یادداشتی دربارۀ رمان سفیدبرفی به بهانۀ چاپ دوم ترجمۀ آن Reviewed by Momizat on . ادبیات اقلیت ـ یادداشتی از سید رضا کوشالشاهی دربارۀ رمان سفیدبرفی نوشتۀ دونالد بارتلمی به بهانۀ چاپ دوم ترجمۀ آن: اولین چاپ از ترجمۀ رمان سفیدبرفی نوشتۀ دانلد ب ادبیات اقلیت ـ یادداشتی از سید رضا کوشالشاهی دربارۀ رمان سفیدبرفی نوشتۀ دونالد بارتلمی به بهانۀ چاپ دوم ترجمۀ آن: اولین چاپ از ترجمۀ رمان سفیدبرفی نوشتۀ دانلد ب Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » یادداشت » دربارۀ کتاب » یادداشتی دربارۀ رمان سفیدبرفی به بهانۀ چاپ دوم ترجمۀ آن

یادداشتی دربارۀ رمان سفیدبرفی به بهانۀ چاپ دوم ترجمۀ آن

یادداشتی دربارۀ رمان سفیدبرفی به بهانۀ چاپ دوم ترجمۀ آن

ادبیات اقلیت ـ یادداشتی از سید رضا کوشالشاهی دربارۀ رمان سفیدبرفی نوشتۀ دونالد بارتلمی به بهانۀ چاپ دوم ترجمۀ آن:

اولین چاپ از ترجمۀ رمان سفیدبرفی نوشتۀ دانلد بارتلمی در سال هشتاد و چهار خیلی زود تمام شد. چاپ دوم کتاب فقط در ۵۵۰ نسخه احتمالاً فقط برای دوستداران بارتلمی که چاپ اول را از دست داده‌اند، آن هم بعد از پانزده سال، در زمستان نود و نه، منتشر شده است.

گرچه بنا بر نظر منتقدان و متخصصان ادبیات آمریکا او بیشترین تأثیر را بر ادبیات آوانگارد این کشور گذاشته است، بارتلمی نسبت به دیگر هم‌صنفی‌های خودش به‌خصوص براتیگان، کمتر برای خوانندۀ فارسی‌زبان شناخته شده است. شاید علت این غریبی این است که دنیای داستانی او جهان‌شمولی کمتری دارد. او جامعۀ آمریکا و ساختار آن را به چالش دعوت می‌کند، چیزی که برای خوانندۀ فارسی زبان ناآشناست. گرچه “چالش گرفتن” ترکیبی درست نیست، او به شرح وضعیت موجود علاقه دارد، نه آن‌که با آن وضعیت وارد جدال شود.

مخاطب عام و رمان‌خوان سنتی عموماً در مواجهه با کتابی با سبک و سیاقی این‌چنینی، دچار یک آشفتگی در فهم طرح اولیۀ داستان می‌شود. این مخاطب بنا بر یک پارادایم ذهنی همیشه به دنبال یک داستان سر راست می‌گردد. صرف نقل و چفت و بست یک ماجرای خطی (یا غیرخطی قابل مرتب‌سازی در ذهن) با کمی مفاهیم درونی از دانش انسانی و علمی او را راضی می‌کند. اما حقیقت جایی دیگر است. مخاطب داستانی مثل سفیدبرفی باتلمی صرفاً مصرف‌کننده نیست. بلکه در قبال متن وظیفۀ دیگری دارد. او باید در مشارکت با نویسنده، آن روایتی را که دنبالش می‌گردد، شکل دهد. او بی‌شک در داستان دخالت خواهد داشت. و این‌چنین است که روایت، از مخاطبی به مخاطب دیگر تفاوت می‌کند و برای هر کدام، این روایت منحصر به فرد قطعیت پیدا می‌کند. عدم قطعیت شکل می‌گیرد.

بر خلاف ظاهر داستان بسیار ساده است. سفیدبرفی از دنیای انیمیشن بیرون آمده و با هفت مرد در شهری امروزی در آمریکا زندگی می‌کند. به آن‌ها علاقه‌ای ندارد و منتظر شاهزاده‌ای است که سوار بر اسبی سفید سراغ او بیاید. مانند راپانزل موهایش را از پنجره بیرون می‌ریزد تا به آن وسیله، شاهزاده را به دست آورد.

اگر طرح را چارچوب اصلی و ساده‌شدۀ داستان با تکیه بر روابط علی و معلولی بدانیم، آن‌چه را از زندگی سفیدبرفی بارتلمی در بالا نقل شد، نمی‌توان طرح (یا حداقل طرحی کامل) نامید، اما بارتلمی طرح را در شکل جملات می‌سازد. او برخلاف طرحی همیشگی که مخاطب آن را می‌شناسد، طرح جدیدی خلق می‌کند که در جمله شکل می‌گیرد.

رومن یاکوبسن زبان‌شناس روسی دو ویژگی برای زبان عنوان کرده است. بنا به گفتۀ او هر سخن را می‌توان به دو قطب استعاری و مجازی تقسیم کرد. گذر از موضوع به موضوع دیگر، یا بر اساس مشابهت صورت می‌گیرد یا مجاورت. (محور جانشینی یا محور همنشینی.) ویژگی مجازی زبان با ایجاد رابطۀ مجاورت و همنشینی در بعد افقی زبان، محور ترکیبی زبان را شکل می‌دهد. اجزای جمله بر اساس دستور زبان در کنار یکدیگر قرار می‌گیرند تا در پایان به توالی معنادار برسند. در همنشینی احتیاجی به پرش‌های خیال‌انگیز از یک حیطه به حیطۀ دیگر نیست. استعاره شامل گزینش و جایگزینی عناصر مشابه در بعد عمودی زبان است. در نگارش جمله مورد نظر، قبل از این‌که هر جزء در مجاورت با جزء دیگر قرار گیرد، فرایند گزینش انجام می‌گیرد. یک مثال می‌آوریم: «دانش‌آموزان بیرون ریختند.» در این جمله کلمات به صورت افقی در کنار هم قرار گرفته‌اند و یک جملۀ بامعنا را شکل داده‌اند. (همنشینی) حالا به شکل دیگری از جمله توجه می‌کنیم: «همۀ کلاس بیرون ریختند.» در این‌جا هم، همنشینی کلمات در کنار هم اتفاق افتاده است، اما متوجه ویژگی دوم زبان هم می‌شویم. جانشینی به صورت عمودی اتفاق افتاده است و کلاس به جای دانش‌آموزان قرار گرفته است.

مشتاقم که قبل از آن‌که ادامه بحث را پیش بگیرم، جملۀ دیگری را به عنوان مثال با هم مرور کنیم که به متن کتاب نزدیک‌تر است “در ترکیب این کیک احتیاجی به ترخون نیست.” (ویژگی همنشنی) در ترکیب این کیک احتیاجی به عطر دهنده طبیعی نیست. (ویژگی جانشینی) در جمله دوم عطر دهنده طبیعی جانشین ترخون شد.

همنشینی در داستان نویسی سنتی و جانشینی و استعاره در داستان نویسی نوگرا از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. احتمال اینکه نویسنده نوگرا و مدرن از ترکیب “گیاهی با خاصیت داروی رفع یوبست” به جای ترخون استفاده کند زیاد است ولی انتخاب بارتلمی متفاوت است. او بدون از بین بردن روابط معنای و با معطوف کردن توجه‌ها به شکل جدیدی از روابط و جهت دیگری از آن را نشان می‌دهد. جهتی که در واقع نمایشی از دنیای جدید است. در دنیای جدید استعاره از ترخون، گیاه داروی یا عطر دهنده طبیعی نیست. در این دنیا استعاره آن چیزی است که بارتلمی استفاده می‌کند. ماری جوانا.

دان تلویزیون را خاموش کرد. «نمی شه مطابق با دستورهای اون زن آشپزی کرد. همیشه نسبت‌ها رو عوضی می‌گه و گذشته از اون فکر نمی‌کنم این مخلوط نیازی به ماری جوانا داشته باشه.» ـ از متن کتاب

بارتلمی دنیای جدید و نامتناجسی خلق نمی‌کند، بلکه او دنیای واقعی را به شکلی متمایز نشان می‌دهد. او کاملاً دست خود را باز می‌گذارد و همان‌طور که در یک جمله مثال زدیم، در یک پاراگراف و به‌تبع آن در کل متن از محور جانشینی خاص استفاده می‌کند. این خاص بودن و تمایز ویژه، باعث می‌شود جایی که خواننده توقع دارد استفاده از استعاره در متن، لزوماً خیلی سریع در جایگاه معنای غیرحقیقی در مقابل با معنای حقیقی قرار بگیرد (مثل کلاس در برابر دانش‌آموزان) این اتقاق نمی‌افتد. این ارتباط به‌سرعت ایجاد نمی‌شود و در خواننده عام این حس به وجود می‌آید که فقط از گزاره‌ای به گزارۀ دیگر گذر کرده است. در ابتدای ترجمۀ فارسی سفید برفی در معرفی نویسنده، این گذرها به عنوان نقدی از منتقدان بر آثار او ذکر شده است.

سفیدبرفی مشغول رفت و روب بود. با خودش گفت: «شپشک‌های کتاب کسی رو گاز نمی‌گیره» داشت کتاب‌ها را با محلول پنج درصد د.د.ت اسپری می‌کرد. ــ از متن کتاب

باید توجه داشت این نوع استفاده از جانشینی خلاف آن چیزی است که مورد استفاده دادائیست‌ها قرار می‌گرفت. وجه مشترک در آثار دادائیست‌ها غرابت و بی‌معنایی است. مخاطب آن‌ها اجازه نداشت معنایی را، چه برسد معنایی غیرحقیقی و در جایگاه استعاره در ذهن خلق کند. و البته مؤلف این آثار زیربنایی همچین امکانی را هم برای مخاطبش نمی‌ساخت.

به عکس در آثار بارتلمی این گزاره‌های در ظاهر ناآشنا با هم، کاملاً بار معنایی دارند. مگر نه این‌که دنیای مدرن دنیای همین گزاره‌های از هم جداست که در قالبی به‌ظاهر چشم‌نواز به هم پیوسته می‌شوند، اما در حقیقت اصلاً چنین قالب یک دستی شکل نمی‌گیرد. بلکه همه چیز همین‌قدر تنها و دورافتاده است. این دور تنهایی در محور جانشینی جمله و حتی ساختاری که از جمله پدید می‌آید هم نمود پیدا می‌کند و خوانندۀ خاص معنای غیرواقعی ذهنی خود را با توجه به ادراک و تجارب احساسی شخصی خلق می‌کند و استعاره‌ای به وجود می‌آورد که مختص خود اوست و به وسیلۀ همین استعاره‌ها طرح داستانی خودش را کامل می‌کند. هر خواننده یک طرح داستانی مخصوص به خود به دست می‌آورد و همان‌طور که پیشتر ذکر آن رفت عدم قطعیت شکل می‌گیرد.

و اما آن‌جا که خواننده حس می‌کند متن را نفهیمده، دقیقاً همان فهم اوست. جایی که با دنیای پرتلاطمی مواجه است که آن را حس می‌کند، به آن فکر می‌کند اما در حقیقت آن را درک نکرده است. روابط ظاهری آن را نفهمیده است. و واقعیت همین نفهمیدن است. این‌جاست که می‌توان گفت چه کسی واقع‌گراتر از بارتلمی.

پل قورباغه است. اون کاملاً و سراپا قورباغه است. فکر می‌کردم بالاخره یک موقعی از پوشش مرطوب خال‌خالی سبز و قهوه‌ای خودش بیرون می‌آید و در لباس درخشان و سپیدفام شاهزاده‌ها ظاهر می‌شود اما او یک قورباغه خالص است. به همین خاطر سرخورده شدم یا پل را بیش از حد جدی گرفتم یا تاریخ را. ــ از متن کتاب.

سید رضا کوشالشاهی

——

منابع:

استعاره و مجاز در داستان، محمد رضا اصلانی، نشر نیلوفر

سفیدبرفی ، دونالد بارتلمی، نیما ملک محمدی، نشر مروارید

فرهنگ کنایات سخن، حسن انوری، نشر سخن

مبانی داستان کوتاه، مصطفی مستور، نشر مرکز

مکتب‌های ادبی، سروش شمیسا، نشر قطره

 ادبیات اقلیت / ۱۲ فروردین ۱۴۰۰

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا