پرتقالها و گریپ فروتها / مائورین شرباندی

سونوگرافی درست در طول جای زخم سزارینم، یک تجمع مایع اندازۀ یک توپ گلف در رحمم نشان میدهد؛ یکی دیگر هم کوچکتر و یک فیبرم. توی مطب دکتر نشسته بودم که دکتر پرسید میخواهم با آنها چه کار کنم. او از میوهها صحبت میکرد. میگوید رحم مثل پرتقال است و برخی از این تودهها اندازۀ یک گریپ فروت بزرگ میشوند. یک دفعه دلم یک لیوان بزرگ آب پرتقال خواست، اصلاً مرکبات، هرچه که میشد. و از این میوههایی که دکتر میگفت، خندهام گرفت. اما وقتی میخواست از جای توده حرف بزند، گفت: «بن بست».
ابروهایم را دادم بالا.
من را مطمئن کرد که: «این در واقع یک اصطلاح پزشکی است.»
به لوحهای روی دیوار نگاه کردم و با خودم گفتم این آقا یعنی کجا درس خوانده و مدرکش را از کجا گرفته. کلمۀ «بن بست» من را یاد محلهام میانداخت و جایی که مجبور بودم آنجا زندگی کنم؛ یک دفعه غمگین شدم.
به دکتر گفتم میترسم که نکند شوهر سابقم بیمۀ درمانیام را قطع کرده باشد و شاید بهتر باشد بگذارم اگر وضع خیلی پیشرفت کرد و وخیم شد، کاری بکنم.
این بار برای اینکه نسبتها را به من نشان بدهد، از مدادی که دستش بود استفاده کرد که وقتی بخواهد تکهبرداری کند، یک لولۀ فلزی نرم به ضخامت این مداد را وارد محل میکند، چون در صورتی که من صبرکنم توده برداشته شود، او میتواند احتمال سرطان را از بین ببرد و همۀ آن چیزی که من میتوانستم تصور کنم این بود که من خودکار را به مداد ترجیح میدهم. من هیچ وقت با مداد نمینوشتم چون صدای خش خش مداد روی کاغذ اذیتم میکرد. تصور کردم که او مداد را در دهانۀ رحمم گذاشته و دارد کلمات و سلولها را میتراشد.
نمیدانم یعنی شعرهایی در مخاط دهانۀ رحمم وجود داشت یا نه؟ آیا چهار پسرم برایم پیامهایی گذاشتهاند یا نه؟ یا دانهای بذری گیاهی چیزی هست که سالهای پیش آنچا جا مانده باشد و حالا به توده یا فیبرمی رسیده تبدیل شده باشد؟
پرتقالها و گریپ فروتها / مائورین شرباندی / ترجمۀ معصومه عسکری
Grapefruits and Oranges / Maureen sherbondy
ادبیات اقلیت ـ ۱۴ اسفند ۱۳۹۴

قاسم ملااحمدی
داستان پرتغال ها وگریپ فروت ها را چند بار خواندم وکیلی لذت بردم از تکنیک داستان وعنصر جابجایی در واکنش حقیقت که بگذریم ترجمه یکدست کار خیلی به دلم نشست دست مریزاد خانم عسگری