چهار شعر از محسن توحیدیان
چهار شعر از محسن توحیدیان: سنگریزهای / غلتان در خون من / در این بعدازظهر پاییزی / به دریچهای نزدیک میشود / که آن را / بر عبارات بستهاند / سنگ در لامسه آبی است... ...
ادامه محتوا ›چهار شعر از محسن توحیدیان: سنگریزهای / غلتان در خون من / در این بعدازظهر پاییزی / به دریچهای نزدیک میشود / که آن را / بر عبارات بستهاند / سنگ در لامسه آبی است... ...
ادامه محتوا ›شعرهایی از وحید نجفی: شب / از پوستم رد میشود / در استخوان فریاد میکند / و نیمکتهای کنارم / پهلو به پهلو میمیرند. / چند لقمه مرگ / چشمم را سیر میکند و... ...
ادامه محتوا ›شعرهایی از کاوه سلطانی: مثل چیزی که بیهوده نیست ولی از فواصل خاصی بیهوده است / جهانی در اندازههای عجیب در عجیب در عجیب / روی میز مطالعه کنار پنجره... ...
ادامه محتوا ›شعری از فاطمه احمدزادگان: از عشق بگویم / که هر شب با دود سیگار قرار میگذارم / مرا به رختخواب ببرد / که تمام پنجرهها را اتوکشیده بگذارم زیر تخت... ...
ادامه محتوا ›سه شعر از سپیده نیکرو: نیمی از پرنده در آفتاب مانده و نیمی دیگر / در سایه جان داده / مرگ تو حقیقت را دو نیم میکند / و پرده از آفتاب برمیدارد / ای تجسد صلح / که اعماق عادت را شکافتهای / و واژهها در تو جان میدهند... ...
ادامه محتوا ›سه شعر از نرگس دوست: بوسیدهاند / ارغوانی پوست نازکت را / لبهایی که از ساوه با ترک برگشتهاند! / نگاه کن / ترکهای سبک! / سنگین!... ...
ادامه محتوا ›سه شعر از فاروق مظلومی: من از همه کوچها / جا ماندهام / کوچ آن پرندههای بیطاقت وحشی / آن ایل نجیب / که با بزهایشان / از قالیهایم / رفتند... ...
ادامه محتوا ›دو شعر از محمدعلی حسنلو:من دیدهام که خون / غلیظ میپاشید و درو میکرد / گلوله، صحنهای را که از گردن / ساقط شده بود / مگر آدمی / چندبار تکرار میشود... ...
ادامه محتوا ›سه شعر از لیلا درخش: ورق خوردْ صبح / در لختههای خون / و بستری / که جفت زنان کرد را / با سرفه بریده بود / در حملههای دشتی که سر نداشت / با اعتمادی... ...
ادامه محتوا ›دو شعر از فرخ احسانی: کیومرث منشیزاده به قصد مردهها مرد در ساعت بیست و پنج / روزنامهها همه ساکت شدند / تو دچار دگردیسی شدی... ...
ادامه محتوا ›