غروب، حوالی عذاب / محمدعلی رکنی
داستان «غروب، حوالی عذاب»، نوشتۀ محمدعلی رکنی: قسم خوردیم به امامزاده عبدالله که تا زندهایم به کسی چیزی نگوییم، هر وقت میخواستیم کار مهمی انجام دهیم همقسم میشدیم. دوم راهنمایی که بودیم، وقتی چند بار دعوایمان شد و باز آشتی کردیم، روی کاغذی قوانین دوستیمان را نوشتیم. ...
ادامه محتوا ›