی شالچی: -دعوت از عبدالله وطن‌خواه متخلص به فلزبان-

عبدالله وطن‌خواه (فلزبان): عادت ندارم کلامی را منعقد کنم در جایی که با خودم احساس یگانگی یا یک‌دستی نمی‌کنم. من منتقد ادبی نیستم و مسائلی را که در زندگی برای‌مان پیش می‌آید بدون تعارف برای هم طبقه‌ای‌های خودم تصویر می‌کنم بدون این‌که بدانم موج، سپید، ناب و… چه هستند بغض‌ام را به واژه می‌شکنم. برداشت آزاد ذهن‌ام را بیان می‌کنم؛ احساس می‌کنم مشترک شمارهٔ ۸ دقیقاً ساخته، پرداخته و بیرون داده شده از یک ذهن هست. من بعد از خواندن شعر نتوانستم متوجه شوم چه‌طور با سه ذهن می‌خواهید یک مشکل، یک مسأله یا یک پدیده را با یک نگاه ببینید… تصویر روی جلد کتاب یک مغز با سه بینی‌ست که فضا را استشمام کردید، سه چشم که جهان را دیدید و سه دهان که واگویه کردید آن‌چه را که دیده‌اید… یک چیز این کتاب خوب است و آن این‌که دارید قدم برمی‌دارید چرا که نظام سرمایه‌داری جهانی در تمامی عرصه‌ها سعی‌اش بر این است که به ما یاد بدهد کلاهت را سفت بگیر و خودت، خودت را از منجلاب بیرون بکش و کاری به دیگران نداشته باش، در واقع اندیویدوآلیسم (فردگرایی) را تشویق می‌کند… کار مشترک دوستان برای من گوارا بود…

میلاد جنت: لطفاً یک شعر هم مهمان‌مان کنید.

عبدالله وطن‌خواه (فلزبان):

با انگشت نگاری

از سفره‌مان –

خانگی بودنِ دزد

اثبات شد.

/پایان گزارش/

ادبیات اقلیت / ۳۰ خرداد ۱۳۹۵

کانال سایت ادبیات اقلیت در تلگرام

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا