سگ / داستان کوتاهی از سزار آیرا / ترجمۀ احمدرضا تقوی فر
داستان کوتاهی از سزار آیرا: در اتوبوس کنار پنجره نشسته بودم و خیابان را نگاه میکردم، ناگهان در همان نزدیکی سگی بلند بلند پارس کرد. ...
ادامه محتوا ›داستان کوتاهی از سزار آیرا: در اتوبوس کنار پنجره نشسته بودم و خیابان را نگاه میکردم، ناگهان در همان نزدیکی سگی بلند بلند پارس کرد. ...
ادامه محتوا ›