جستجوی نتایج برای "مرادحسین عباسپور"

مردی با موهای یک دست سیاه / مرادحسین عباسپور

روی پاگرد اول می‌ایستم. کلید را می‌زنم و همۀ لامپ‌ها با هم روشن می‌شوند. نور خیره‌کننده‌ای چشمم را می‌زند. می‌خواهم در این لحظه کسی باشد، نه هر کسی، تنها یک نفر که داستان آن زنی را برایم بگوید که بیست سال گذشته بود و هر روز قرار بود تا چند ماه دیگر بمیرد. ...

ادامه محتوا

خیابان پنجم / مرادحسین عباسپور

باد می‌آمد و شاید در پالتوی سیاهی که پوشیده بود اصلاً دیده نمی‌شد. چون ماشین‌هایی هم که از داخل کوچۀ اول بیرون می‌آمدند درست به همان بی اعتنایی از کنارش می‌گذشتند. صدایش هم کمی گرفته بود. ...

ادامه محتوا

کلمه‌ها / مرادحسین عباسپور

چه ضرورتی دارد آدم روزی هزار کلمه حرف بزند. می‌شود با روزی پنجاه تا شصت کلمه هم زندگی کرد. فقط چیزهایی که می‌خواستم یا نمی‌خواستم. حرف دیگری نداشتم. قبلاً هم که داشتم زندگی عادی‌ام را می‌کردم مگر چقدر حرف می‌زدم؟ تو بگو سیصد کلمه، آن هم وقت‌هایی که بیرون می‌روم مثلاً برای خرید نیازهای اولیه وگرنه اگر بتوانم خانه بمانم ... اصلاً این بهتر است. خودم را حبس می‌کنم. ...

ادامه محتوا

فاجعۀ بزرگ / تأملی دوباره در داستان انفجار بزرگ نوشتۀ هوشنگ گلشیری

مارکل، برادر پدر زوسیما در برادران کارامازوف خطاب به دکتر، به خانواده‌اش و خطاب به همۀ جهان می‌گوید: «عزیزان من چرا ما با هم می‌جنگیم؟ چرا نسبت به هم کینه می‌ورزیم و یا نسبت به هم تفاخر می‌فروشیم؟ ...

ادامه محتوا

نگاهی به داستان “عافیت” نوشتۀ بهرام صادقی

شروع داستان عافیت وجهی نمایش‌گونه دارد. مردی از میان پستی بلندی‌ها و تپه‌های زباله و جوی‌های بی آب و دیوارهای گلی می‌گذرد و پا به دنیای دیگری می‌گذارد. دنیای انسان‌های هوشمند متمدن، یا دنیای دستاوردهای اجتناب ناپذیر بزرگ یا... ...

ادامه محتوا

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا