دو شعر از رُزا جمالی Reviewed by Momizat on . ادبیات اقلیت ـ دو شعر از رُزا جمالی: باد ملایمی ست مردی که از جانب دریا می‌آید لنگر گرفتم، مثلِ دخترکی کهنه بوی ماهی می‌دهم؟   بگو به آن مردی که آن‌طرفِ آب ادبیات اقلیت ـ دو شعر از رُزا جمالی: باد ملایمی ست مردی که از جانب دریا می‌آید لنگر گرفتم، مثلِ دخترکی کهنه بوی ماهی می‌دهم؟   بگو به آن مردی که آن‌طرفِ آب Rating: 0
شما اینجا هستید:خانه » شعر » دو شعر از رُزا جمالی

دو شعر از رُزا جمالی

دو شعر از رُزا جمالی

ادبیات اقلیت ـ دو شعر از رُزا جمالی:

باد ملایمی ست مردی که از جانب دریا می‌آید

لنگر گرفتم، مثلِ دخترکی کهنه

بوی ماهی می‌دهم؟

 

بگو به آن مردی که آن‌طرفِ آب ست

و پاروهایم را دزدیده است:

تو آن ماهی‌گیر را به ساحلِ من فرستادی، چشمۀ من اشک نداشت.

 

مثل ماهی له له بزنم، در انتظارِ یک بوسۀ تو جان بدهم، بگو قماربازِ ماهری هستم؟

 

دریا بادی نامعلوم است

من پرخاش کرده‌ام

 

بگو حسود نبود دریایی که بین من و تو لنگر انداخت؟

بی‌خواب شده‌ام

لالایی‌ات را لازم دارم.

 

لنگر گرفتم مثل دخترکی کهنه،

باد ملایمی ست مردی که از جانبِ دریا می‌آید.

 

***

زندگی گیاهی‌ام

تمام روز سردرد کلافه‌ام کرده بود

شاید خونی از من رفته بود

که طاقتم به کوه بسته بود

و از نخِ باریکی گذر نمی‌کرد.

 

خونی که سال‌هاست جویده‌ام

و رگ‌هایی که از جسم‌ام گریخته‌اند

این یاخته‌ها که از من فرار کرده‌اند.

 

همان جرعه‌ای که زیر پوست جذب نمی‌شود،

و کافئین که داشت با ضربانش یکریز بر کتفم سفت می‌شد

به شیری آمیخته بود که موهام را شسته بود و رفته بود…

 

زندگی گیاهی‌ام؛

این روزها.

 

این همه برگ که در رگ‌هام سست شده است

به کرختی کوه پهلو می‌زند

کم‌خونی‌ات را به برگ‌ها ببخش!

به موازات سبزینه‌ها بایست!

 

و خوابم می‌گیرد….

 

ظرفِ ثانیه‌ای که پس داده است

به حاشیۀ لیوان گرفته‌ام؛

 

رگبرگ‌هاش که بر آب کبره می‌بست

با هر دو دستم به خاک گلدان چنگ می‌زدم؛

چرا به درونم نمی‌رسی؟

آه،

هموگلوبین نایاب!

ادبیات اقلیت / ۱ خرداد ۱۳۹۶ / رُزا جمالی

تمامی حقوق برای پایگاه اینترنتی «ادبیات اقلیت» محفوظ است.

رفتن به بالا