شعری از آنژیلا عطایی: ساعت هفت و چندعقربه بزرگ / در قرنیه / چیزی برای دیدن نیست. / خون از جنون الفبا به چشم / برنمیگردد... ادامه متن
شعری از محمد اصفهانی: خستهام / از هر قداست خونینی، / از هر کابوس بیخوابی، / از هر قایق به حکمت سوراخی، / حالِ مرثیهخوانی را دارم که... ادامه متن
شعری از حسن نیکوفریدهجای بستۀ من / مانده با طلسم و معجزه / کنار هزار حلقۀ طناب که با ندامت گره خوردهاند / و صاحبانش بیدار نمیشوند... ادامه متن
شعری از جواد خوانساری: تکههایی از خیابان / به پولکهایش چسبیده است / کمی از کبودی زیر چشمِ دخترک فال فروش / کمی از خاکستر... ادامه متن
میتوانست گلولۀ رهاشده را با دهان بگیرد / و با او یک فرصت بسازد / بیا وُ معشوقۀ من شو ای نازنین گلوله / مردنِ دهانِ او چه طعمی دارد... ادامه متن
شعری از مرضیه رحیمی: بین ما چمدانی بود / به هیچ کدام تن نمیداد / نه به اتوبوسی که مرا میبرد / نه به بوسههایی که علوم تجربی بودند... ادامه متن
دو شعر از آنا رضایی: چهار گره برای یک روایت کافی ست / به دنیا میآید / زنی روی پل پرنده میشود / ازدواج میکند / نیمی از چاقودر پولک و آبشش فرو میرود... ادامه متن
نه اینکه گریه میکند منم / نه تو آن سایۀ افتاده بر دیواری / ما دو ابر دیوانهایم در باران / حالا زمین را برای چند سال / در دست ویرانیاش... ادامه متن
خیره شدن ترسناک نیست؟ / وقتی که تمام مجسمهها / به همان نقطه خیره باشند / ترسناک نیست هندسۀ ردیف درختان؟ / آنگونه به وسواس / که از این زاویه تنها یکی پیدا باشد... ادامه متن
چند شعر از سعید نصاریوسفی: میروم تمامم را به تخت بدهم / و کمی کوتاه بیایم از لباسهام / و دراز بکشم بر خوابی که تخت مرده است! ادامه متن
آخرین دیدگاه ها