چرا هر صبح نمیمیریم؟
«هر صبح میمیریم» داستانی است که با قلم سیداحمد بطحایی سال 1394 در نشر افق به چاپ رسید و به بازار داستان راه یافت. این رمان شامل سه فصل روزگار جهنم، روزگار برزخ و روزگار دنیا است با همین ترتیب. ...
ادامه محتوا ›«هر صبح میمیریم» داستانی است که با قلم سیداحمد بطحایی سال 1394 در نشر افق به چاپ رسید و به بازار داستان راه یافت. این رمان شامل سه فصل روزگار جهنم، روزگار برزخ و روزگار دنیا است با همین ترتیب. ...
ادامه محتوا ›رمان شرح حال پسری به نام رسول است که در سالهای جنگ درگیر جنگی کوچک با خود، موقعیت اجتماعی پایینش و پدر یکی از دوستانش میشود. ...
ادامه محتوا ›نوشتن دربارۀ یک کتابِ مسالهدار، اگر داعیهٔ ویرانی نداشته باشد، لااقل واجد این وضعیت است که میشود با آن تا حدی کلنجار رفت و بخشی از دغدغهها و مولفههای نظری آن را از درجهٔ اعتبار ساقط کرد. ...
ادامه محتوا ›مجموعه داستان نهنگ تاریک نوشتۀ سعید بردستانی، دوازدهمین اثر انتشارات پیدایش در حوزه ادبیات بزرگسال است که بهتازگی منتشر شده است. ...
ادامه محتوا ›داستانهای «مثل کسی که از یادم میرود» همگی در فضای شهری میگذرند. عشقی نافرجام، آمیخته با خیانت در بیشتر داستانها دیده میشود و شاید بتوان خط کمرنگی که داستانهای مجموعه را به هم مرتبط میکند، همین عشق دانست. ...
ادامه محتوا ›افشین شاهرودی «عکاس ـ شاعر»ی است که رابطۀ چند سویه بین «شعر ـ طرح» و «شعرـ عکس» برقرار میکند. صحنههای روایی را به تصویر می کشد، کلمات را طرح میزند، تا برگ دیگری از شعر بیافریند. ...
ادامه محتوا ›رمانِ نازمانِ روزگار دوزخی آقای ایاز با دستمایه قرار دادن داستان ایاز و محمود غزنوی و تلفیق تاریخ معاصر و گذشتۀ ایران، به شکلی عریان و جسورانه، به نقد ساختار قدرت پرداخته؛ تا در پرتو این عریانی بتواند خشونت حاکم بر تاریخ و سرنوشت مردم را نشان دهد. ...
ادامه محتوا ›از بُعد انقلابیگری و ماجراهای عمو اقبال و آقای آدم (پدر افروز) و اکبر شیرهای (دکتر اکبر معتمدی) که بگذریم، داستان حمیدرضا شریفی، بُعد عاشقانهای هم دارد. موژان، دخترک زغالین و زیباروی داستان، که نمونۀ کامل یک دختر شرقی ـ ایرانی است، و روی سیمهای برق دکل مینشیند و میخوابد و آواز میخواند، و همه چیز دارد جز قدرت پرواز، با رمدیوس خوشگله، آفریدۀ بیهمتای مارکز در رمان «صد سال تنهایی» در هم میآمیزد و سرور ...
ادامه محتوا ›راوی حکم میکند تا نویسنده تیغ را به صورت ضربدری روی دستهایش بکشد، نباید بعدها هیچکس فکر کند که شخص مرده، حتی برای لحظهای، ترسیده است. اما در واقع یک ترس عمیق وجود دارد، حتی ترس از خیس شدن اوراق، ترس از اینکه نشود مادر را صدا کرد، ترس از نداشتن رفیقهای مثل رؤیا، که وجودش یکی از دلایل خودکشی است. راوی نویسنده را فردی ترسو میداند که باید از جهان خودکشی برود بیرون. «دوش بگیر و بعد برو بیرون.» ...
ادامه محتوا ›نویسندهی «تمام دیوارهای این روستا را خراب کن» به خوبی به اهمیت انتخاب عناصر و چگونگی عمل در تحلیلهای چهارگانه آگاه است و بر همین اساس با انتخابهای مفیدی که انجام میدهد، به آنچه مدنظر دارد نایل میآید و نتیجهی این شناخت، آفرینش داستانهای ماندگاری است که نمونههایی از آن در اولین مجموعهداستان وی به چاپ رسیده است. ...
ادامه محتوا ›