شما اینجا هستید:خانه » Posts tagged "سهند پاک بین"

شعری از سهند پاک‌بین

خوانا نشسته‌ام بر پوستت / وقتی تنهایی‌ات پرواز هواپیمایی بود که شب را پاره می‌کرد / ای پوست محمود وقتی دختری نوبالغ زن می‌شد / انگشت‌های شمرده‌ام را مشت زدم به دیوار خانه‌ای کلنگی، لعنتی‌ها چرا؟ / انگشت‌های جیبی‌ام ساعتی است که نمی‌شمارد. ...

ادامه محتوا

شعری از سهند پاک بین

شعری از سهند پاک بین: در ابتدا کلمه بود / و سال‌ها بعد کلمه‌ای را که نزد خدا بود لای انگشت‌هایم می‌گذاشتند / و هر کلمه‌ای را که فراموش می‌کردم درد می‌کشیدم / کلمه نزد بازجویی بود که نام زنان زیبا را حفظ بود / و از نام خانوادگی منظور بدی داشت... ...

ادامه محتوا

شعری از سهند پاک بین

دلم می‌خواست به صدایت بگویم خانه که صدایت سقف داشت / که صدایت می‌توانست مکث کند در گوشم / مکث کند در گوشتم / دلم می‌خواست به صدایت بگویم خانه، صدایت در داشت، آدم را پشت در نگه می‌داشت. ...

ادامه محتوا

دو شعر از سهند پاک بین

راه می‌روم و سرم نیست انگار سرم را فراموش کرده باشی راه می‌روم و یکی از انگشت‌هایم نیست انگار یکی از انگشت‌هایم را فراموش کرده باشی راه می‌رفتم و پایم نبود راه رفتن من پای من نبود انگار پاهایم را فراموش کرده باشی حتا می‌توانم بگویم الان داری کجایم را فراموش می‌کنی یعنی تو داری این آتش را به‌تنهایی خاموش می‌کنی؟ یا مرگ دارد تکه‌هایی از بدنم را پاک می‌کند؟ وقتی سرم را خاموش می‌کنی تنت تاریک می‌شود هرچند من به ...

ادامه محتوا

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا