ادبیات جنگ / ادبیات ضد جنگ؛ گزارشی از یک نشست
ادبیات اقلیت ـ نشست ادبیات جنگ و ضد جنگ، به همراه بررسی رمان عقرب روی پلههای راهآهن اندیمشک یازدهم شهریور ماه سال جاری در فرهنگسرای اشراق تهران و با حضور خانمها، طاهره رحمانپور و مرضیه صادقی برگزار شد.
شاهنامه، اثری حماسی با محوریت جنگ
مجری جلسه پس از عرض خیرمقدم به ذکر مقدمهای درباره ادبیات جنگ و ادبیات ضد جنگ، به شرح زیر پرداخت:
«در جهان با اولین جنگی که صورت گرفته، ادبیات جنگ هم متعاقبش در قالب ادبیات عامیانه یا خاطره شکل گرفته و به صورت سینه به سینه منتقل شده است؛ یا بعدها به صورت مکتوب درآمده است. شاید در دنیا حماسهی ایلیاد و اودیسه اولین آثاری بودند که به تعاقب جنگ یا خاطرهی آن به وجود آمدند. البته به آنها آثار حماسی گفته میشود؛ یعنی رویکرد مثبتی نسبت به جنگ دارند. در ایران هم اگر بخواهیم اثری را با سند و مدرک نام ببریم، شاهنامهی فردوسی را داریم که آن هم یک اثر حماسی با محوریت جنگهایی است که خاطرهی آنها نقل شده و بعد توسط فردوسی مدون شده است.
در دورهی معاصر ایران، بعد از به وقوع پیوستن جنگ ایران و عراق در سال ۱۳۵۹، آثار معاصر جنگ در قالب رمان، داستان کوتاه و شعر، شکل میگیرد. این آثار در زمان جنگ با رشد فزایندهی کمی روبرو بود. دلیل آن هم وجود حال و هوای جنگ در جامعه بود. بنابراین هر نویسندهای به تبع ذوق و دیدگاه خود دربارهی جنگ، نوشت. با پایان جنگ، آثار از لحاظ کمی کاهش پیدا کردند. اما از نظر کیفی ادبیتر، هنریتر و فنیتر شدند. دلیل آن هم این بود که وقتی حال و هوای جنگ حکمفرما بود، افراد به دلیل آنکه با هدف ایجاد شور و انگیزهای که لازم بود در زمان جنگ ایجاد شود، آثار را تألیف و تدوین میکردند، خیلی توجهی به مباحث فنی و ادبی نداشتند. بنابراین، کیفیت آثاری که در زمان جنگ نوشته شد، شاید خیلی مطلوب نبود. اما بعد از جنگ و در یک فضای آرام، شعرا و نویسندگان ما میتوانستند با تمرکز بیشتر به جنبههای ادبی و هنری آثار خود بپردازند.
جامعهای که با جنگ خو گرفت…
پس از این مقدمه، از خانم رحمانپور دعوت شد تا به ارائهی سخنان خود بپردازد. او گفت، «ادبیات جنگ ایران را میتوانیم از مهر۵۹ که جنگ ایران و عراق شروع شد و عراق رسماً به ایران حمله کرد، در نظر بگیریم. مواجههی مردم عادی با جنگ به چند دلیل بود. استانهای غربی و شهرهای مرزی ایران، عملاً با جنگ مواجه شدند. به خاک آنها و منازل آنها حمله شد و مردم عادی و غیرنظامی با جنگ مواجه شدند. دومین علتی که جنگ ایران شایع و همهگیر شد، این بود که عراق از طریق نیروی هوایی، شهرهای بزرگ ایران، مثل تهران و اصفهان را بمباران هوایی میکرد. سوم اینکه، نیروهای داوطلب از مردم عادی در جنگ شرکت کردند.
با وارد شدن خسارات و طول کشیدن هشتسالهی جنگ، جامعه با جنگ خو گرفت. مردم در عرصههای مختلف اجتماعی، فرهنگی و سیاسی، کنجکاوی و دخالت کردند. این قضیه را در ادبیات هم میتوانیم ببینیم.
۲۵۸ نویسندهی جنگ در طول ده سال
رحمانپور در ادامه، آماری را از کتاب صد سال داستاننویسی ایران نوشتهی حسن میرعابدینی با این مضمون ذکر کرد: در فاصلهی سالهای ۵۹ تا ۷۰ در ایران ۴۶ رمان و داستان بلند و حدود ۱۶۰۰ داستان کوتاه دربارهی جنگ نوشته شده است. در فاصلهی سالهای ۵۹ تا ۷۳، جمعاً ۲۵۸ نویسنده به مقولهی جنگ پرداختند.
او ادامه داد: این قضیه بسیار عجیب است! چرا که ادبیات داستانی ما طی ده سال، آن قدر پیشرفته نبوده که این تعداد نویسنده فعالیت کنند. این آمار، آمار عجیبی است. آیا تمام این افراد قطعاً نویسنده هستند؟ یا نویسندهی داستاننویس هستند؟ این افراد را میتوانیم جزء چه نویسندگانی قرار دهیم؟ بررسیهایی که من انجام دادم، این رقم را میتوانیم، چند دسته کنیم، عدهای از ۲۵۸ نفر، کسانی هستند که خاطرات خود را از جنگ بیان کردند. هدف این افراد از این قضیه، بیشتر بیان احساسات خودشان و ترغیب مردم است. بار عاطفی قضیه را بیشتر کنند. مردم را دچار شور و هیجان کنند تا به جبهههای جنگ بروند. عدهای از آنها درصدد ادای رسالت سیاسی و عقیدتی خودشان، خاطراتشان را نوشتهاند. عموم این افراد داستاننویس نیستند و فقط به ذکر خاطرات خود پرداختهاند.
چند نوع دستهبندی…
در مقابل این افراد، نویسندههای حرفهای هستند که با داستان آشنا هستند و داستاننویسی کار کردهاند. مطالعه و پیشزمینهی ادبی داشتند و میتوانیم آنها را در مقابل خاطرهنویسها قرار دهیم. تقسیمبندی دیگری که وجود دارد، آن است که تعدادی از این نویسندهها، داستانهای خود را در طول هشت سال جنگ نوشتند و عدهی دیگری بعد از جنگ. قضیهی دیگری هم که بهتر است گفته شود، آن است که عدهای از این افراد فضای جنگیدن و جبهه را تجربه کردند و عدهای، به خصوص در میان نویسندگان نسل نوی ما، فضای جنگ را تجربه نکردهاند.
برای روشنتر شدن بحث، بهتر است، جریانی را که بعد از سال ۵۹، شکل گرفت و ما عنوان ادبیات جنگ را روی آن میگذاریم به دو بخش تقسیم کنیم: یک سری از این داستانها را میتوانیم اصطلاحاً داستانهای «دفاع مقدس» بخوانیم. یک سری را داستان جنگ یا ضد جنگ بنامیم.
در نوع اول یعنی ادبیات دفاع مقدس، داستاننویسان یا خاطرهنویسان یک رویکرد تبرئهای نسبت به جنگ دارند. فضای جنگ را تقدیس میکنند. قهرمانپروری میکنند. روحیهی ایثار را در سرتاسر داستان و المانهای آن پررنگ میکند. یک برداشت عاطفی از مسائل غیر عاطفی یعنی سیاست و جنگ دارند.
در نوع دیگر، ادبیات جنگ و ضد جنگ، عموماً نگاه مثبتی به جنگ ندارند. جنگ را مانند یک جغد شوم میدانند که روی مردم و اجتماع نشسته. شروع به ویرانی میکند و برای مردم رنج دارد.
چگونگی ادبیات دفاع مقدس
رحمانپور ادامه داد که در این بحث و بررسی به موضوع تفاوت این دو رویکرد، فرم و محتوای آنها خواهد پرداخت. او از داستان دفاع مقدس شروع کرد و گفت: این تیپ داستانها از لحاظ فرم، عموماً خصوصیات مشابهی دارند. این داستانها عموماً تعلیق ندارند. مخاطب، انتظاری نمیکشد؛ صرفاً موقعیت یا شرایطی بیان میشود و بدون وجود تعلیق، داستان پایان مییابد. ویژگی دیگر آنها این است که عموماً شعارزده هستند. این شعارزدگی به علت بیان مستقیم داوری نویسنده است. عقیدهی نویسنده به هر نحوی از طریق شخصیتپردازی، یا مستقیماً در کتاب بیان میشود. همین قضیه، جنبهی کلیشهای داستان را بالا میبرد.
ایراد دیگری که این نوع داستانها دارند، مشکل شخصیتهاست. شخصیتپردازیها معمولاً مستقیم هستند. به گونهای نیستند که بتوانیم در عناصر دیگر شخصیتها را پیدا کنیم. نویسنده شخصیت را توضیح میدهد. داوری مثبتی نسبت به او دارد و او را یک قهرمان جلوه میدهد. این داستانها عموماً ایرادات ویرایشی دارند. از آرایههای ادبی کمتری استفاده میکنند. زبانشان حماسی است. حجم محتوا را در نظر نمیگیرند. عموماً به حواشی و مسائلی میپردازند که ربطی به پیرنگ اصلی داستان ندارد. مشکل فرمی دیگری که این داستانها دارند، نامنظم بودن ساختار روایی آنهاست. پیرنگها خیلی ضعیف است. یک اوج کلیشهای مشخص دارند و آن اوج هم برای قهرمان داستانشان شهادت است.
به نظر من یکی از ایرادات اصلی این نوع داستانها تصویرهای آن است. تصویرها، تصویر جنگ است. تصویر خشنی است. ما تصویر خون را میبینیم. تصویر مرگ را میبینیم. از آن طرف، نویسنده، بار عاطفی این قضیه را بسیار زیاد میکند. ما میبینیم که در توصیفی، فلان شخصیت در حال کشته شدن است. ولی آن قدر بار عاطفی قضیه را زیاد میکند که نوعی تناقض ایجاد میشود. کشته شدن و تصویرپردازی، به این اندازه خشن را با احساسات و عواطف میآمیزد. این مشکلی است که در اغلب کتابهایی که ادبیات دفاع مقدس هستند، دیده میشود. البته این قضیه، صفر و یکی نیست و ما نمیتوانیم بگوییم همهی داستانهای دفاع مقدس این ایرادها را دارند. اما کم و بیش این ایرادها را میبینیم. این ایرادات فرمی، عموماً به این علت است که این نویسندگان این کتابها، اطلاع چندانی از مسائل داستاننویسی و ادبیات ندارند. صرفاً یک روایت را پیش میبرند. یک خاطرهای را بیان میکنند. برای همین، ما مشکلات فرمی را در آنها به شدت میبینیم.
از نظر محتوا، نویسندههای دفاع مقدس برای تبلیغ رسالت عقیدتی خودشان، آرمانهای خود و یک سری خاطرات را بیان میکنند. برای بررسی این محتوا باید کتابها را به دو دسته تقسیم کنیم. آنهایی که در طول جنگ نوشته شدهاند و آنهایی که بعد از جنگ نوشته شدهاند. شخصیتپردازی کتابهایی که در طول جنگ نوشته شدهاند، حول دو کلیشه پیش میرود؛ یکی، رزمندهای که خیلی آگاهانه، خودجوش و داوطلبانه به جبهه میرود و در جنگ شرکت میکند، شهید میشود و ما شخصیت خیلی مثبتی را مشاهده میکنیم. شخصیت کلیشهای دومی که ما در این نوع ادبیات میبینیم؛ فردی است که از لحاظ اخلاقی، خنثا یا منفی است (نه فقط در داستان، بلکه سریالها و فیلمهای تلویزیونی)، وقتی که یک دوست یا آشنایی را میبیند که رفتار خوبی دارد و آرمانگراست و شهید میشود، او متحول میشود و به آرمان دوستش رو میآورد. جبههی جنگ را یک تصفیهی روحی برای خودش میداند. البته نمیتوان صفر و یکی گفت. مورد جالب دیگر در مورد محتوای این داستانها آن است که روایتهای این داستانها به نحوی بیان میشود که ما به یاد اسطورههای مذهبی میافتیم. یعنی این داستانها، نوعی تلمیح به آنها دارد. خوانندهی باهوش معمولاً متوجه این قضیه میشود. بعضی این کتابها خیلی مستقیم این قضیه را بیان میکند؛ که به دلیل ضعف داستاننویسی نویسنده است.
مورد دیگر از نظر محتوایی، تقسیمبندی راوی این نوع داستانها به چند نوع است. یک دسته، دختران تازهعروسی هستند که خودآگاهانه با یک جوان آرمانگرا، انقلابی و شهادتطلب ازدواج میکنند. دستهی دوم، راویهای داستانهای دفاع مقدس در زمان جنگ، مادرانی هستند که فرزندان خود را که با خون و دل بزرگ کردند، از دست میدهند. دستهی سوم، کودکان و نوجوانانی هستند که پدرشان کشته میشود. به آرمانهای پدرشان علاقهمندند و میخواهند آن را پیروی کنند؛ به جبههی جنگ میروند و شهید میشوند. دستهی چهارم، زنان حاضر در معرکهی نبرد هستند. این زنها معمولاً امدادگر، ایثارگر و کمکدهنده در جبههی جنگ هستند.
رحمانپور پس از آوردن مثالی از کتاب دا، ادامه داد: دستهی دومی که میخواهم بررسی کنم، داستانها دفاع مقدس پس از جنگ است که دیگر آن کارکرد داستانهای دسته اول برای حضور مردم در جبهههای جنگ را ندارند. کلیشهی دوم را نیز که فردی با رفتن به جنگ متحول میشود را نیز از دست داده. ما همچنان از نظر محتوا تقسیمبندیهایی را داریم که انواع دیگری از راوی به آن اضافه میشود. یکی جانبازی است که به بیان تعارضات درونی خودش میپردازد. از دفاع مقدس میگویند. از شرایط مقدسگونهی جنگ میگویند. اینکه دوستشان شهید شده ولی خودشان نه. اینکه به خاطر این موضوع چه سعادتی را از دست دادهاند. این جانباز معمولاً یکسری تعارضهایی را با خودش دارد. دلتنگیها دارد. دومین دستهی دیگر راوی که اضافه میشود؛ کودکی است که خبر شهادت پدرش را میشنود. این کودک میخواهد راه پدرش را به گونهی دیگر ادامه دهد. نه حالا صرفاً با حضور در جبههی جنگ، بلکه مسائل دیگری هم هست که میتواند از طریق آنها این کار را انجام دهد. یک سری دیگر از راویها، میتوانند راوی داستانهای خلاقانه باشند. راوی خاطره-داستان باشند. زنهایی باشند که احساسات درونی خودشان را از جدایی از همسرشان و شهادت او روایت میکنند. البته ممکن است مرد داستان، برادر یا پدر این زنها نیز باشد. اما عموماً این افراد همسر این اشخاص هستند و از اینکه پس از شهادت همسرشان چه سختیهایی کشیدهاند و سعی کردند، بچههایشان را با آرمانهای همسرشان بزرگ کنند، میگویند. موضوع دیگری که در این داستانها وجود دارد، آن است که فضای جنگ در داستان و شخصیتهای آن حماسی است. میتوان گفت، شخصیتهایی که در داستان کشته میشوند، حماسهسازهای آن فضای داستانی هستند. در این تیپ روایتها ما با شخصیتها روبهرو نیستیم؛ با قهرمانها روبهروییم. با فضای سفید، سیاه و خاکستری روبهرو نیستیم، با یک فضای حماسی روبهروییم که قهرمان جانفشانی میکند؛ ایثار میکند و به این ایثار افتخار میکند. این تقسیمبندی من از محتوای دفاع مقدس است.
ادبیات جنگ یا ضد جنگ
رحمانپور در ادامه به ایراد سخنان خودش در رابطه با ادبیات جنگ پرداخت و گفت: ما این جریان ادبی را میتوانیم ضد جنگ هم بگوییم. نویسندههای این جریان، عموماً نویسندههای حرفهای هستند. به این مفهوم که با ادبیات آشنایی دارند. احیاناً سابقهی داستاننویسی داشتهاند. سواد داستانی دارند. با عناصر داستان آشنایی دارند. عموماً داستانهای این نوع، از شکل خاطرهای خودش خارج میشوند. در داستانهای دفاع مقدس نمیتوانیم مرزی بین خاطره و داستان تخیلی قائل شویم. اما عموم داستانهای ضد جنگ، داستانهای تخیلی هستند؛ نه صرفاً خاطره. تصویری که نویسندههای این داستانها ارائه میکنند، معمولاً، تصویر واقعیتری است. همانطور که در ادبیات دفاع مقدس گفتم، گاهی نویسنده یک صحنه خونین و خشن را با بار عاطفی مثبت میگویند. در حالی که داستانهای جنگ اگر اینجور تصاویر خشنی ارائه میکنند، این قضیه را رعایت میکنند که بار احساساتی و عاطفی آن را برمیدارند. همراه با تصویر خشن، روایت هم، پابهپای آن خشن است.
در این بخش از جلسه، یکی از حاضران پرسشی کرد و بعد از آن، بحثی میان مدعوان و چند تن از حضار صورت گرفت که پس از پایان آن، رحمانپور، به ارائهی ادامهی صحبتهای خود پرداخت و گفت: ادبیات جنگ را عموماً نویسندههای حرفهای کار میکنند. نویسندههایی که واقعگرایانه، درد و رنجی را که مردم در زمان جنگ تحمل میکنند، بیان میکنند. نمیگوییم این نویسندهها، صرفاً نگاه سیاسی خاصی دارند. بلکه، هیچ بار عاطفی را روی متن نمیگذاند. خیلی رئال، زندگی عادی را بیان میکنند. بیان اینجور مسائل، در واقع، درد و رنجی هست که مردم تحمل میکنند. در مورد فرم این آثار، از آنجا که نویسندهها، حرفهای هستند، عموماً سبک خاص خودشان را دارند. نمیتوانیم ایرادات فرمی بگیریم؛ چون نویسندهها با ادبیات آشنایی دارند. امّا در مورد محتوای این داستانها، آن را به چند دسته تقسیم کردم. معمولاً این نویسندهها، حال و هوای شهرهای جنگزده را توصیف میکنند. این حال و هوا، معمولاً آشفتگی، گرفتاری، از هم پاشیدگی و مهاجرت خانوادهها، بیخانمان شدن، از دست دادن یکی از اعضای خانواده و تحمل مصیبت است. یکی از محتواهای اصلی این داستانها، هجوم دشمن است. نویسندهها عموماً به جای آنکه یک صحنهی حماسی را برای ما تصویر کنند؛ چند تا قهرمان توی صحنه بگذارند، دربارهی وحشت مردم از حضور دشمنی که اسلحه در دست دارد، صحبت میکنند. به جای آنکه اسلحه را وسیلهای برای شهادت و رسیدن به خدا بدانند.
شخصیتها در این داستانها، آدمها عادی و معمولی هستند که با جنگ روبهرو شدهاند. قهرمان نیستند که بخواهند نیروی فوقالعادهای داشته باشند. آدمهای معمولی که در یک موقعیت قرار گرفتند. این آدمها، معمولاً نسبت به موقعیتی که در آن قرار گرفتند، احساس ترس دارند. نسبت به کشته شدن… یکی دیگر از محتوا هم آن است که نویسنده بیان میکند، افراد حاضر در جنگ، قربانیانی هستند که خیلی راحت در جنگ جان میبازند. علاوه بر اینکه اینکه استقامت و پایداری میکنند، خیلی راحت کشته میشوند.
رحمانپور در این بخش از سخنرانی خود به ارائهی مثالهایی از متن رمانهای، سفر به گرای۲۷۰ درجه، نوشتهی احمد دهقان و فالخون نوشتهی داوود غفارزادگان پرداخت. با پایان سخنان رحمانپور از خانم مرضیه صادقی دعوت شد تا به ارائهی صحبتهای خود در مورد رمان عقرب روی پلههای راهآهن اندیمشک و ادبیات جنگ و ادبیات ضد جنگ بپردازد.
تئوریزه کردن آموزههای اسلامی در قصهنویسی نوشتهی محسن مخملباف
صادقی گفت: قبل از نقد کتاب، میخواهم توضیح بدهم که اصلاً ادبیات جنگ با طرز تفکر چه کسانی شکل میگیرد. و چرا به راحتی میشود آن را از ادبیات ضد جنگ جدا کرد. نخستین نویسندهی جنگ و بهترین نویسندهی بعد از انقلاب، طوری که میرعابدینی معرفی میکند؛ محسن مخملباف است. مخملباف نمایندهی نویسندههایی است که از حوزه [هنری] آمدند تا تفکر اسلامی را بر اساس خواستههای نظام تعریف کنند. این اتفاق کی میافتد؟ وقتی کتابی با عنوان قصهنویسی در سال ۶۰ منتشر میشود. مخملباف تمام آموزههای اسلامی را در این کتاب تئوریزه میکند. سپس میگوید من این کار را انجام دادم؛ انقلاب هم که رخ داده، جنگ هم که رفتیم؛ حالا شروع کنید بر اساس این تئوری اسلامی برای منافع نظام، کتاب بنویسید. مخملباف در مصاحبهای میگوید، جهانبینی من بر اساس «غیب»، «شهادت» و «عالم پس از مرگ» است. شما، این سه عنصر را به طور کامل در ادبیات دفاع مقدّس یا ادبیات جنگ میبینید.
مخملباف سه دورهی زندگی دارد که با سومی آن کاری نداریم. بخش اول، مخملباف انقلابی است که کتاب حوض سلطون را مینویسد… هدف اصلی در این داستان، کوبیدن غیر روحانیون مبارز جبههی ملی در سال ۴۲ است. سال ۱۳۵۹، انقلاب اتفاق میافتد و ما با یک مخملباف دیگر مواجه میشویم. این آدم میخواهد مردم را به جنگ دعوت کند… کتاب باغ بلور را مینویسد. این کتاب، در شخصیت اول، زنی به اسم ملیحه دارد. اینجا شروع ادبیات جنگ است. ملیحه با آگاهی کامل در کنار همسر جانبازش میماند و عشق را که به معنای کامل، خواستن طرف مقابل است، تبدیل به یک فریضهی دینی و اخلاقی میکند. تبدیل شدن تمام اعتقادات به مسائل دینی و اخلاقی، چیزی است که در ادبیات جنگ اتفاق میافتد و شروع میشود. شروع ادبیات جنگ با این کار مخملباف و پرداختن شخصیت ملیحه اتفاق میافتد. نویسندههای دیگری میآیند، قاسمعلی فراست، ناصر معززی، سید مهدی شجاعی، محسن سلیمانی، رضا رهگذر، ابراهیم حسنبیگی، جهانگیر خسروشاهی، محمدرضا بایرامی، همهی اینها دقیقاً نویسندهی جنگ هستند و نویسندهی دفاع مقدس. شعار مخملباف را دنبال میکنند.
محور اصلی داستانهای آنها، نشان دادن این است که جنگ ایران و عراق، دقیقاً چیزی شبیه مسئلهی عاشوراست. ما یک سابقهی دینی داریم؛ با آن سابقهی دینی میرویم میجنگیم و باید آن را در آثار ادبیمان نشان دهیم. این افراد خیلی هم به جنگ علاقه دارند. اولین بارقههای ضد جنگ در همان سالها اتفاق میافتد. مکتبی شکل میگیرد به اسم مکتب جنگ شهرها. اولین کسی که در این زمینه کار میکند، احمد محمود با کتاب زمین سوخته است. اینجا دیگر قرار نیست مردم برای جنگیدن دعوت شوند. ما تبعات جنگ را در شهرهایی که جنگ در آنها اتفاق افتاده است، میبینیم. آدمها کشته شدهاند. خانوادهها آواره شدهاند. مردم مجبور به مهاجرت شدند. یعنی اولین واقعگرایی نسبت به جنگ؛ به جای آنکه ما بیاییم افراد را به جنگ ترغیب کنیم، میگوییم جنگ این بازخوردها را هم دارد. اما زیاد دوام نمیآورد؛ به چه دلیل؟ به دلیل حضور نویسنده در آثار.
در یک دورهای ما راوی سوم شخص را در ادبیات کلاسیک داریم. راوی قشنگی است. اما تفاوت آن با داستان جنگ، این است که در آنجا نویسنده حضور دارد، نه اینکه راوی باشد. نویسنده، اعتقادات سیاسی و اجتماعی خودش، نظرات خودش، همه چیز را در داستان میآورد. و داستان را به سمت یک روایت یا خاطره میبرد. این، ضعف آثار است. جنگ، تمام میشود. به دورهای میرسیم که فضای سیاسی و اجتماعی کمی بازتر شده، نویسندهها میتوانند بهتر بنویسند.
در دههی هفتاد نویسندههایی را داریم که به جنگ رفتهاند. به اجبار هم رفتند. دورهی سربازی آنها با دورهی جنگ مصادف شده است. اینها خیلی واقعگراتر و حتی با بدبینی ناتورالیستی، جنگ را توصیف میکنند. این نویسندگان میشوند، حسین مرتضاییان آبکنار یا پیمان هوشمندزاده. که هر دو به خاطر همزمانی دوران سربازیشان با جنگ مجبور شدند در آن شرکت کنند. این افراد خیلی بدبینتر از نویسندههای دفاع مقدس هستند و عموماً جنگ را به پلیدترین و زشتترین چیزی که در زندگیشان دیدهاند تبدیل میکند. چون اینها مردن آدمها را دیدهاند؛ تصویری از شهادت نداشتند. آنها نمیخواستند شهید شوند. مادرشان نمیخواسته که اینها شهید شوند. بهترین آثار ضد جنگ هم مربوط به همین افراد است که به زور به جنگ رفتند. چیزی که ادبیات دفاع مقدس آن را تکذیب میکند؛ ما اصلاً کسی را نداریم که به زور به جنگ رفته باشد. در حالی که ما دو تا مثال داریم؛ دو تا مثالی که هر دو اذعان دارند که بر اساس داستان واقعی است. هر دو میگویند که ما طی دوران سربازی مجبور شدیم که به جنگ برویم. دو عنصر اصلی مشابه در این کتابها هست؛ یکی از آنها، همجنسگرایی است و دیگری مصرف مواد مخدر. چیزی که شما در نویسندهی دفاع مقدس و نویسندهی جنگ به هیچ عنوان نمیبینید. ایرادی هم ندارد که نمیبینیم. رسالت او، این است که بگوید جنگ چیز مقدسی بود؛ اتفاق بزرگی بود و ما یک عالمه اعتقاد مذهبی داشتیم. وابسته به این اعتقادات مذهبی در جنگ شرکت کردیم. این یکی میگوید من جنگ را دوست نداشتم. اینها را هم دیدم.
نویسندهی جنگ و نویسندهی ضد جنگ، هر یک بر اساس فیلتر ذهنی خودش، جنگ را روایت میکند. آن چیزی که آبکنار یا هوشمندزاده دیده، ممکن است به چشم شجاعت ندیده باشد؛ میگوید، کسی که روی مین میرود احمق است. و در کنارش، کسی که روی مین میرود، ممکن است به او بگوید، تو وطنفروشی، بیدینی، یا هر چیز دیگر. عموماً ضد جنگ از دل آدمهای صلحطلب یا آدمهای خنثایی در میآید که هیچ علاقهای به جنگ نداشتند. به نظر نمیرسد که این دو نویسنده با هم مراوردهای داشته باشند. اما هر دو آنها، جنگ را یک دستشویی بزرگ میدانند. و به آن تشبیه میکنند.
صادقی در ادامه، بخشهایی از مجموعه داستان شاخ نوشتهی پیمان هوشمندزاده و اثر مورد بررسی مرتضاییان آبکنار را خواند. او سپس به ذکر توضیحاتی دربارهی آنها پرداخت. در پایان جلسه، پرسش و پاسخی میان مدعوان و حاضران در جلسه انجام گرفت.
ادبیات جنگ / ادبیات ضد جنگ
گزارشگر: معصومه فرید
ادبیات اقلیت / ۲۳ شهریور ۱۳۹۵