شعری از آرمان میرزانژاد
شعری از آرمان میرزانژاد: به نام پوچی محض / من مؤمنم به پرخاش / وقتی تمام قبیلهٔ من را خون و تازیانه گرفته است / من مؤمنم به جراحت / در اعلانیههای دروغین روزنامههای زرد... ...
ادامه محتوا ›شعری از آرمان میرزانژاد: به نام پوچی محض / من مؤمنم به پرخاش / وقتی تمام قبیلهٔ من را خون و تازیانه گرفته است / من مؤمنم به جراحت / در اعلانیههای دروغین روزنامههای زرد... ...
ادامه محتوا ›شعری از سعید شعبانی: با گیلگمش بگو / تا یک عقاب بیاید / بیاید از گوشتهای تنم / تنم که استخوان شده است / یا از اسید شدنم / که صدا میآید / از استخواندانی که اجدادی است... ...
ادامه محتوا ›شعری از نرگس باقری: ... ای که خودت را روی ضلع جدولیام میکشی / مرا از آزادی برگردان! / که بوقهای زیادی در بغل دارم / من خط سفید ممتدی دارم اما / چراغهای رنگیام مدام / روی قرمز / بند / میرود... ...
ادامه محتوا ›چند شعر از نانام: شعر دقیقن در ثانیه 59ام اتفاق میافتد. / بار و بندیلش را بسته است و میداند که رفته است. / در ثانیهای که 59 بار مرده است / مرگ / تنها یک بار اتفاق میافتد. ...
ادامه محتوا ›شعری که احمد شاملو در خواب برایم خواند / مجید زمانی اصل: با پیراهن چارخانهای / به زمینهای از پرّان خون انارها / به خانه خانۀ اخرایی رنگ... ...
ادامه محتوا ›چند شعر از هما همتا: وصلم به کشالهی این روز ها که رفته رفته و جایی میرسند؛ به ماه و سال / من لاشهی جامانده از لحظاتی که خیلی عادیست، نمرده باشم ...
ادامه محتوا ›روحینا رویش: مردها انبارند / از طالب / از داعش / از ابوجهل و فریب... / زنها آبستن از این جنگ میشوند / ــ سکوت تنها مسیریست / که برنمیگردند... ...
ادامه محتوا ›یک روز میبینی اسبی روی درخت لم داده / یک روز مرغی میبینی / در مطبخ توی قابلمه کز کرده / آن روز برای زمین روز بزرگی است... ...
ادامه محتوا ›چاقوها / شعری از امل الجبوری: رودهایی که هر کرانهاش چاقویی است / سرزمینی خاکش چاقو / رخسارهایی طرحشان چاقو / مردمانی که ازدحامشان چاقوست / شبجامهای که در قماشاش نیش چاقوست / گلوبندی گوهرهاش چاقو / در آزمایشگاهِ حقیقت زیر میکروسکپ / جدا شدند چاقوها از ماهیتشان... ...
ادامه محتوا ›سه شعر از مصطفا صمدی: برای ده سالگیم / بیست سالگی / حتی سی / که پا نگذاشته هنوز / متأسفم / متأسفم پاهایم نمیرسید / که توپ را از زمین خودی دور کنم / میتوانستم فقط دریبل بخورم / از پوچکها سوت بسازم / و باخت را ببرم / متأسفم پسر شجاعی نبودهام... ...
ادامه محتوا ›