گزارشی از جلسۀ نقد رمان پدرکشی نشتۀ ملاحت نیکی در مجتمع ناشران قم Reviewed by Momizat on . ادبیات اقلیت ـ سعید علینقی: در ادامه سلسله جلسات نقد و بررسی گروه داستان جمعه، روز جمعه 22 اردیبهشت رمان پدرکشی با حضور نویسنده کتاب ملاحت نیکی، سید احمد بطحائی ادبیات اقلیت ـ سعید علینقی: در ادامه سلسله جلسات نقد و بررسی گروه داستان جمعه، روز جمعه 22 اردیبهشت رمان پدرکشی با حضور نویسنده کتاب ملاحت نیکی، سید احمد بطحائی Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » خبر و گزارش » گزارشی از جلسۀ نقد رمان پدرکشی نشتۀ ملاحت نیکی در مجتمع ناشران قم

گزارشی از جلسۀ نقد رمان پدرکشی نشتۀ ملاحت نیکی در مجتمع ناشران قم

گزارشی از جلسۀ نقد رمان پدرکشی نشتۀ ملاحت نیکی در مجتمع ناشران قم

ادبیات اقلیت ـ سعید علینقی: در ادامه سلسله جلسات نقد و بررسی گروه داستان جمعه، روز جمعه ۲۲ اردیبهشت رمان پدرکشی با حضور نویسنده کتاب ملاحت نیکی، سید احمد بطحائی و مهدی اسدزاده به عنوان منتقد در مجتمع ناشران قم، مورد نقد قرار گرفت. در ابتدای جلسه نویسنده قسمتی از رمان را برای حاضران خواند و سپس احمد بطحائی در بخش اول نقد خود گفت:

ما از ابتدای داستان رفت‌وبرگشت‌هایی داریم. ناهید(شخصیت اصلی) مرتب به گذشته می‌رود و برمی‌گردد. داستان حول یک درگیری و تشویش بیرونی و یک تشویش درونی می‌چرخد. تشویش بیرونی در مورد روزهای اول انقلاب است؛ روزهایی موهوم و پر از درگیری و تنش. از طرف دیگر ما اوضاع درونی شخصیت‌های داستان را داریم. چهار شخصیت دختر که در خوابگاهی زندگی می‌کنند و همه درگیر شرایط درونی خودشان هستند.

نویسنده «هرصبح می‌میریم» در ادامه گفت: ما در داستان با یک روایت مینی‌مالیستی، قدرت واژگانی فوق‌العاده نویسنده و فضاسازی خوب و دقیق مواجه می‌شویم. جزئیات به نحوی طراحی شده‌اند که داستان را برای یک روایت کلی آماده می‌کند. اما مشکل جدی داستان این است که این شاخ‌وبرگ‌های ظریف و خوش‌تراش، به ساخت یک کلان روایت کمکی نمی‌کند. در داستان، ما با یک روایت کلان مواجه نمی‌شویم. با یک تعلیق مشخص روبه‌رو نیستیم که داستان را تا انتها بخوانیم. با اینکه کتاب ۸۹ صفحه است، ما در خواندن آن دچار مشکل می‌شویم. چون داستانی برای مخاطب نمی‌سازد. اگرچه می‌توان گفت این داستان در مورد بی‌هویتی و بی‌پدری است. از بی‌پدری ناهید و فرخنده گرفته تا بی‌پدری‌ایی که به اوضاع سیاسی و اجتماعی کشور در آن زمان سرایت کرده است. ما در داستان یک تعلیق منتشر داریم. این تعلیق گاهی به فرم داستان سرایت و فرم را از معنای خودش خارج می‌کند و به یک فرم به اصطلاح پا در هوا تبدیل می‌شود. و شاید این معنا در کل داستان، باعث شده که ما با یک کلان روایت مواجه نباشیم.

بطحایی در جمع‌بندی قسمت اول صحبت‌هایش گفت: البته زبان داستان فوق‌العاده است. ولی فکر می‌کنم که این محتوا در فرم ننشسته است. من اینکار را تشبیه می‌کنم به شاخ‌وبرگ‌های ظریفی که به درخت وصل نیستند.

در ادامه جلسه، مهدی اسدزاده وارد نقد «پدرکشی» شد و با شریف خواندن این کتاب علت آن را مضمون و محتوای مناسبی دانست که نویسنده برای روایت کردن انتخاب کرده است. زیرا وقتی یک اتفاقی مثل انقلاب در یک کشور اتفاق می‌افتد، تمام ابعاد کشور از جمله فرهنگ، اقتصاد، ساختارهای اجتماعی، مناسبات قدرت، مناسبات جنسیت و… را تحت تاثیر قرار می‌دهد. قیافه کشور به گونه‌ای می‌شود که به هیچ وجه شما تا به حال نمی‌شناختید.

سینما نمی‌تواند به خوبی چهره انقلاب را نشان دهد. چون مدیوم شتابزده و سرگرم کننده‌ای‌ست. بهترین وسیله برای باز تولید چنین اتفاقی، توضیح دلایل و آثار آن، رمان است. از این جهت معتقدم که باید به آثاری که در مورد انقلاب‌هاست، احترام بگذاریم. این اثر من را به یاد کارهای احمد محمود و رضا براهنی می‌انداخت.

نویسنده خیلی دقیق آدم‌ها را که با ساختارهای قدرت و اتفاق‌های کلان اجتماعی درگیر هستند، می‌بیند. اما این دقیق بینی با عمق دادن به ماجرا و کنار هم قرار دادن تمام عوامل که این وضعیت را به وجود آورده است، همراه نمی‌شود. من در اینجا قادر نیستم که همچون بینوایان تحلیل بکنم که چه اتفاقی در جامعه می‌افتد که منجر به انقلاب می‌شود؟ این مشکل مخصوص این رمان نیست و ادبیات انقلابی ما همگی این ضعف را دارند. انگار ما ایرانی‌ها آنقدر رمانتیک و انقلابی هستیم و فکر می‌کنیم که موقع تولید یک اثر ادبی فقط شعار می‌دهیم و هیچ موقع به سطح تحلیل نمی‌رسیم.

نویسنده «قوچ» در ادامه گفت: کل ماهیت و ایده رمان، انفعال هست و می‌گوید که ما نه تنها از تغییر این وضعیت عاجزیم، از درکش هم ناتوانیم و مدام مجبوریم که به گذشته رجعت کنیم و در خودمان فرو برویم. اما در توصیف این انفعال و انتقاد به آن، خودِ رمان منفعل است. شخصیت اصلی همان ایرادی که به دیگران می‌گیرد را دارد و در خودش می بیند.

از لحاظ تاریخی نیز رفتن به سمت آن زمان و نوشتن در مورد آن، یک شجاعت بی‌نظیر می‌خواهد. چون نوشتن و تحلیل کردن آن موقع بسیار سخت و سنگین است. در این کتاب ما تاریخ را با جزئیات کامل و دقیق می‌بینیم. اما این دیدن تاریخ به گونه‌ای نیست که من دلایل تضادهای درونی جامعه را ببینم. اینطور نیست که من وجوه مخفی شده آن انقلاب را ببینم به این ترتیب رمان در سطح می‌ماند و پایین نمی رود.

از نظر نویسنده «بچه‌های خزانه رستگار نمی‌شوند» نکته مهم این داستان تصویرساز فوق‌العاده‌اش است. تصاویر واقعا کلاسیک هستند، انگار که انسان یک نقاشی قرون وسطا را نگاه می‌کند. تصاویر به گونه‌ایست که مدت‌ها در ذهن باقی می‌ماند که از نقطه قوت‌های داستان است. خرده‌داستان‌ها نیز نقطه قوت دیگر این اثر است. این خرده‌قصه‌ها قسمتی از تاریخ هستند که نویسنده با این کار اثر خودش را به تاریخ وصل می‌کند.

بعد از صحبت‌های دو منتقد، برخی از دوستان حاضر در جلسه نظرات خود را بیان کردند. سپس احمد بطحائی در قسمت دوم نقدش گفت: از نظر فمنیستی، داستان درباره زنانی است که می‌خواهند مرد باشند اما از مرد بودن عاجز هستند. منظور از مرد بودن، شخصیت فعالی است که منشاء اثر است. در داستان، ناهید می‌خواهد منشاء اثر باشد اما در عین حال، به خاطر انفعالش از اینکار عاجز است. ما در داستان با غیبت مرد روبه‌رو هستیم. انگار تمام شخصیت‌ها به یک مرد نیاز دارند. این غیبت ادامه دارد تا می‌رسد به کشوری که پدر ندارد. هرکس هرکاری که خواست انجام می‌دهد و هیچ‌کس حق اعتراض ندارد. در کل به نظر من این یک داستان خوب است که می‌توانست فوق‌العاده باشد.

مهدی اسدزاده کارشناس ارشد رشته حقوق بشر نیز در قسمت پایانی نقد خود به دو نکته اشاره کرد و گفت: نکته اول من تقابل‌های دوگانه ساختار و فرم داستان از منظر اشتراوس است. یکی از تقابل‌های قابل تامل این داستان، تقابل مادر و دختر است که خیلی خوب ساخته و پرداخته شده است و به جرأت می‌توانم ادعا کنم که در هیچ یک از آثار ایرانی ندیدم. تقابل بعدی داستان، تقابل عمل و انفعال ناهید است.

تقابل حکومت و سرزمین نیز به صورت تمثیلی و رمزگونه در داستان وجود دارد. اما مشکلی که وجود دارد، اینست که همیشه وضعیت گذشته بر وضعیت فعلی غلبه پیدا می‌کند. داستان در تقابل زمان فعلی نامنتظر و مکروه و زمان گذشته خوب است. شخصیت ما در این داستان حرکت رو جلو پیدا نمی‌کند. در واقع این داستان بیشتر شبیه به شرح موقعیت است. انگار قرار نیست داستان پیش برود.

نکته بعدی اینکه ما به طور کلی دو نوع داستان داریم: ۱. داستان پیرنگ‌دار که همان منطق رایج داستان‌نویسی است. ۲. داستان موقعیت و وضعیت. در این نوع، شخصیت داستان در یک وضعیت خاص و عجیب حضور دارد. در این نوع به خاطر عجیب بودن وضعیت نیاز به هیچ اتفاقی نیست. نوع دیگری از داستان‌ها موقعیت و وضعیت خاصی ندارند اما عجیب و غریب روایت می‌شود. مثل فیلم‌هایی که داستان از آخر به اول روایت می‌شوند.

داستان پدرکشی موقعیت به معنای واقعی کلمه است، اما نه موقعیت عجیب است نه روایت. بنابراین داستان در عین روایت موقعیت، نیاز به یک شبه پیرنگ دارد تا بتواند بیشتر مخاطب را جذب کند.

اما با همه این حرف‌ها، پدرکشی داستان جسوری است و یک حرکت مثبت برخلاف داستان‌نویسی آپارتمانی و اینترنتی فعلی است.

در پایان این جلسه، ملاحت نیکی نویسنده «محراب سانتاماریا» و «پدرکشی»، علاوه بر تشکر از مسئولان جلسه، منتقدان و حاضران در جلسه گفت: بخشی از این نقدها را خودم در طول نگارش کتاب احساس می‌کردم. اما این‌طور نیست که انسان مشکلی را که می‌داند، قادر به رفع آن هم باشد.

گزارش از: سعید علینقی

ادبیات اقلیت / ۲۶ اردیبهشت ۱۳۹۶

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا