وقتی از رختکن برگشتم، دیدم یک مرد سرمهایپوش در گوشۀ راستِ محوطۀ استخر پشت به من ایستاده و با دو سه نفر از قرمزپوشهای استخر حرف میزند. از دور شبیه افسرهای پلیس بود. فکر کردم چه اتفاقی می... ادامه متن
منیرو روانی پور در گذر از جهانِ حیوان-انسان های نوع بدویان یونان و بریتیش کلمبیا در کانادا و آلاسکا به دنیای پلشتی که به "چیز" تبدیل شده است... ادامه متن
عمران راتب "دود شد و به هوا رفت"؛ گزارۀ معروف مارکس که عمران بسیار در محاوره و در قلم به کار میبرد. کاوه جبران شعری برایش سرود... ادامه متن
"خوف" نام رُمانی است از شیوا ارسطویی که صرف نامِ آن به خودیِ خود، خوف به جان میاندازد، خوفی که در بسیاری از ما اندرونی شده است... ادامه متن
اعتبار واژۀ "اتوفیکسیون" از آنِ سرژ دوبروسکی است. "لوژون" معتقد بود امکان ندارد بتوان داستانی خلق کرد که به عنوان فیکشن (تخیل) پذیرفته شود در زمانی که راوی - پروتاگویست هر دو در کار نویسنده... ادامه متن
آنچه در این داستانِ زهره عارفی باز تناقض نماست همان کنش معکوس راویِ زن است در جامعهی مرد محور. اویی که فرمانهای مداومِ مادر در گذشته: «چشسفیدی نکن جانان!» و «وقتی با کسی حرف میزنی سرت ر... ادامه متن
در گوشۀ خیابان، ایرانیانی که منتظر اتوبوس بودند، صحبت میکردند، با دست اشاره میکردند، بیحرکت یا ساکت بودند، آه میکشیدند، یا لهله میزدند... ادامه متن
شیطان در مرشد و مارگریتا به شکل یک پروفسورِ همه چیزدانی که به روح آدمها تسلط و آگاهی کامل دارد و سیستم موجود را نیز خوب میشناسد دست به عمل میشود و با هیپنوتیزم، آنها را وا میدارد که خود... ادامه متن
داستان کوتاه "برای مارسیای رذل عزیز" نوشتهٔ امیرحسین یزدانبد برندهٔ جایزهٔ «قلم زرین زمانه» نامه گونهای است خطاب به دختری تحصیل کرده از آمریکا که برای بازدید از دانشکده به ایران آمده است. ادامه متن
آخرین دیدگاه ها