یک جامعه، یک مدرسه / یادداشتی دربارۀ کتاب مدیر مدرسه / معصومه فرید Reviewed by Momizat on . یک جامعه، یک مدرسه / یادداشتی دربارۀ کتاب مدیر مدرسه اثر جلال آل احمد معصومه فرید مدیر مدرسه داستان مجموعه ماجراهای مدرسه‌ای‌ است که مدیر جدید آن پس از ده سال د یک جامعه، یک مدرسه / یادداشتی دربارۀ کتاب مدیر مدرسه اثر جلال آل احمد معصومه فرید مدیر مدرسه داستان مجموعه ماجراهای مدرسه‌ای‌ است که مدیر جدید آن پس از ده سال د Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » یادداشت » دربارۀ کتاب » یک جامعه، یک مدرسه / یادداشتی دربارۀ کتاب مدیر مدرسه / معصومه فرید

یک جامعه، یک مدرسه / یادداشتی دربارۀ کتاب مدیر مدرسه / معصومه فرید

یک جامعه، یک مدرسه / یادداشتی دربارۀ کتاب مدیر مدرسه / معصومه فرید

یک جامعه، یک مدرسه / یادداشتی دربارۀ کتاب مدیر مدرسه اثر جلال آل احمد

معصومه فرید

مدیر مدرسه داستان مجموعه ماجراهای مدرسه‌ای‌ است که مدیر جدید آن پس از ده سال دبیری ادبیات با انگیزه گریز از مشقت‌های معلمی در صدد تغییر سمتش برآمده:

دیدم دارم خر می‌شوم گفتم مدیر بشوم. مدیر دبستان! دیگر نه درس خواهم داد و نه دم‌به‌دم وجدانم را میان دوازده و چهارد به نوسان خواهم آورد و نه مجبور خواهم بود برای فرار از اتلاف وقت، در امتحان تجدیدی به هر احمق بی‌شعوری هفت بدهم تا ایام آخر تابستانم را که لذیذترین تکه تعطیلات است، نجات داده باشم.

(ص.۱۰)

مدرسه‌ای که نه در ظاهر از امکانات و تسهیلات مطلوب به‌عنوان محیطی برای یادگیری برخوردار است و نه دست‌اندرکاران تعلیم و تربیت در آن افرادی شایسته این کارند؛ این مدرسه در بیابانی درندشت و بی‌آب و آبادانی توسط فرهنگ‌دوستی خرپول ساخته شده:

[عمارتش[ را بیست و پنج ساله در اختیار فرهنگ گذاشته بود که مدرسه‌اش کنند و رفت‌وآمد بشود و آن‌قدر از این‌ها بشود تا دل ننه‌باباها بسوزد و برای اینکه راه بچه‌هاشان را کوتاه کنند، بیایند همان اطراف مدرسه را بخرند و خانه بسازند و زمین یارو از متری یک عباسی بشود ۱۰۰ تومان…

(ص.۱۱)

با ورود مدیر به مدرسه و مواجهه‌ اولیه‌اش با این مکان و کارمندان و دانش‌آموزان آن، مخاطب نیز در معرض آشنایی با جهان داستانی به روایت خود مدیر ــ راوی اول شخص ــ قرار می‌گیرد و قدم به قدم با او همراه می‌شود. از این حیث نویسنده فرصتی برای مخاطب فراهم آورده تا به شناخت و درکی نسبتاً خوب از جامعه آن روزگار به واسطه این جهان تمثیلی دست یازد؛ جهانی که احساس امنیت و آرامش در آن باید به حدی در خور باشد که بالندگی و تعلیم و تربیت دانش‌آموزانی که قرار است آینده جهان واقعی را بسازند امکان‌پذیر باشد اما چنین نیست؛ حتا در مستراح آن این احساس وجود ندارد!

وسط حیاط، یک حوض بزرگ بود و کم‌عمق. تنها قسمت ساختمان بود که رعایت حال بچه‌های قد و نیم‌قد در آن شده بود. قسمت بالای حیاط تور والیبال بود که دو سه جایش در رفته بود و با سیم بسته بودند و دور حیاط دیواری بلند. درست مثل دیوار چین. سد مرتفعی در مقابل فرار احتمالی فرهنگ و ته حیاط مستراح و اتاق فراش بغلش و انبار زغال و بعد هم یک کلاس، کلاس اول… به مستراح سر کشیدیم از در که رفتیم تو، دو تا پله می‌رفت پایین و بعد یک راهرو تا دیوار روبه‌رو. و دست چپ پنج تا مستراح. همه بی‌در و سقف و تیغه‌ای میان هر دوتای آن‌ها. تا ته چاهک‌ها پیدا بود و چنان گشاد که گاو هم تویش فرو می‌رفت. اطراف دهنه هر کدام از چاهک‌ها آب راه افتاده بود و علامات ترس بچه‌ها از افتادن در چنین سیاه‌چال‌هایی در گوشه و کنار بود…

(ص.۲۲)

شخصیت‌های داستان و همین‌طور خود مدرسه ــ در شمایل ماکتی از جامعه ــ به‌نظر تمثیلی از واقعیت افراد و وضعیت جامعه روزگار روایت داستان‌اند؛ ناظمی که با ترکه شاگردان را طوری کتک می‌زند که پوست انگشتشان کنده می‌شود، معلم‌هایی که با تأخیر در مدرسه حاضر می‌شوند و یکی‌شان از شاگردش خواسته عکس زنی لخت را روی تخته سه‌لایی بچسباند، فراشی که اعتقاد دارد نباید به معلم‌ها رو داد، خرپولی که به بهانه کار خیر به دنبال منفعت شخصی ا‌ست، حسابداری که حقوق معلم‌ها را می‌دزدد، دانش‌آموزانی که امتحانات را با تقلب قبول می‌شوند و به آن‌ها تجاوز می‌شود، پاسبان، مدیر کل، رئیس فرهنگ و به همین ترتیب دیگر تیپ‌ها و شخصیت‌های داستان.

اما شخصیتی که بیش از همه به آن پرداخته شده همان راوی یعنی مدیر مدرسه است. او که خود با پرداخت ۱۵۰ تومان رشوه در کارگزینی موفق شده این سمت را در یک روستا به دست آورد در برابر درخواست جعل مقدار زغال سنگ خریداری‌شده در برگه رسید برمی‌آشوبد و حتا به فکر استعفا می‌افتد؛ در برابر هر اتفاق و ماجرایی که با آن مواجه می‌شود دچار کشمکشی درونی می‌گردد که حکایت از احساس مسئولیت و اخلاق‌مداری‌اش دارد که در عین حال با حس عافیت‌طلبی و فراغتی که در مدیریت مدرسه به دنبالش بوده در تعارض است و برای همین گاه درصدد است تا تمام مسئولیت‌ها را به ناظم وا گذارد و گاه به فکر استعفا می‌افتد!

داستان همچنین پر از خرده روایت‌هایی است که نه تنها وضعیت مدرسه بلکه اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن روزگار را نیز پیش روی مخاطب ترسیم می‌کنند:

…اما اینجا به‌صورتی ساده و بدوی قوام فرهنگ به کفش بود. گیوه توی آب سنگین می‌شد و اگر تند می‌رفتی به گل می‌چسبید و از پا در می‌آمد… پدرها بیشتر میراب و باغبان و لابد همه خوش‌تخم و عیال‌وار. صحبت از ترحم و نوع‌دوستی نبود. مدرسه داشت تخته می‌شد. عدۀ غایب‌های صبح، ده برابر شده بود…

بقایای طرح داس و چکش روی دیوار مدرسه و سرنوشت مدیر قبلی و معلم کلاس سوم که راهی زندان می‌شود، تعدد کم رنگ‌ها برای رنگ‌آمیزی نقشه جهان (کنایه به استعمار انگلیس)، ماجرای تصادف معلم کلاس چهارم با ماشین یک آمریکایی، ظهور فرهنگ شبه غربی در قالب برخی شخصیت‌ها، از دیگر نمونه‌های این بازنمایی‌هاست.

اگرچه این رمان در سال ۱۳۳۷ منتشر شده اما وجوه مشترک بسیاری میان مدرسه آن زمان و دوران کنونی وجود دارد. کمبود امکانات در مدارس دورافتاده، روال‌های بوروکراتیک، بی‌انگیزگی معلمان و مشکلات مالی و معیشتی و تنبیه بدنی دانش‌آموزان از آن دست مسائل و مشکلاتی است که با وجود گذر سال‌ها همچنان در مدارس ایران وجود دارند.

این رمان در سال‌های انزجار سیاسی بعد از دهه بیست و در دوران ناامیدی روشنفکران از امکان تغییر و بهبود اوضاع نوشته شده است. اما آن‌چه شاید جای طرح پرسش دارد این است که چرا با وجود آثاری چنین موشکافانه و نقادانه که قاعدتاً باید مورد مطالعه و بررسی دست‌اندرکاران حوزه آموزش و پرورش قرار می‌گرفته و گام‌های جدی در جهت رفع و رجوعشان برداشته می‌شده ولی عموم این مشکلات هنوز وجود دارد؟

ادبیات اقلیت / ۱۴ بهمن ۱۳۹۹

پاسخ (1)

  • معلمى مفلوك در ويرانه

    حقیقتى بس تلخ و زهر گین در این مدیر مدرسه بوده و هست و خواهد بود .
    آرى اینجا ، هنوز همان ایران “ویران” ماست .

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا