پریشانی ادبیات یا پریشانی از نااهلان ادبیات؟ / یادداشتی از حمیدرضا منایی
ادبیات اقلیت ـ یادداشتی از حمیدرضا منایی، نویسندۀ رمان برج سکوت:
چون غم خود نیست این بیمار را
چون غم جان نیست این مردار را
مردۀ خود را رها کرده ست او
مردۀ بیگانه را جوید رفو
مولانا
جناب محمود دولت آبادی در اکران خصوصی «پل خواب» با اشاره به تواناییهای رضا براهنی و مصایبی که در ایران کشید و منجر به مهاجرتش شد، گفته است: «امروز آقایان باید یک لحظه با خودشان فکر کنند با ادبیات پنجاهساله و نویسندگان ما چه کردند!»
حرف، حرف درستی است؛ رضا براهنی کسی نیست که مادر دهر هر روز چون اویی بزاید. از عمق تأثیرگذاری این مرد هر چه بگوییم کم است… یک فقرهاش جریانی بود که در مقابل مرحوم گلشیری راه انداخت که اگر این کار را نمیکرد، ادبیات داستانی ایران به راهی میرفت که حالا همین کورسوی رو به احتضار را هم نمیداشت…
اما حرف جناب دولت آبادی همۀ حقیقت نیست؛ ما با پیشینهای تاریخی و تکرارشونده عادت کردهایم که همواره قصور و ناتوانی خود را به گردن دیگران بیندازیم و ذرهای از تقصیری را که متوجه خود ماست به گردن نگیریم و به حال خود توجه نکنیم؛ همواره حکومتها در ایران به جای حل مشکلات یا اذعان به ناتوانی در برآوردن نیاز مردمان، در پس پشت هر ماجرا دنبال نیروهای خارجی میگردند و طرح هر مشکل و اعتراضی را حواله به دشمنان ملی و میهنی میکنند! ما مردم هم البته از این شکل فرافکنیها خالی نیستیم، برای نمونه نگاه کنید به حال و روزی که ادبیات دارد؛ سلسلهای از حلقههای فاسد، از نویسنده گرفته تا ناشر و مخاطب که دست به دست هم چنان فضاحتی درست کردهاند که در تاریخ بیسابقه است…
در اینکه ممیزی و برخورد امنیتی با اهل ادبیات و کتاب ویرانگر و نابخردانه است، هیچ شکی نیست، اما چرا جنابشان هیچ وقت از دیگر حلقههای فاسد این زنجیره چیزی نمیگویند!؟ تا حالا من ندیدهام جناب دولت آبادی از ناشرانی که نویسندگان را سلاخی میکنند، حرفی بزنند یا دربارۀ باندبازیهایی که در چاپ کتابها اتفاق میافتد، یا دربارۀ جایزههایی که در مراسمشان شرکت میکنند و به اسم جایزۀ ادبی بر هر چه ادب و ادبیت است ماله میکشند و حقها را در روشنای روز ناحق میکنند و جمعی از دوستان به دوستان دیگر و ناشران متبوع جایزه میدهند!
بیایید تصور کنیم فردا روزی جناب دولت آبادی رئیس جمهور ایران بشوند؛ مردی ادیب و محترم، جهاندیده و سرد و گرم روزگار چشیده… اما کارکردشان!؟ اگر بر مبنای حال امروزشان قضاوت کنیم آیا جز این خواهد بود که همچنان چشم را بر آن چه در پیرامونشان میگذرد، خواهند بست و همچنان و بر مبنای الگوی فعلی تمام تقصیرها و ناتوانیها و فسادها را به گردن دیگران خواهند انداخت!؟ و دوباره ماییم با مردی ادیب که به شیوۀ کسانی که محکومشان میکرد، حکومت میکند!؟
برای بسیاری بازی کردن نقش اپوزیسیون بسیار راحت است و البته دکانی دو نبش، اما وقتی از ظاهر و پوستۀ بیرونی قضیه میگذریم و به کارکردها نگاه میکنیم، تفاوتی بین اپوزیسیون و آنچه محکوم میکنند، دیده نمیشود… من اعتقادی به نقش بازی کردن جناب دولت آبادی ندارم، بر عکس، به نظرم آنچه میگوید همانی است که میاندیشد و زندگی میکند… اما جناب دولت آبادی اگر به اطرافشان نگاه کنند فسادی گستردهتر و فراگیرتر از هر امر و اتفاق دولتی پیدا میکنند که بیش از هر چیز ادبیات را پریشان کرده است و اگر بنا بر محکومیت است، اولویت دارند و مستحقترند…
حمیدرضا منایی
۱۰ بهمن ۹۶
ادبیات اقلیت / ۱۰ بهمن ۱۳۹۶