وارثان صدای خش دار / فرزانه قوامی
ادبیات اقلیت ـ شعری از فرزانه قوامی:
وارثان صدای خش دار
پدربزرگ اما روایتی دیگر داشت
از دستهایی که لای خاکستر خزیده بودند
و اینگونه آغاز میکرد
-تو نمیفهمی!
ما سرنخ را پیدا کرده بودیم
-تو نمیفهمی!
اما سوزن را گم کردیم
-تو نمیفهمی!
و ساتن بنفشات را به روز دیگری واگذار میکنی
فحاشی کردی به گردترین نقطۀ زمین
دست مالی شدی در زاویهای سرخ از افق
و خمارآلوده خزیدی در بستر رودخانهای خشک!
چشم بگشا
به گرگ و میشی که از زوزهای دراز وارد میشد
و میپیوست به روزهای در سکوت!
.
تعالیم اخلاقی اما روایت دیگری داشتند
کجا ظاهر شوم
و باطن ناپاکام را در کدام برکه بشورانم
با سرپنجههای توابام چه میکنم
در گلوی تو که تکرار میکنی”چرا”؟
بیدار میشوم
کمی وجدانم را عذاب میدهم
کمی خودم را شیفتهوار نوازش میکنم
کمی اشک برایت میفرستم
و بوسه روانه میکنم به رد پایت در جادهای خاکی
زیادتر از همیشه
عشق میپراکنم در جعد خرمایی موهایم
وابستهام
به رویش درد در ناف و کشالۀ کشدار ِزیر ِزمین!
به راستی “ب” در بحران فقط یک نقطه داشت؟
سرکش این “گاف” در گذر زمان
چگونه بدل شد به شاخ تیز و غرشی که انهدام حال را به دنبال داشت؟
اینک
ما وارثان صدایی خشدار و گونههایی زردیم
که چادر میزنیم
اطراف هر چیزی که قطره قطره میآید
میدانی من چقدر به کوهانم افتخار میکنم؟
و در جابهجایی ایلام تا چه اندازه کوتاهی کردهام؟
صحرایم به محشر میرسید
خزندگانش در آغوشام خسبیده بودند
که ندا آمد ناگهان
دست از پا درازتر شدهاید
کمر شما خم خواهد ماند
اگر راست نشوید در زمان مقرر
و گاهِ رفتن از گاهِ رفتن گذشته بود!
.
.
من اما روایت خودم را داشتم
سکوت میکردم
و سکوت میکردم
و سکوت میکردم
تا لالۀ گوشم خودروتر از خودم بروید
در واحد مسکونی کوچکی
که فقط یک پنجره به آفتاب داشت
تو نمیفهمی!
تنهایی در کوچه هم پیدا میشود
تو نمیفهمی!
آدمهای مغموم از هیچ چیز رنج نمیبرند
تو نمیفهمی!
رابطۀ پر خطر ما زیر پل
رویدادی عاشقانه بود
مرداد ۹۵
ادبیات اقلیت / ۱۷ مهر ۱۳۹۶