شعرهایی از رکسانا شکوهمند
رکسانا شکوهمند: در من زنی هست / که چهار فرزندش را کشتهاند / و دختری کم خون، / به جنون رسیده، / هر شب / به وقت ماه، / هر روز صبح، / دست کودکی را میگیرم و / از خانه بیرون میروم / و شب، / باز میگردم / با زنی / که زانوانش میلرزند... ...
ادامه محتوا ›