دو شعر از احسان اورنگی
دو شعر از احسان اورنگی: او / پسر سرشاری بود / سرشار از نمیدانم چه / از خودم عاجزانه درخواست کردم که شاعر نباشم / چون نوشتن سختترین کار است وقتی نمینویسم... ...
ادامه محتوا ›دو شعر از احسان اورنگی: او / پسر سرشاری بود / سرشار از نمیدانم چه / از خودم عاجزانه درخواست کردم که شاعر نباشم / چون نوشتن سختترین کار است وقتی نمینویسم... ...
ادامه محتوا ›شعری از سمیه جلالی: با احتمال بریدن از بندها آمدم، / آمدم تا به نقطهها خیرگی کنم؛ / احتمال دارد اینبار بریدههایم را به مکاتب بروز دهم... ...
ادامه محتوا ›خوانا نشستهام بر پوستت / وقتی تنهاییات پرواز هواپیمایی بود که شب را پاره میکرد / ای پوست محمود وقتی دختری نوبالغ زن میشد / انگشتهای شمردهام را مشت زدم به دیوار خانهای کلنگی، لعنتیها چرا؟ / انگشتهای جیبیام ساعتی است که نمیشمارد. ...
ادامه محتوا ›هر کاری کردم تا اگر / مرتب شد ردیف کلمات روی لبها / میشد اگر هوا بارانی، ابر میشدم / تا بعد خودم رنگینکمان خودم باشم / یک چند وقت / این زمستان هم به خانۀ ما آمد... ...
ادامه محتوا ›در مه قدم میزنم. / درختان که در پدیداریشان مرور میشوند / از اشباح زنان و مردان در شهر تجلی بیشتری ندارند. / زیر آسمان ستارههای فروزان / همان افکاری را دارم که در اتاق خواب. / دیگر بادی بر بادبانها نمیوزد. ...
ادامه محتوا ›اندوه شدم / شعری از پدرام محمدزاده همراه با مؤخرهای کوتاه در مورد سبک شعری خیابانمن اندوه بودم: در اتاقی زرد / که دور تا دور دیوارهایش را عنکبوتها تار تنیدهاند / عنکبوتهای محافظ / که از حضور هر حشره سایبرنتیکی که برای شنود میفرستند... ...
ادامه محتوا ›دو شعر از روزبه کمالی: کَلاپیسه روزریز / هم در خَم است طَررارا / هوارهایِ هَبا میورزد / کلمات: / اجمالی / عَلقَمهزن... ...
ادامه محتوا ›گلو / به دامن باد / واژگان را صید نکرده باشی / از سکوت / نم میخورد، نخنما! / به ته میرسد / خطابهات! / بانو! / مملو از معاشقه / تارزان شعرهای معاصر... ...
ادامه محتوا ›شعری از مجید زمانی اصل در سوگ قاسم آهنین جان که چهاردهم اردیبهشت 1400 در اهواز درگذشت: با آهی آسمانی و آسمانی آه / دخیل میبندم؛ / به صخرۀ سترگ نامات / ای خداوندگارا / که رنج سرطان است و / سرطان است رنج آدمی / از دیر آمدن و چشم انتظاری / که بیاید از تپه سارها، مرگ! ...
ادامه محتوا ›شعری از افسانه پورقلی: چراغ بیاور و نور / سرشارم کن از صراحت کلمات / نگاه کن به تعفن دملهای دورِ بینی / به تبلور ترکیدن پوست در بسامد دو انگشت / چه انفجار شکوهمندی نهفته است در جهل دملهای چهل سالگی! ...
ادامه محتوا ›