قاب / مرتضا کربلایی لو
به آن جعبهای فکر کردم که پرترۀ پیامبران را پیچیده در ابریشم سیاه در خود داشت و هراکلیوس به آن دو مرد مکهای، فرستادگان محمد، نشان داد. گفتم: «یک فیلم دهثانیهای میخواهم از محمد.» یک گونهاش بالا آمد و اطراف یک چشمش چین افتاد. با لحن شگفتزده گفت: «فیلم؟ از همین محمدی که در قهوهخانه حرفش را زدیم؟» ...
ادامه محتوا ›